انسان شناسی و فرهنگ – برگردان نوژن اعتضادالسلطنه: امروز ما در مادرید با “پابلو ایگلسیاس” رهبر پودموس گفت و گو می کنیم سازمانی که به شکل خیره کننده ای ظرف مدت چهار سال گذشته رشد کرده است. پودموس در اسپانیا و سیریزا در یونان دو سازمان مرکزی هستند که پس از بحران سال ۲۰۰۸ میلادی ظهور کردند زمانی که احزاب اصلی در اروپا تسلیم سیستم و نیازهای آن شده بودند.
پابلو خوش آمدی.
بسیار ممنونم.
خوشحالم که با شما هستم. اجازه بدهید درباره آن چه در چهار سال گذشته روی داده صحبت کنیم چرا که تصویری که از پودموس و خاستگاه و تظاهراتش در میدان های مختلف شهرها برگزار شده این امید را ایجاد کرده که این حزب جریانی متقاوت است و می تواند تغییرات را ایجاد کند. ما اکنون چهار سال است که این روند را طی کرده ایم. احساس شما در این باره چیست؟ فکر می کنید در این مدت چه روی داده است؟ چه دستاوردهایی را کسب کرده اید و چه دستاوردهایی در پیش روی تان قرار دارد؟
ما چیزهای زیادی را به دست اورده ایم. ما در ایجاد تغییر در نقشه سیاسی اسپانیا سهیم بوده ایم. ما توانستیم بگوییم که تغییر ناممکن نیست. من چهار سال پیش را بخاطر می آورم زمانی که “۱۵-ام” (جنبش اعتراضی) ما را شگفت زده کرد. ما در آن زمان حیرت زده شده بودیم. در آن زمان بهار عربی روی داده بود و ما احساس می کردیم که در اینجا هیچ اتفاقی نیفتاده است. حضور “۱۵-ام” کل جریان چپ را شگفت زده کرد. ما این ایده گرامشی را در ذهن داشتیم که “۱۵-ام” یک شاخص است که بحران رژیم را نشان می دهد یک بحران ارگانیک. با این حال، این جنبش یک ترجمان سیاسی فوری در اختیار نداشت. در انتخابات بعدی جناح راست موفق شد، همان گونه که حزب سوسیالیست موفقیت هایی داشت. با این حال، ما به دنبال بحث درباره دموکراسی بودیم. اگر جنبش “۱۵-ام” بهترین بیان اجتماعی بحران ارگانیک بود پودموس بهترین بیان سیاسی بود. به همین خاطر است که می گویم بین ما و سایر جریانات چپ قدیمی تفاوت وجود دارد چرا که ما از مولفه های تازه برای درک شرایط استفاده کردیم که اکنون زمینه برای تغییر سیاسی را امکان پذیر ساخته است. رهبران دیگری بودند که درباره انتخابات اولیه و تجدید قوا صحبت می کردند اما ما از همان ابتدا گفتیم که خواستار پیروزی در انتخابات هستیم.
با این حال، در گذشته نیز در امریکای لاتین تجربیاتی از فعالیت های جنبش های اجتماعی بزرگ علیه نئولیبرالیسم وجود داشته اند که از جمله آن ها می توان به جنبش ضد خصوصی سازی آب در بولیوی، جنبش مخالفت علیه صندوق بین المللی پول و سیاست های آن در ونزوئلا اشاره کرد. چنین جنبش های اجتماعی توده ای بدون تشکیل حزب سیاسی موفقیت های خود را کسب کردند. به عنوان فردی که از رویدادهای امریکای لاتین تاثیر پذیرفته اید چگونه هدف هجمه های پیاپی و بدون توقف رسانه های اصلی در اروپا قرار گرفته اید؟
برای ما امریکای لاتین یک مرجع اساسی است. در واقع، ما با برخی از کشورهای امریکای لاتین از جمله بولیوی، اکوادور و ونزوئلا همکاری داشته ایم. به طور خاص، برای ما امریکای لاتین ازمایشگاهی است که از آن تجربیات بسیاری را فرا گرفته ایم. ما بر این باوریم که مسیری در حال طی شدن است که در آن جنوب اروپا “امریکای لاتینیزه” می شود. با این حال، از وجود تفاوت ها آگاه هستیم. این امر پیش تر در اروپا روی نداده است. اینجا، دولت ها بسیار قوی هستند. رسانه ها روابط پایداری با نهادهای قدرت