هر چه به ۲۵ شهریور ماه، سالگشت جنبش مهسا نزدیکتر میشویم، نگاه اکثر نیروهای اپوزیسیون به وقوع اعتراضات احتمالی در شهریور دوخته میشود. بنابراین اکثریت نیروههای اپوزیسیون، هر یک بر مبنای نیات و اهداف سیاسی خود، امیدوارند که اعتراضات شهریور باعث تحول و یا تغییر اساسی در جمهوری اسلامی بشود و بدین خاطر حساب ویژه ای روی گستردگی اعتراضات شهریور باز کرده اند. در یک سوی این محاسبه، شناسایی و میزان اثر گذاری اعتراضات برحاکمیت و از سوی دیگر احتمال نزدیکتر شدن نیروهای اپوزیسیون به ایده آل خود میباشد. اما در گیر و دار کارزار احتمالات و امید های ممکن و یا محال، تز توام با پارانویای رضا پهلوی، مایه طنز شده است. آقای منتظرالسلطنه از حدود سه ماه پیش، مردم ایران را فرا میخواند که تا رسیدن به سالگرد جنبش مهسا، فرصت دارند، و میبایست هر روز در ایران به تطاهرات بپردازند. وی همچنین خرده فرمایشی می کند که خیابان سنگری است که نباید رها شود، و اینکه بالاخره زمانی تغییردر جمهوری اسلامی روی خواهد داد. رضا پهلوی رندانه آسمان و ریسمان را به هم میبافد و با نگاه مردسالارانه اش بی آنکه از زنان و دختران درخواست برگزاری اعتراضات خیابانی کند، فقط مردم را فرا میخواند و از آنها می خواهد اعتراضات را آغاز کنند، آنهم سه ماه قبل از اینکه سالگرد جنبش مهسا فرا برسد. اینکه قوه برآورد و تحلیل شاهزاده بی تاج و تخت پشتوانه لازم را دارد یا نه، یک بحث است، بحث دیگر اینکه ایشان نمیتواند نشانه های تغییر جمهوری اسلامی را به ما بنمایاند و فقط آن را به زمانی بسیار دور حوالت میدهد.
حال فرض را بر این بگذاریم که با توجه به فضای بگیر و ببند اخیر حاکمیت، مردم به خیابان بیایند. اما کدام سیگنالهایی از متن جامعه با چشم شاهزادگی ایشان دیده میشود که تحلیلگران واقع بین آن سیگنال ها را مشاهده نمیکنند. با عنایت به اینکه مبنای ارزیابی آنها از اعتراضات آتی صرفا امید و ذهنیت آنهاست، و برخواسته از واقعیت جامعه داخل کشور نیست, ایشان و حتی طالبان گذار از جمهوری اسلامی می توانند چه تضمینی بدهند؟ این مردمی که قرار است به خیابان بیایند چه اقشاری از طبقات هستند که قرار است طبق دستور شاهزاده بی تاج و تخت، به صحن خیابان بیایند. شواهد نشان میدهد در صورت اعتراضات احتمالی و البته نه چندان فراگیر دختران و زنان از حمایت دیگر اقشار و نیروههای سیاسی داخل کشور برخوردار شوند و به عبارتی همپیوندی خود با جنبش اعتراضی و مطالباتی را متحقق سازند.
فرض کنیم که در سالگشت جنبش مهسا، اعتراضات دختران و زنان آغاز شود. آیا دیگر نیروههای معترض حوزه های اقتصادی، سیاسی و مدنی به آنها میپیوندند تا پتانسیلی را بوجود آورند که از رهگذر آن بنیاد قدرت مستقر را، اگر نتوانند براندازند، بتوانند متلاطم در ارکان ساختار قدرت کنند؟ اگر چه همه امیدواریم حرکات اعتراضی داخل کشور به سطحی از میزان توانمندی برسد، و چنان پتانسیلی را ایجاد کند؛ ولی صرفا امیدواری تعیین کننده و عامل موفقیت نیست. آنچه که شرط موفقیت تغییر و تحول را رقم میزند این است که ثابت شود حرکت آتی دخنران و زنان حامل شیوه های محکم تامین و حفظ موازنه قوا است تا بتواند قدرت چانه زنی ایجاد کرده و یا به حوزه هایی از جامعه نفوذ پیدا کند، تا آنها را با خود همراه سازد. معترضین باید هشیار باشند مبادا این توازن قوای جدید به جنگ داخلی و مداخله خارجیان کشیده نشود، که اگر چنین شود تاوان گران آن را کسی جز مردم خواهد پرداخت نخواهند کرد.
دانش سیاست ورزی تاکید دارد که امید بستن به این ذهنیت که اعتراضات گذشته و آتی احتمالی، قادر به برهم زدن توازن قواست، خوش خیالی محض است. چرا که جنبش اعتراضی مهسا تاکنون از پتانسیل لازم برخوردار نشده است. بنابراین نمیتواند به حوزه موازنه قدرت وارد شود. نظریه موازنه قدرت بر این اصل استوار است که توان هر حرکت اعتراضی در جامعه زمانی افزایش می یابد که قادر باشد از توانمندی های کافی برای وفاق عمومی یا حداقل قدرت توقف اقدامات غیر دموکراتیک حاکمیت را داشته باشد. در شرایط فعلی که حرکت های اعتراضی دختران و زنان و یا جنبش مهسا نمیتواند وارد مبحث گذار شود نمیتوان مرحله و یا مراحل گذار را نشانه گذاری کرد.
آیا بدون در نظر داشتن عناصر لازمه حل گره گاه ها یعنی فقدان حضور جنبش اعتراضی کارگری، دانشجویی، زنان و… جنبش مهسا میتواند، بر مدار میل رضا پهلوی بچرخد، و به رویای ۴۰ ساله به تاخیر افتاده منتظرالسلطنه جامعه عمل بپوشاند؟ قطعا امید و آرزو های ممکن و یا ناممکن روند رویدادها و حوادث سیاسی را رقم نمی زنند تا باعث تغییر و گذار از آن شود، چون بن مایه ی گذار و رهایی از قید جمهوری اسلامی، نیازمند وفاق همگانی و ملی بر متن دموکراسی خواهی است که شوربختانه تا کنون حلقه گمشده ایست که اگر پیدا شود میتواند هماهنگی و هم پذیری نیروههای اپوزیسیون را عملی سازد.