مدرسه فمینیستی: بحث های داغ و خاردار مربوط به چالش های دوران گذار، این روزها بر زنده بودن یا مرگ جنبش سبز متمرکز شده اند. آیا این جنبش مرده است؟ آنها که جنبش سبز را زنده و سرپا می بینند و می خواهندش، براهین و دلائل شان برای دوام و بقاء جنبش دموکراسی خواهی در ایران صحیح است چون تا وقتی که جامعه به دموکراسی نرسد، طبیعتا جنبش ها و خرده جنبش های اجتماعی را برای حصول به آن مقصود، از بطن خودش تولید می کند. آنهایی هم که می گویند جنبش سبز خاموش شده است براهین شان برای اثبات فروکش کردن آن، ایضا صحیح است و به همان نسبت دلائل دسته اول، می تواند به حقیقت مقرون باشد، چون که جنبش سبز، از معدود جنبش های بزرگ دموکراسی خواهی ملت ایران در سه دهه اخیر است که بسی فراتر از یک سال، عمر کرد، جان و هزینه بخشید و همهنگام در بدترین شرائط خشونت و سرکوب، پایداری و دوام نشان داد. منتها به حکم خصائل جنبش های اجتماعی جدید که به همه گروه ها و نیروها هم دیکته می شود این جنبش دموکراتیک در مقابل خشونت و سرکوب متداوم، نهایتا فروکش کرد. و لذا به حکم مقدّر زیستن در یک اجتماع مدرن، فعلا هم نمی شود با واژگان و شعارهای امیدوارانه، فعال نگه اش داشت.
از قلمرو رنگارنگ این دو مبحث پُر دلیل جامعه شناختی : زنده بودن جنبش سبز و هم مرگ آن، می شود به این نتیجه هم رسید که جنبش سبز یکی از خیزش های گوناوند مدرن اجتماع ما است [ایضا در مقیاسی بزرگ تر از خیزش های دیگر] که در قلمرو نیاز به دموکراسی خواهی جامعه شکل گرفت و علیرغم دستاوردهای مثبتی که داشت نتوانست به خواسته اش برسد. منتها نباید فراموش کرد تعداد زیاد حرکت هایی را که از عطش جامعه به کسب دموکراسی، شکل و قوام گرفته اند از همان ابتدای انقلاب تا حال حاضر، یکی بعد از دیگری آمده اند و جنبش سبز یکی از این انبوهه است.
در میان خیزش ها و حرکت های ریز و درشتی که در قلمرو دموکراسی خواهی قوام یافته اند می توان از حرکت ها و جنبش های مشخص و شناسنامه دار، که دامنه فعالیت شان از چندماه تا چند سال ادامه یافته ولی سرکوب شده اند نام برد. نمونه ای از آنها، جنبش یک میلیون امضاء بود که آن هم یکی دو سال ادامه یافت و بر اثر سرکوب فروکش کرد. آن حرکت نیز دستاوردهای بسیاری برای جامعه و گذار به دموکراسی داشت اما به اهداف اش نرسید. جنبش سندیکایی کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه نیز در میان این جنبش ها، نمونه وار است که در سطح و مقیاسی خردتر بود که آن هم با سرکوب روبرو شد و علبرغم دستاوردهایی که داشت، فروکش کرد. خیزش بزرگ دانشجویی ۱۸ تیر ، یا خیزش اعتراضی علیه تحقیر قومی که در تبریز به بهانه کاریکاتوری توهین آمیز در یک روزنامه به حرکت آمد، و یا حرکت های کوچک و بزرگ دیگری که خاصه در این دو دهه اخیر اتفاق افتاده است همگی شان مجموعه ای گوناوند از جنبش های دموکراسی خواهی در ایران را بازتابانده اند. همگی این خیزش ها، دستاوردهای مثبتی در قلمرو تجربه دموکراسی خواهی داشته اند که تبعات جانبی ولی مهم جنبش های اجتماعی جدید، محسوب می شود. ایضا شرائط در ساخت سیاسی دولت و توان و پتانسیل مدنی جامعه در برابر سرکوب هنوز به حدی نرسیده که تعادل نیروها را بتواند به نفع خواسته های دموکراتیک جامعه بهم بریزد.
