با کمال تعجب و شگفتی فراوان اطلاع یافتم آقایان دکتر محمدحسن حسین بر که خواهان استقلال بلوچستان می باشد، بهمراه دکتر کریم عبدیان رئیس کمیته روابط خارجی “کنگره ملیتهای ایران فدرال” که خواهان یک ایران فدرال بر اساس شش “ملیت” می باشد، به همراه تعدادی از اعضای کنگره و سیاستمداران آمریکایی در کنفرانس گذار دمکراتیک ایران که از سوی کنگره ملی ایرانیان، در واشنگتن دی سی برگزار شده شرکت فعال داشته اند. اولین نکته ای که مرا به شگفتی واداشت این است که “آیا در حوزه سیاست مولفه ای بنام اعتقاد و پایبندی به اصول بنیادین و پرینسیب (principle) وجود دارد یا نه؟
آقای امیرعباس فخرآور رئیس کنگره ملی ایرانیان چند ماه پیش با بنده صحبت کردند و از بنده خواستند که در این کنگره شرکت کنم. جواب بنده خیلی ساده و روشن بود، و آن اینکه علیرغم استقبال از نشست های اپوزیسیون، از منظر اصول اعتقادی و بنیادین و پرینسیب (principle) امکان شرکت بنده در این کنگره وجود ندارد و دلایل خود را در تماس تلفنی با ایشان بیان کردم. یکی از دلایل عمده این بود که بر اساس اصل سوم قانون اساسی کنگره ملی ایرانیان استان سیستان و بلوچستان به دو استان تقسیم شده است. بنده همانند اکثریت قاطع مردم استان با تکه تکه کردن استان فعلی و تقسیم استان شدیدا مخالف هستم، و آن را خط قرمز اخلاقی، سیاسی و اصولی می دانم؛ و امکان عدول از این اصل برای بنده تحت هیج شرایطی وجود ندارد. در نتیجه علیرغم مشوقه ها شرکت نکردم، و نخواهم کرد، تا زمانی که حداقل این اصل قانون اساسی پیشنهادی آنها عوض شود.
بنده علاوه بر احترام به دکتر عبدیان، برای شخصیتی مثل آقای دکتر حسین بر نیز علیرغم برخی مواضع سیاسی متفاوت، احترام قائلم. اما سخت در تعجبم که ایشان با وجود مخالفت بنیادین و اصولی با تقسیم استان سیستان و بلوچستان، بدون هیچ پیشرطی در کنگره ای شرکت می کند که قانون اساسی آن نه تنها هویت و موجودیت قومیت ها و به اصطلاح “ملیت ها” را تحت هیچ اسم و رسم و شرایطی برسمیت نمی شناسد، بلکه علنا تقسیم “بلوچستان” را در قانون اساسی خود گنجانده است. این تمکین ایشان با “ناسیونالیسم بلوچی” که آقای حسین بر در گذشته از آن بشدت دفاع کرده و می کند در تضاد و تناقض کامل است، که قابل توجیه نیست.
از آقای امیرعباس فخرآور در مکالمه تلفنی پرسیده بودم، آیا شما برای تدوین قانون اساسی خویش و تقسیم استان سیستان و بلوچستان حتی با یک بلوچ و یا سیستانی و یا فعال از آن استان و بقیه فعالان قومی مشوره ای داشته اید؛ که جواب ایشان منفی بود. یعنی خودشان قیم مابانه نشستند و قیچی به دست پاره کردند و بریدند. حال تعجب آور است که حداقل دو تن از مدافعان بسیار پروپاقرص و آتشین حقوق “ملیت های غیرفارس” با شرکت خود (بنا به هر دلیل و تشویق هر شخص و نهادی) بر قانون اساسی شدیدا متمرکزگرای مبتنی بر ۳۳ استان صحه گذاشته اند. قانون اساسی که در آن نه تنها از واژه “ملیت” استفاده نشده، بلکه از استعمال واژه های نظیر “قوم” و یا “اقوام ایرانی” و تیره و غیره نیز پرهیز شده است. زیرا آنها معتقد نیستند که در ایران “قوم” و یا “اقوام ایرانی” یا “تیره های مختلف” وجود دارد، چه برسد به “ملیت”.
صد البته مولفه انعطاف و تطبیق پذیری زیرکانه با توجیه پذیری پدیده علمی بنام ایریدوفورز(Iridophores) که سلول های حاوی کریستال های نمکی سه بعدی میکروسکوپی در پوست آفتاب پرستان هستند، کاملا متفاوت می باشد. کریستال هایی که از طریق لایه سلول های زانتوفور(Xanthophore) در اپیدرم آفتاب پرستان بازتاب داده می شوند و رنگهایی را نشان می دهند که در حقیقت حاوی هیچ رنگدانه ای نیست. این خود یکی از شگفتی های دنیای طبیعت است . اما در دنیای شگفت انگیز سیاست نیز آمریکایی ها ضرب المثل مشهوری دارند مبنی بر اینکه (politics makes strange bedfellows). به احتمال خیلی زیاد دوستان که این جلوه در محراب و منبر بقول خودشان “شوونیسم فارس” می کنند، چون با “رفقای” خود به خلوت می روند، آن را “جور دیگری” تعبیر و توجیه می کنند که بعله ما رفتیم تا حرف خودمان را بزنیم؛ که بعقیده من اینگونه نیست. زیرا شما وقت یک سر چوب را برداشتید، خود بخود سر دیگر آن را نیز برداشته اید. باید اساسی ترین و بدیهی ترین اصول سیاسی اخلاق مدارانه در همه شرایط رعایت شود. نمی توان با گرگ دنبه خوردن و با چوپان گریستن را تحت بهانه هایی نظیر “سیاست کاری” و “سیاست مداری” توجیه کرد.