دارند و نظام های انتخاباتی وجود دارند که ریاستی نیستند. در نتیجه، حتی در صورت پیروزی در انتخابات نیز امکان تغییر و تحولات جدی بسیار محدود است. این بدان معنی است که ما باید هوشیار و مراقب باشیم. ما این موضوع را درباره یونان مشاهده کردیم این که در چارچوب اتحادیه اروپا فضای بسیار محدودی برای فعالیت دولت ها وجود دارد. این بدان معناست که امکان پذیری ایجاد تغییر اندک است. این موضوع باعث ایجاد تنش با جنیش های اجتماعی می شود که وضعیت را پیچیده تر می سازد اما در عین حال به عنوان یک فرصت ارزشمند نیز می توان آن را قلمداد کرد چرا که جنبش های اجتماعی به ما اجازه می دهند که بیش تر پیش روی کنیم و خواسته های سیاسی مان را مطرح سازیم. برخی از سیاست های کلیدی ای که اکنون وجود دارند به دلیل فعالیت جنبش های اجتماعی و قرار دادن آن گزینه ها از سوی آنان بر روی میز بوده اند. من فکر می کنم که چنین جنبش هایی علیه محرومیت در اسپانیا عمل می کنند برای مثال آنان از آموزش و بهداشت عمومی دفاع می کنند. در همان زمان، ما آگاهیم که امکانات و ظرفیت های موجود در اروپا بسیار محدودتر از امریکای لاتین هستند.
نکته دیگری که وجود دارد آن است که شما به طور خاص در اسپانیا می نویسید، در رسانه های اصلی کشور شرکت می کنید و آنان برای برگزاری مناظره از شما دعوت به عمل می آورند. این موضوع در قامت یک رهبر سیاسی نیز به شما کمک می کرد. با این حال، اکنون احساس می کنم که با نزدیک شدن به انتخابات محلی و هم چنین انتخابات سراسری در پایان سال جاری میلادی در اسپانیا، دوران ماه عسل شما با رسانه های اسپانیایی در حال به پایان رسیدن است. این موضوع در امریکای لاتین نیز روی داده است و من گمان می کنم شما آنان را شگفت زده کرده اید. بدون حضور شما در رسانه ها چه اتفاقی روی خواهد داد؟
یکی از مواردی که ما از امریکای لاتین آموختیم اهمیت رهبری است. برای ما، رهبری توسط رسانه ها ساخته می شود. ما معتقدیم که رسانه ها زمین اصلی نبرد ایدئولوژیک هستند و این فضا را بیش از هر جای دیگری فراهم می کنند. رسانه ها به مردم می آموزند که چگونه فکر کنند و چه استدلال سیاسی ای را ارائه دهند. این نقش تلویزیون است.
این درست است که پس از آن که پروژه سیاسی را از بالا آغاز کردیم کارمان مبتنی بر نقش فردی در رسانه بود. ما در وضع شمشیر بازی با رسانه ها به سر بردیم. رسانه ها همواره موضعی خصمانه داشته اند با این حال، ما ساعت های زیادی را گذراندیم تا آموختیم که چگونه با خصومت آنان تعامل داشته باشیم. پس از انتخابات اروپایی، برای چند ماه رقبای ما بسیار خام و ناپخته عمل می کردند. آنان ما را جدی نمی گرفتند و ما در رسانه ها وضعیت آسوده ای داشتیم. این وضعیت تغییر کرد و اکنون بسیار دشوارتر شده است. اکنون خصومت بیش تری در رسانه ها نسبت به ما اعمال می شود. با این حال، اکنون آنان نمی توانند جلوی ما را بگیرند. آنان نمی توانند ما را ساکت کنند. ما می دانیم که با دست هایی که از پشت بسته شده در حال مبارزه هستیم و بیش از هر بازیگر دیگری با مشکل مواجه هستیم. با این حال، این قاعده بازی است. وظیفه واقعی رسانه ها بازتاب واقعیت ها است. ما از رسانه های هوادار خود استفاده می کنیم. از جمله آن ها می توان به “لاتوئرکا”، “هیسپان تی وی” اشاره کرد. واقعیت آن است که اگر نتوانید در نبرد رسانه ای پیروز شوید نمی توانید موجودیت سیاسی خود را حفظ کنید.