هر جامعه ی بزرگ و چندفرهنگی، ده ها جنبش بزرگ و صدها حرکت ریز و درشت تولید می کند تا بالاخره بتواند به خواسته هایش جامه تحقق ببخشد. چون به تدریج با ظهور هر یک از این جنبش ها، علیرغم آن که سرکوب می شوند، در آن طرف یعنی در جبهه دستگاههای سرکوب نیز شکافی ایجاد می کنند. این شکاف ها و زخم های کوچک بر پیکره دستگاه سرکوب، علی الظاهر به واگرایی و عقب نشینی دولت ها نمی انجامد ولی این شکاف ها و زخم های کوچک در درازمدت پیکره ساختار دستگاههای تولید خشونت و سرکوب را به خاطر تعدد زخم هایی که بر می دارد، بتدریج شرحه شرحه می کند و به جایی می رساند که روزی فرا می رسد که توان اش را برای سرکوب از دست می دهد.
جامعه نیز بیکار نمی نشیند و همهنگام دست به کار می شود و برای رسیدن به آن نقطه، از اعماق ظرفیت خود، جنبش های اجتماعی مختلفی را متولد می کند زیرا که این جنبش های اجتماعی هر چند همه شان در راستای حرکت دموکراسی خواهی مردم است اما هر کدام شان با اشکال گوناوند و برای کسب خواسته های دموکراتیک متفاوتی بوجود می آیند: گاهی برای حقوق برابری خواهی در قوانین، زمانی برای حق رای شان، گاهی برای حق ایجاد سندیکا و نیازهای صنفی شان، یا برای به رسمیت شناختن سبک زندگی شان، و زمانی هم برای احقاق حق شادی شان و آزادیهای فردی و آزادی وجدان. ولی هر کدام از آنها بخشی حیاتی از «حقوق شهروندی» را نمایندگی می کنند. همه این حرکت ها و جنبش های کوچک و بزرگ بسته به وسعت خواسته ای که مطرح نموده و شکلی که به خود داده اند به قالب های محدود و یا به صورت گسترده، بروز کرده اند، رشد کرده اند، مؤثر بوده اند، سرکوب شده اند و به افول گراییده اند ولی مهم است که هر کدام شان نیز «زخم خود» را بر پیکره ی دستگاهی که حاضر به هیچ عقب نشینی و پذیرش حقوق عامه مردم نیست ایجاد کرده اند، زخم های کوچکی که فعلا از نظرها پوشیده است ولی انبوه این زخم ها در نهایت امر، دستگاههای سرکوب و خشونت را از کار خواهد انداخت.
لذا اگر جنبش دموکراسی خواهی مردم، این طور دانسته و پذیرفته گردد که شامل جنبش های کوچک و بزرگ که هر یک مختصات خود (سمبل ها، شعارها ، روش ها و متدولوژی خاص خود) را داشته است که تدریجا به طول دو دهه شکل گرفته اند آن هنگام برای بسیاری از مردم، راحت تر است بپذیرند که جنبش دموکراسی خواهی شان ادامه دارد و باید در آینده منتظر ظهور دوباره آن در اشکال متفاوتی باشند. ولی اگر این پندار خام به میان آید که تنها یک جنبش دموکراسی خواهی واحد، وجود دارد که تا ابد مادر همه جنبش هاست و فقط هم به یک شکل واحد ظهور کرده و ادامه می یابد، آن وقت است که دوستدارانش و آنهایی که به آن، دل بسته اند مرتب بر سر و کله همدیگر می زنند برای آن که به بحث فرساینده و بی نتیجه ی «اثبات زنده یا مردن بودن جنبش خاص خودشان» بپردازند. جنبش یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز که یکی دو سال، پیش رفت و بعد هم فروکش کرد یک نمونه بارز از جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران بود که پس از فروکش کردن، تا مدت ها عده ای در مورد «زنده بودن یا نبودن» آن صحبت و جدل می کردند. برای خیلی ها روشن به نظر می رسید که آن جنبش و حرکت برای جمع آوری امضا که ایجاد شده بود علیرغم دستاوردهای بسیار خوب اش، دیگر فروکش کرده و با برخوردهای تصنعی و شعاری نمی شود زنده نشانش داد. مثل امروز که جنبش سبز هم با اینکه دستاوردهایش غیر قابل انکار است ولی فروکش کرده است. و نمی شود این خاموشی را انکار کرد.
