دەها اتومبیل بیرون پارک شده بود و جمعیت زیادی مشتاقانه برای گذشتن از دروازههای آهنی در پیاده رو جمع شده بودند. در حیاط خانه، زنها بطریهای پلاستیکی و گالنهای فلزی را از آبی که توسط “امام” متبرک شده بود، پر میکردند. وقتی کفشم را درآوردم، توجهام به پلاک مرمرینی جلب شد که روی دیوار نصب شده بود. روی آن نوشته شده بود: “هیچ بیماری نیست که “الله” نتواند علاج کند.” در داخل خانه، خانوادههای متعددی روی نیمکتها نشسته بودند. صورت بسیاری از آنها خیس از اشک بود. مردها مدام در طول اتاق راه می رفتند. اوضاع مثل اتاق انتظار یک بیمارستان بود تا وقتی که دختری شروع به پیچ و تاب خوردن و فریاد زدن کرد. مردی او را بغل کرد و به اتاقی دیگر منتقل کرد. فریادهای جگرخراش از پشت دری که شیشه مشجر داشت به گوش میرسید. اما هیچ کس کوچکترین توجهی نمیکرد. با تلاوت آیات قرآن آنها به تدریج ساکت شدند.
بیشتر بیماران این محل، زنان جوان هستند و بسیاری از آنها پس از یک ازدواج تحمیلی، سلامت روانیشان را از دست دادهاند. آنها به اینجا آورده شدهاند تا “جنگیری” شوند و به سبک چچنی به زن های مطیع و سر به راه تبدیل شوند. بعد از ۱۵ سال جنگ مداوم ، ظاهرا هیچ کمبودی از نظر بیماران آسیب دیده روانی در چچن وجود ندارد. مرکز طب اسلامی یک ساختمان بدقواره با آجرهای قرمز است که در نزدیکی مرکز شهر “گروزنی”، پایتخت جمهوری چچن واقع شده است. زمانی این ساختمان دفتر مرکزی شامیل باسایف، یکی از جنگسالاران چچن بود؛ دشمن شماره یک روسیه و مردی که طراح گروگان گیری مدرسهای در “بسلان” در سال ۲۰۰۴ بود. مانند بسیاری از ساختمانهای پایتخت چچن، این مرکز با هزینه بسیار بازسازی شدهاست. دو جنگ برای استقلال از روسیه، گروزنی را به شدت ویران کرده است.
چشم پوشی
پس از آتشبس در جنگ، روسیه با سرمایهگذاری هایش، چهره خیابان اصلی شهر را که اکنون به خیابان پوتین تغییر نام داده، دگرگون کرده است. خیابانی که با داشتن کافههای کنار خیابان، فروشگاههای پوشاک مارکدار و رستوران سوشی تفاوت زیادی با قبل کرده است.
رمضان قدیروف، رئیس جمهور چچن
اما علاوه بر اینها، رمضان قدیروف، رئیس جمهور چچن، که زمانی یک شورشی در این جمهوری جنوب روسیه، به حساب می آمد، دست به ساخت زیربناهای گسترده اسلامی نیز زده است که شامل یکی از بزرگترین مساجد دنیا، مدارس اسلامی و یک دانشگاه اسلامی میشود.
مرکز پزشکی توسط پزشک شخصی آقای قدیروف اداره میشود. این مرکز ادعا کرده که در سال اول تاسیس موفق به درمان بیش از ۶۰ هزار بیمار عصبی و روانی شده است. بعد از ۱۵ سال جنگ مداوم ، ظاهرا از نظر بیماران آسیب دیده روانی کمبودی در چچن وجود ندارد. آقای قدیروف زمانی با روس ها میجنگید، اما اکنون به یکی از متحدان اصلی آنها در مهار شورشهای شمال قفقاز تبدیل شده است. در مقابل کرملین از شکنجه و خشونتهایی که توسط نیروهای شبه نظامی او در جریان است، چشمپوشی میکند. آقای قدیروف این ادعاها را کاملا تکذیب میکند. همچنین مقامات منسوب به او این نکته را که آقای قدیروف قوانین اسلامی را بالاتر از قوانین روسیه میداند، تکذیب میکنند. ولی در عمل آقای قدیروف برای به اجرای گذاشتن قرائت خود از آن چه “اسلام سنتی چچن” میخواند آزادی کامل دارد. روحانیونی که وفاداری شان نسبت به حکومت مورد تردید واقع شده به سرعت برکنار شدهاند. گروه هایی از مردان سیاهپوش از مرکز “مطالعات روحانی و اخلاقی” او که تازه افتتاح شده به خیابانها سرازیر می شوند تا برای رهگذران درمورد مضرات الکل و شیوه درست مسلمان بودن موعظه کنند. جوانانی که احتمال حمایت و همکاریشان با پیکارجویان شورشی میرود، شبانه و برای همیشه از خانههایشان ناپدید میشوند. بستگانشان دستگیر میشوند و خانههایشان به آتش کشیده میشود.