من این موضوع را درک می کنم. اما این کار در امریکای لاتین راحت تر است چرا که الیگارشی رسانه ای تا حدود زیادی تضعیف شده است. در حالی که این موضوع در یونان نیز حدودی روی داده است با این حال، در اسپانیا ما می بینیم که پس از انتخابات منطقه ای در اندلس نتایج نظرسنجی ها نشان می دهند که تمام احزاب در حدود ۲۰ درصد آرا را از آن خود می کنند. نظر شما در این باره چیست؟
در اسپانیا، روند آن گونه که در یونان روی داده در حال پیش رفتن نیست. در یونان سیریزا یک آلترناتیو آشکار بود. با این حال، در اسپانیا احزاب سنتی هنوز هم فعال هستند از جمله حزب مردم و یا حزب سوسیالیست و بازیگر دیگر یعنی حزب “سیودادانوس” هم حرف هایی برای گفتن دارد. این کار را برای ما قدری دشوارتر ساخته است. ما سناریویی که در آن وضعیت دو قطبی باشد را ترجیح می دهیم جایی که حزب مخالف ما حزب مردم باشد. با این حال، شرایط در اسپانیا متفاوت از یونان است. بحران اقتصادی در یونان بسیار مخرب تر از اسپانیا بود. به عبارت دیگر،ضعف دولت و سایر نیروهای قرار گرفته در قدرت در یونان بیش تر است. در نگاه نخست به نظر می رسد آن چه در اسپانیا در حال روی دادن مشابه یونان است آن چه اهمیت دارد آن است که آنان توانسته اند وضعیت موجود را حفظ کنند. این وضعیت را برای ما پیچیده تر می سازد. با این حال، شرایط بسیار بازی حاکم است و ما نتیجه را در انتخابات سراسری مشاهده خواهیم کرد.
شما چه دوست داشته باشید چه دوست نداشته باشید در هر حال در ارتباط با سیریزا هستید و به شکل های مختلف مشکلاتی که سیریزا با آن ها مواجه است به زودی گریبانگیر شما هم خواهد شد. سیریزا باید در این باره تصمیم گیری کند. بسیاری از اعضای سیریزا بر این باورند که راه حل یا جدا شدن از اتحادیه اروپا است و یا محاصره توسط آن اتحادیه شما می دانید که به دلیل وضعیت بدهی ها این موقعیت حساسی است. اکنون نیز در اسپانیا عده زیادی می گویند که در صورتی که در اسپانیا شما به قدرت برسید همان راه سیریزا را دنبال خواهید کرد. در نتیجه، در صورتی که سیریزا شکست بخورد این موضوع تاثیر بدی در اروپا و به خصوص بر روی جنبش های اعتراضی خواهد گذاشت.
بدون تردید. در صورتی که یونان ضعیف باقی بماند این خبر خوبی برای ما نخواهد بود. اگرچه من فکر می کنم که این موضوع قطعی نخواهد بود. آن چه در کشورهای دیگر در حال روی دادن است تاثیرات محدود شده ای دارند. در نتیجه، این موضوع می تواند تاثیر مهمی بر روزنامه ها و به طور خاص بر روی نخبگان بگذارد با این حال گمان می کنم که مردم در اسپانیا رای دیگری نخواهند داد. این درست است که ما نیز با مشکلات سیریزا مواجه هستیم. زمانی درباره این موضوع با رفقای مان صحبت می کنیم آنان می گویند:”بله، رشد پودموس به معنای آن است که ما خطری برای اروپا هستیم.” یونان کشور کوچکی است که تنها دو درصد از سهم حوزه پولی یورو را تشکیل می دهد اما بدهی های زیادی به کشورهای اروپایی و نهادهای بین المللی دارد. شاید در گذشته می توانستیم به راه حلی نئوکینزی برای یونان قائل باشیم. اما از زمانی که نیرویی سیاسی چون پودموس در چهارمین اقتصاد حوزه پولی یورو ظاهر شده وضعیت جدی تر از گذشته شده است. اکنون آنانی که به سیریزا حمله می کنند دلیل خوبی دارند چرا که پس از آن می خواهند پودموس را هدف هجمه خود قرار دهند. با این حال، در مقابل رقبا نیز بازی مشابهی را انجام می دهند. من فکر می کنم که دولت یونان در حال انجام کارهای خوبی است. من فکر می کنم که سطح حمایت اجتماعی از سیریزا در جامعه یونان