در هر جنبش و حرکتی جمعی، فعالانش را می توان به دو نیرو و گرایش عمده تقسیم کرد: اول، نیروی محرکه و پیشبرنده جنبش ها و حرکت ها و دوم، نیروی تثبیت کننده در جنبش ها و یا همان «متولیان امام زاده». در عالم واقع هر جنبش و حرکتی که شکل می گیرد، هستند و همیشه هم بوده اند یک عده از فعالانش که پس از افول آن جنبش، به قولی مسئولیت «متولی امام زاده» بودن را بر عهده می گیرند و حتی بیش از سازندگان اصلی آن جنبش، برای به دست گرفتن ولایت بر آن جنبش، می کوشند، حال یا به منظور «هویت یابی» یا «عادت و ماند» و یا نشناختن مکانیزم حرکت های اجتماعی و گاه در شکل بدبینانه اش به خاطر «مصالح شخصی».
این دو نیرو [نیرویی که به آینده نگاه می کند و حرکتش رو به جلوست و نیروی دیگر که معمولا گذشته گرا و حافظ نظم موجود آن جنبش است]، اگر جایگاه و رسالت خود را بشناسند و همهنگام مکمل و یاور هم باشند می توانند با همپوشانی با یکدیگر، حرکت جمعی شان را گام به گام جلو ببرند. بخشی از کنشگران، که می توان از آنها به عنوان نیروی تثبیت کننده یک جنبش نام برد می توانند در «تثبیت دستاوردهای آن جنبش و ثبت تجربه های آن حرکت جمعی» پس از افول آن، کمک کننده باشند، به شرطی که نقش و جایگاه خودشان را به درستی بشناسند و از آن غافل نشوند. چون آنها می توانند دستاوردهای آن جنبش و حرکت را با «تکرار کردن و کلیشه ساختن» برای آیندگان، تا حدودی تثبیت کنند و در حافظه جامعه جاری سازند.
اما اگر به جای ایفای این نقش مهم، بخواهند جنبشی را که فروکش کرده است با حرکت های کاریکاتوروار و سطحی و تکراری، بلااثر کنند، نه تنها کمکی به آن جنبش نکرده اند بلکه چنین «نقش کاذب و اغراق شده ای» می تواند این نیرو را فریب بدهد، خودپیغمبربین اش کند، ایضا به عاملی بازدارنده در برابر حرکت های آینده تبدیلش سازد. مصداقش این که در جنبش زنان هر حرکت جدید و رو به جلو، همهنگام با واکنش و بازدارندگی بخشی از کنشگران حرکت قدیم (متولیان امامزاده های حرکت های پیشین) مواجه شده است. مثلا برخی از متولیان امام زاده ی «هم اندیشی جنبش زنان» (که در زمان حیاتش منشاء اثر بسیار در جنبش زنان بود) تا مدتی در برابر حرکت تازه «کمپین یک میلیون امضاء» ایستادند. چند سال بعد از آن هم که برخی از متولیان امام زاده ی «کمپین یک میلیون امضاء» در برابر حرکت تازه ی «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» قرار گرفتند.