عروس دزدی
در سال ۲۰۰۷ او دستوری را در تناقض با قوانین روسیه ابلاغ کرد که ورود زنان و دختران بدون روسری را به مدارس، دانشگاهها و سایر مراکز عمومی ممنوع میکرد. از ماه ژوئن مردان ناشناسی مسلح به تفنگهایی که رنگ شلیک میکنند در خیابانهای مرکز گروزنی گشت میزنند و به دخترانی که حجاب ندارند شلیک میکنند. در یک برنامه تلویزیون دولتی، آقای قدیروف گفت که نمیداند چه کسی مسئول این حملات است اما اضافه کرد که: “اگر آنها را پیدا کنم، مراتب قدردانی خود را ابراز می کنم.” تابستان سال گذشته، زمانی که رئیس جمهور چچن را در استادیوم فوتبال پایتخت ملاقات کردم، به من گفت: “زنها وقتی که حجاب دارند، بسیار جذابتر هستند.” زمانی که قدیروف با اشتیاق در مورد این که مردان چچنی میتوانند زن دوم، سوم و حتی چهارم اختیار کنند صحبت میکرد، مقام هایی که در اطرافش بودند، اجبارا لبخند میزدند. قدیروف اعتقاد دارد تعدد زوج ها، که در روسیه غیرقانونی است، بهترین راه برای احیا و تجدید حیات جمهوری ویران شده از جنگ است. براساس برخی از برآوردها، یک ازدواج از هر پنج ازدواج صورت گرفته در چچن مربوط به دخترانی است که توسط داماد آینده و همدستانش از خیابانها دزدیدهشده و به زور سوار اتومبیل شده اند. اینترنت پر است از ویدئوهای “عروس دزدی” که روی آنها موسیقی رومانتیک گذاشته شده است. اغلب، دختر برای ازدواج با کسی که او را ربوده تحت فشار قرار میگیرد تا آبروی خانوادگی را حفظ کرده و از یک حمام خون ناشی از عداوت خانوادگی جلوگیری کند. بعضی از آنها تسلیم سرنوشت میشوند و به شکل تعجببرانگیزی در ازدواجشان موفق می شوند. البته برای خیلیها نیز این اتفاق نمیافتد.
ضرب و شتم با چشمان بسته
لیپخان بازاوا که سازمانی به نام “جایگاه زنان” را اداره میکند، میگوید که زنها اغلب به وسیله مادرشوهرانشان به این جا آورده میشوند. آنها اعتقاد دارند که عروسشان را ارواح شیطانی تسخیر کرده و یا “جن زده” شده اند. او می گوید: “تصور کنید، پسرش دختری را که دوست داشته دزدیده و با او ازدواج کرده. آنها زنی زیبا، ساکت و سختکوش میخواهند که در خانه بماند، نه کسی که صبحها افسرده باشد و عصرها دچار حملههای عصبی شود. به همین خاطر آنها عروسشان را پیش ملا میآورند.” بیمار در حالی که چشمانش را با چیزی بسته بودند و ردایی بلند و گلدار به او پوشانده بودند، به پشت خوابیده بود. میربیگ با صدایی بلند آیاتی از قرآن را در گوش او خواند و او را با عصایی کوتاه کتک زد. برای من توضیح میداد که: “او دردی احساس نمیکند، ما جن را مضروب میکنیم و نه او را.” ملا میربیگ یوسفاف ریش کوتاهی دارد که مانند جراحان، روپوش سبز برتن و عرقچینی بر سر دارد. در نگاه اول او به نظرم خوش مشرب و خوش گفتار آمد، حداقل تا زمانی که او را در حال انجام کارش ندیده بودم. بیمار در حالی که چشمانش را با چیزی بسته بودند و ردایی بلند و گلدار به او پوشانده بودند، به پشت خوابیده بود. میربیگ با صدایی بلند آیاتی از قرآن را در گوش او می خواند و با عصایی کوتاه او را کتک می زد. او برای من توضیح میداد که: “او دردی احساس نمیکند، ما جن را مضروب میکنیم و نه او را.” زن که بیست و چند ساله به نظر می رسید، روی تخت پیچ و تاب میخورد و می گفت: “خفه شو ، ولم کن!” میربیگ ادعا داشت این صدای غریب به جنی تعلق دارد که دخترک را تسخیر کرده. او در مقابل فریاد میزد: “از این زن دست بکش! خجالت نمیکشی؟ برو و بدن او را ترک کن، مانند دفعه پیش از پاهایش بیرون بیا…” میربیگ با چهرهای بی روح توضیح داد که روحی که دخترک را تسخیر کرده، ۳۴۰ سال دارد و مسلمان نیست، روح مردی روسی به به نام ” آندری” است که عاشق قربانیاش شده است. او گفت: “جن آن قدر حسود بوده که دخترک را مجبور به ترک شوهرش کرده. این بیمار، مورد بسیار سختی است. دفعه هفتم است که او این بیمار را درمان میکند.” کمی بعد با خاله دخترک صحبت کردم، او ناظر جریان جن گیری بود. او در حالی که آه میکشید، گفت: “خواهرزاده من در سن ۱۶ سالگی دزدیده شده و از آن زمان تاکنون دوبار طلاقش دادهاند. او میخواهد همیشه تنها باشد، نمیخواهد با کسی صحبت کند یا کسی را ببیند. هیچ چیزی خوشحالش نمیکند.” خانواده دخترک امیدوار بودند پزشکان این مرکز بتوانند به او کمک کرده و او را به زنی سر به راه تبدیل کنند تا آنها دوباره شوهرش بدهند.
مصیبت
چند روز بعد با بیماری دیگر به نام ماریات ملاقات کردم. او نیز برای ازدواج دزدیده شده بود اما بعدا دریافته بود که کسی که او را دزدیده، قبلا با کسی دیگر ازدواج کرده است. او اعتقاد داشت که همسر اول مرد، او را با دو جن طلسم کرده است. ماریات وقتی از همسرش جدا شده، پسر کوچکش را به او واگذار کرده است. نکته غم انگیز در مصیبت این زنان چچنی، این است که آنان جای دیگری برای رفتن ندارند طبق سنت رایج در چچن کودکان پس از طلاق به شوهر و خانواده او واگذار میشوند. زنها به رغم حق قانونی شان طبق قانون روسیه تقریبا هیچ وقت حق سرپرستی کودکان خود را به دست نمیآورند، زیرا رفتن به دادگاه مایه خجالت است. از میربیگ پرسیدم چرا همیشه جنها را برای شکست یک ازدواج ملامت میکند. به او گفتم ممکن است بعضی از زنها به خاطر دزدیده شدن و اجبار به ازدواج یا از دست دادن کودکانشان آسیب روانی دیده باشند. با تندی پاسخ داد: “ما دختران جوانی زیادی را داریم که چنین مشکلی دارند. امروز بیماری داشتیم که جن به او گفته بود که باید طلاق بگیرد زیرا شوهرش او را دوست ندارد. او نباید به خاطر کودکانش پایبند چنین ازدواج ناموفقی بماند. اما این چیزی است که جن میخواهد. ما باید جلویش را بگیریم.” با وجود انتقادی که در مورد روشهای درمان او داشتم، میربیگ را مردی نیافتم که از آزار دیگران لذت میبرد. در واقع چیزی که مرا متاثر کرد آمادگی بیماران و بستگانشان برای دریافت این نوع درمان و مراجعه مجدد برای ادامه آن بود. این روش درمان، راهی است برای متقاعد کردن و یا حداقل کنار آمدن آنها با اتفاقی که برسرشان آمده، اما بیش از پیش نشان دهنده ناتوانی آنها در تغییر وضع موجود است. نکته غم انگیز در مصیبت این زنان این است که آنان جای دیگری برای رفتن ندارند.