حتی بیش از سطح حمایت درون حزبی است. بیش از آن که جامعه منتقد سیریزا باشد بیش از این اعضای خود آن حزب سیاسی هستند که انتقاداتی را مطرح کرده اند. من گمان می کنم سیریزا علیرغم دشواری های پیش رو در چنین فضایی می تواند کار کند. با این حال، من نتیجه ای برای شکست گفت و گوهای دولت یونان با اتحادیه اروپا یا ترک حوزه پولی یورو نمی بینم. من گمان می کنم که ما باید به آن چه در سایر کشورهای اروپایی در جریان است دقت کنیم. گمان می کنم اگر ما و سیریزا نقش چپ های سوسیال دموکرات را ایفا کنیم دچار تناقض خواهیم شد. ما دیدیم که در بریتانیا حزب ملی اسکاتلند توانست حزب کارگر را با طرح انتقاداتی درباره برنامه ریاضت اقتصادی و هم چنین کاهش بودجه های عمومی شکست دهد این همان موردی است که در ارتباط با شکست سیاست های “راه سومی” تونی بلر و انتونی گیدنز است. ما می توانیم فضایی را اشغال و اروپا را حفظ کنیم اگر خود را در پیوند با سعادت و حقوق اجتماعی قرار دهیم. من این موضوع را درباره سیریزا در یونان نیز گفته ام و باز می گویم اگر ما نتوانیم آلترناتیوی ارائه دهیم بزودی با وضعیتی مواجه خواهیم شد که مرکل مجبور به گفت و گو با مارین لوپن در اتحادیه اروپا خواهد شد و این سناریوی وحشتناک برای اینده اروپا است.
برای نخبگان اروپایی موضوع بر سر پول نیست. مشکلات پولی آن ها می تواند حل شود. آن چه آنان می خواهند شکست تجربه کنونی شما در اسپانیا و در کل اروپا است. در نتیجه، انان در یونان خواستار ایجاد یک منازعه سیاسی بزرگ هستند. اشکار است که نخبگان اروپایی خواستار مشاهده بی ثباتی گسترده ای هستند. در نتیجه مهم است که شما چه کاری را و چگونه انجام می دهید.
من نیز با شما موافقم. وضعیت درباره دولت اسپانیا بسیار پیچیده تر است. من گمان می کنم که همه پرسی از نظر استراتزیک اقدامی درست است اما ما در یک دوراهی ایستاده ایم. ما در مسیری هستیم که خانواده سوسیال دموکراسی اروپایی پیش تر در آن ایستاده بودند و ناپدید شدند. من فکر می کنم که اولاند دوران بسیار دشواری را در فرانسه طی می کند. بر این باورم که وضعیت میلیبند و حزب کارگر در بریتانیا بسیار دشوار است حتی در صورتی که واقعا قابل مقایسه با وضعیت سایر کشورهای اروپایی نباشد. حزب سوسیالیست در اسپانیا مجبور به نسخه برداری از گفتمان ما شده است. برخی مواقع خنده ام می گیرد وقتی که مداخلات آنان را مشاهده می کنم و زمانی که آن ها درباره سلطه نخبگان صحبت می کنند و یا درباره جنبش از پایین توده ها صحبت می کنند یا این که درباره درستی یا نادرستی برنامه های ریاضت اقتصادی می گویند. من گمان می کنم که ما در حال تغییر دادن صحنه سیاسی اروپا هستیم و به سوی دو مدل در حال حرکت هستیم. این درست است که نخبگان اروپایی در حال انجام اقداماتی هستند اما واقعیت آن است که آنان در حال تلاش برای خرید زمان هستند. با این حال، گمان می کنم که ما فضای اپوزیسیون سیاسی در اروپا را تسخیر کرده ایم. “رنزی” نخست وزیر ایتالیا نیز این موضوع را نشان داده است. او اکنون قادر است تا از حقوق اجتماعی دفاع کند و از برنامه ریاضت اقتصادی در دورن دولتش انتقاد کند حتی اگر گفته هایش شعار هم باشند و در عمل اجرایی نشوند این نشانه تاثیرگذاری ما بوده است. این در حالیست که او در ابتدا با سیپراس در یونان به نرمی مخالفت می کرد. گمان می کنم اگر بتوانیم بر مشکلات فائق اییم ائتلاف میان سوسیال دموکرات ها و محافظه کاران در هم شکسته خواهد شما و ما می توانیم آلترناتیو واقعا دموکراتیک را در اروپا ارائه کنیم.