تغییر و تحولات درون جنبش سبز طی یکسال گذشته نشان می دهد که این جنبش هم پس از فروکش کردن در حال تولید «متولیان امامزاده» خود است. اما اگر متولیان سبز این جنبش، مانند همتایان شان در جنبش زنان حاضر نباشند به این واقعیت گردن بگذارند که جنبش سبز با آن شناسه و مختصاتش فروکش کرده و بخواهند به زور تخیّل و شعار و تحلیل های آرمانگرا ، آن را به اشکال کاریکاتوروار مثل پریشب که اعلام کرده بودند الله اکبر سر پشت بام ها گفته شود (حرکتی که در شرایط حاضر کارکرد ندارد)، ادامه بدهند، نه تنها نقش حیاتی خود را که حقیقتا تثبیت دستاوردهای جنبش سبز در حافظه مردم است به خوبی انجام نخواهد داد بلکه احتمال می رود که این شکل از متولی گری شیفته وار، آخر سر باعث گردد در برابر حرکت های آینده که محتمل است با اشکال و مختصات متفاوتی شکل بگیرند، موضع گیری و قد علم کنند و مشکلات بیشتری در راه خواست دموکراسی خواهی مردم بوجود آید.
لذا اگر از بستر این قلمرو، به حرکت های دموکراسی خواهی متأخر ایران بپردازیم [به جای آن که با دیدگاه گذشته گرا، مردم را به خاطر عدم استقبال شان از حرکت های کاریکاتوروار مان، متهم به «بی تفاوتی» و یا «انفعال» کنیم]، با شوق و شور بیشتری از پی ثبت دستاوردهای تاکنونی جنبش سبز خواهیم رفت . ایضا به ابزار و قلمروهای متنوع هم روی خواهیم نمود [ابزارهای هنری که ماندگارترند] پس آنگاه، سعی خواهیم نمود که آن دستاوردها را در حافظه جامعه تثبیت کنیم، تا برای دور بعدی حرکت، جامعه ی از نفس افتاده، دیگر بار انرژی بگیرد.
امروز جامعه ایران با شرائط جدیدی روبروست و لذا در حال ارزیابی این شرائط جدید و منشور مواجه با آن است. هر جنبش و حرکت جمعی که فروکش می کند گروه اجتماعی مخاطب آن، فرصتی به دست می آورد تا به تعمق در باره آنچه اتفاق افتاده، بنشیند و هم هنگام به این اندیشد که چگونه می تواند با فضای بسته ی جدید به تنفس و بقای خود ادامه دهد. شرایط جدید، اکنون پرسش های گوناوندی را پیش روی همه گذاشته است که هیچ کدام از آنها هنوز پاسخی نیافته اند و جامعه در جستجوی یافتن پاسخ است. شناخت این شرائط تازه برای جامعه و گروه های اجتماعی می تواند به شناخت فرصت ها و روزنه های جدید منجر شود منتها زمان کافی لازم دارد.
می تواند فرصت سوزی بشود و این فرجه هم از کف برود اما عموما دورانهای افول، بستر ضروری تولید لوازم جدید برای حرکت دوباره جامعه است. به فرض که یک عده متولی امامزاده بخواهند به جای آن که همراه با مردم شان به تعمق پرداخته و لوازم جدید را با عنایت به شرایط جدید بازسازند، بیایند عکس آن عمل کنند و مسیری مخالف را انتخاب و مرتبا به دنبال بازتولید کنش های کاریکاتوروار باشند، بسیار خوب آنها مختارند که بر طبل این ناسازه بنوازند ولی مطمئنا با ظهور حرکت های جدید آینده که مختصات خاص خودش را هم دارد یک باره به خود می آیند و می بینند با چسبیدن به گذشته، در آنچه شکل گرفته سهیم نبوده اند لذا احتمالا در برابر آن مقاومت خواهند کرد و این، آغاز شکست آنهاست.
پس اجازه بدهیم جامعه کمی سکوت و تعمق کند، چون سکوت گاهی سرشار از ناگفته هاست.