در اسپانیا وضعیتی تاریخی وجود دارد. به طور خاص، در باسک و کاتالونیا و گالیسیا هنوز هم شکنجه وجود دارد و تنها در باسک هشت هزار نفر در زندان به سر می برند. ما در کاتالونیا شاهد ظهور یک جنبش ملی گرایانه هستیم. موضوع حق تعیین سرنوشت یا ملی گرایی مدنی یا کنترل کاتالان ها بر امورشان بالا گرفته است. موضع شما در این باره چیست؟
ما چیزهایی را گفته ایم که گفتنش برای مان بسیار دشوار بوده است. مسئله ملی موضوعی مهم است. این مسئله هنوز لاینحل باقی مانده است. عمدتا این موضوع در باسک و کاتالونیا جریان دارد و همان طوری که شما اشاره کردید به میزانی کم تر در “گالیسیا”. ما گفته ایم که موافق با حق تصمیم گیری هستیم. من به حق تعیین سرنوشت باور دارم اما نمی خواهم کاتالونیا و یا باسک از اسپانیا جدا شوند. با این حال، آنان در این باره تصمیم گرفته اند. ما همواره تاکید کرده ایم که این موضوع تنها از طریق شیوه های قانونی و از طریق گشایش روندی پارلمانی در کل ایالت ها و مناطق امکان پذیر است. این موضوع و رویه های حقوقی مرتبط با آن باید به بحث و تبادل نظر گذاشته شوند. با استقلال کاتالونیا اولویت های ما نیز تغییر خواهند کرد. ما هوادار حفظ حاکمیت یکپارچه اسپانیا هستیم با این حال، ما فکر می کنیم که حاکمیت درباره خدمات عمومی است. ساخت مدرسه و بیمارستان مهم تر از پرچمی است که بر فراز آن به اهتزاز درخواهد آمد مهم تر از آن کیفیت خدمات عمومی است. گمان می کنم همانند بریتانیا باید تیم های ورزشی ملی گوناگونی در باسک و کاتالونیا وجود داشته باشند تا بازیگر خود بتواند تصمیم گیری کند. اگر یک بازیکن فوتبال در کاتالونیا احساس کند که راحت تر است تا پیراهن رنگ اسپانیا را بپوشد و نه پیراهن کاتالان ها، او باید قادر به انتخاب باشد. ما افراد دموکراتی هستیم. ما مایلیم تا انتخاباتی به شیوه ای که همه پرسی در اسکاتلند برگزار شد را در اسپانیا شاهد باشیم. انان همه پرسی خوبی را برگزار کردند. با این حال، این موضوع در راس اولویت های ما نیست. ما باور داریم که در صورتی که بتوانیم دولت را در اسپانیا تشکیل دهیم تعداد کم تری از کاتالان ها و باسکی ها خواستار جدایی از اسپانیا خواهند بود چرا که به نظر ما خواست استقلال در منطقه باسک و کاتالونیا به دلیل حاکمیت حزب محافظه کار مردم ایجاد شده است.
درباره باسک چه طور؟
منطقه باسک وضعیت پیچیده تری دارد چرا که آنان از طریق خشونت های سیاسی گروه اتا اهداف خود را دنبال کرده اند. ما باور داریم که خلع سلاح اتا خبر بسیار خوبی برای عرصه سیاسی اسپانیا خواهد بود. این نشان می دهد که تروریسم دیگر مولفه ای کلیدی در سیاست اسپانیا نیست. این اگاهی در اسپانیا درباره سیاست ضد تروریستی در اسپانیا ایجاد شده که از پرداختن بیش از اندازه به این موضوع توسط دولت جلوگیری می کند. با این حال، هنوز هم حزب ملی باسک، مهم ترین حزب در آن منطقه است و حزبی بسیار محافظه کار به شمار می رود. بار دیگر می گویم که ما بر این باوریم که در چارچوب یک روند قانونی می توانیم تمام مولفه های گوناگون را بر روی میز قرار دهیم. با این حال، فکر می کنم که در منطقه باسک در طول سالیان گذشته جنبشی استقلال طلب به اهمیت کاتالونیا ظاهر نشده است . توجه به این موضوع برای ترمیم زخم های ناشی از خشونت سیاسی امری ضروری است. باید دوره زمانی مشخصی برای عادی سازی روابط وجود داشته باشد. عادی سازی باید در ارتباط با مسائل روی داده در باسک باشد با این حال، به نظر من ضروی است که دولت در سیاست های خود درباره بازداشت ها بازنگری کند.
دموکراسی درون پودموس چگونه است و چگونه کار می کند و چگونه باید کار کند؟ عده ای انتقاد می کنند که رهبری حزب حلقه تصمیم گیری و مشورتی را از بین برده است. این گروه از منتقدان معتقدند که پودموس نیازمند تشکیل مجلس قانونگذاری است و باید دو بار در سال درباره مسائل مهم جلسات گفت و گو برگزار نماید. نظر شما در این باره چیست؟
در مجمع برگزار شده در پاییز گذشته ما برنامه ای یک ساله را تعیین کردیم. اکثریت اعضا از آن حمایت کردند. این برنامه با تمرکز بر انتخابات سراسری تدوین شده بود و درک آن از شرایط سال ۲۰۱۵ میلادی بود که ممکن است دچار تغییر نیز شده باشد. من فکر می کنم که ما دستاوردهای عمده ای را به دست آورده ایم. خوب است که بحث ها باز باشند و انتقادها مطرح شوند. خوبست که حلقه هایی از مشاوران محلی وجود داشته باشند کسانی باشند که به ما هشدار دهند و بگویند که باید محتاط باشیم وبه تضادهایی که ماهیتا در قدرت وجود دارند اشاره کنند. با این وجود، آجماعی کلی در این باره وجود دارد که من به عنوان دبیرکل و سایرین به عنوان مدیران سیاسی به چه نحوی عمل کنند. هرگز نمی گویم که ما نمی توانیم بهتر از شرایط کنونی عمل کنیم و انتقاد مهم نیست بلکه بر این باورم که ما حمایت اکثریت مردم را پشت سر خود داریم.
نظرتان درباره پیشرفت های اخیر حزب “سیودادانوس” چیست؟ نقشی که آنان ایفا می کنند غیر قابل انکار است. ما در روزنامه های مختلف اسپانیا از جمله “ال پائیس” خوانده ایم که آنان در حال مذاکره با حزب مردم هستند. ایا توافق میان آنان را امکان پذیر می دانید؟ این موضوع بر کسی پوشیده نیست. این گروه و رهبران آن از درون حزب مردم برخاسته اند که از جمله آن ها می توان به حزب “پوتامی” اشاره کرد. آنان در یونان نیز اقدامات مشابهی را انجام داده اند.
بله. حتی فراتر از “پوتامی” نخبگان اسپانیایی نشان داده اند زمانی که همکاری با یکدیگر را آغاز می کنند به خوبی عمل می کنند. رییس “سابادل بانک” چند ماه پیش گفته بود که ما نیازمند یک جریان مشابه پودموس در جناح راست هستیم و من فکر می کنم که سیودادانوس در حال ایفای چنین نقشی است. این موضوع نشان می دهد که ما باید به قابلیت های حریف مان و نوع بازی آن در صفحه بازی شطرنج دقت داشته باشیم. این درست است که “البرت ریورا” و بسیاری دیگر از رهبران آن جریان از حزب مردم آمده اند و پیش از این در ارتباط با جریان راست افراطی بوده اند و مانیفست اقتصادی شان شباهت زیاید به حزب مردم دارد. در نتیجه، بار دیگر تعلق خاطر خود به راست را اعلام کرده اند و این کار را به خوبی انجام می دهند. در نتیجه، ما باید این موضوع را برسمیت بشناسیم که زمانی که در حال تغییر صحنه سیاسی هستیم رقبای ما در حال بازی هستند و بازیگران تازه ای را وارد عرصه می کنند. در این مورد، سیودادانوس از رهبرانی باهوش و ارتباطات سیاسی بسیار خوب برخوردار است. آنان به خوبی از چگونگی ورود به فضای سیاسی آگاه هستند و می دانند که چگونه باید مواضع سیاسی متفاوتی را از جریان اصلی اتخاذ کنند تا در سطح اجتماعی نیز بتوانند از مقبولیت برخوردار شوند. ما باور داریم که تنها با دو رقیب سیاسی مواجه هستیم با این وجود، به نظر می رسد که در حال حاضر سه رقیب وجود دارند.
پس از انتخابات اروپایی و ظهور عظیم پودموس، “فیلیپ گونزالس” نخست وزیر پیشین اسپانیا اظهار داشت که آن چه ما در اسپانیا بدان نیازمندیم ائتلاف میان حزب مردم و حزب سوسیالیست است. این اظهارات تا چه اندازه جدی هستند؟
این اظهارنظری بسیار جدی است. این همان نظری است که نهادهای اصلی رژیم در اسپانیا از جمله در روزنامه “ال پائیس” و در گروه “پریسا” بدان باور دارند. این موضوع از آن رو قابل توجه است که رژیم اسپانیا از سال ۱۹۷۸ میلادی تاکنون بیش از آن که در ارتباط و همکاری با سیاستمداران راست باشد در حال همکاری با حزب سوسیالیست و گروه “پریسا” بوده است. اگر واقعا می خواهید بدانید که چنین نهادهایی چه می خواهند باید سرمقاله های روزنامه “ال پائیس” را بخوانید بدان خاطر که “ال پائیس” تسلط خاصی بر فضای سیاسی در اسپانیا دارد. در واقع، آنان در حال حاضر روشنفکران ارگانیک زمان ما هستند. من به یاد می آورم که سرمقاله ای تحت عنوان “ضرورت ایجاد توافق” در سال ۲۰۱۲ میلادی منتشر شده بود. این سرمقاله مدت ها پیش از اغاز به کار “پودموس” منتشر شده بود و هدف آن جلوگیری از ظهور بازیگران سیاسی تازه بود. این ائتلاف بزرگی مشابه آن چیزی است که در آلمان، پارلمان اروپایی و یا در یونان وجود دارد. “فیلیپ گونزالس” نیز از چنین منطقی پیروی می کند که بر کل ذهنیت رزیم سیاسی حاکم است. با این حال، این منطق در تضاد با تفکر حاکم بر حزب سوسیالیست است اما آن حزب نیز به تدریج در حال تاثیرپذیری از آن است. اعتراف می کنم که دوست دارم تا چنین ائتلاف بزرگی میان حزب مردم و حزب سوسیالیست ایجاد شود چرا که در آن صورت کار برای ما راحت تر می شود و جو دو قطبی شده ای به وجود می اید. با این حال، طیفی در درون حزب سوسیالیست حضور دارند که مایل به قربانی کردن حزب شان در منطق رژیم نیستند. فیلیپ گونزالس به طور اشکار چنین کاری را انجام داده است.
درباره انتخابات و نتیجه آن چه فکر می کنید؟
چالش بزرگی پیش روی ماست. این یک سناریو ایده ال برای ما نیست. سناریوی ایده آل برای ما انتخابات سراسری است. با این حال، ما بر این باوریم که می توانیم پیروزی شگفت انگیز و رضایت بخشی را رقم زنیم. ما بر این باوریم که “ادا کولائو” می تواند شهردار بارسلونا شود همان گونه که “مانوئلا کارمنا” توانست در مادرید این مقام را از آن خود کند. ما می توانیم به سمت تبدیل شدن به اکثریت در بارسلونا و دیگر مناطق از جمله “آستوریاس” و یا “والنسیا” و حتی در “آراگون” حرکت کنیم. من فکر می کنم که انتخابات محلی نشان می دهد که حزب سوسیالیست و حزب مردم بدترین نتایج را در تاریخ کسب می کنند و دیگر تنها ستون های حیات سیاسی اسپانیا نخواهند بود. هنوز هم نبرد اصلی و سرنوشت ساز برای انتخابات سراسری است. در آن انتخابات اتفاقات متفاوتی می توانند روی دهند. با این حال، حتی در صورتی که ما در انتخابات سراسری پیروز نشویم مشخص است که تغییراتی روی خواهند داد. ما اینده روشنی را پیش رو داریم با این حال، این اینده ای متفاوت خواهد بود. ما یک نیروی سیاسی منسجم با دارا بودن مناصب دولتی خواهیم بود با یک رییس ثابت در پارلمان. ما دیگر نیرویی حاشیه نشین و ناظر از بیرون نخواهیم بود. اکنون نیز ما حاشیه نشین هستیم. اکنون یک فرصت داریم. اگر این پنجره گشوده شده بسته شود و ما در موضع اپوزیسیون باقی بمانیم بازهم سیاست برای همیشه باقی خواهد ماند و ما نیز همواره اینده را پیش روی مان خواهیم داشت. با این حال، در آن زمان آینده ای با ویژگی های متفاوت پیش روی ما خواهد بود. نمی دانم ایا در ان زمان نیز نقش کنونی را برعهده خواهم داشت یا خیر.