در ساعت ده صبح روز سه شنبه ۲۷/۳/۹۳، جمعی از کنشگران لگام، خانم ها فریده ی مرادخانی و نر گس محمدی و آقایان علیرضا جباری، محمد ملکی، فریبرز رئیس دانا و محمد نوری زاد در جمع متحصنان در مقابل زندان قزلحصار حضور یافتند و با خانواده های حامد احمدی، جمشید و جهانگیر دهقانی و کمال مولایی که از روز شنبه ی همان هفته در مقابل زندان تحصن کرده بودند، دیدار کردند. این زندانیان را از شنبه ۲۴/۳/۹۸۳ برای اجرای احکام اعدام به قرنطینه ی قزلحصار منتقل کرده اند. خانواده ها گفتند: قرار بود فرزندان ما را روز شنبه اعدام کنند؛ اما شب قبل از اعدام، دستور توقف حکم اعدام را به زندان ابلاغ کردند و برغم توقف حکم ، تا کنون فرزندانمان را چند بار پای چوبه ی دار برده اند.
خانواده ها بسیار نگران بودند که هنوز زندانیان با لباس اعدام در قرنطینه هستند و در اعتصاب غذا به سر می برند.
آنان می گفتند:ما از آقایان می پرسیم مگر اتهام عزیزانمان چه بوده است که آنان را به اعدام محکوم کرده اید؟
خانواده ها می گفتند در تاریخ ۲۷/۳/۸۸ و بعد از وقوع رخدادهای پس از برگزاری انتخابات در تهران، ما ازهمه چیز بی خبر بودیم که وزارت اطلاعات فرزندانمان را در منزل هایشان بازداشت کرد.ما یک سال از آنها بی خبر بودیم.نه ملاقات می دادند و نه حتی تماس تلفنی داشتیم. بعد از یک سال آنها را ۱۵ دقیقه ملاقات کردیم؛ و آنها اصلا قابل شناسایی نبودند. جمشید که ۱۲۰ کیلو وزن داشت مچاله شده بود و ۳۰-۴۰ کیلو بیشتر ازوزنش نمانده بود. دندان یکی شکسته بود، پای دیگری آسیب دیده بود. آن یکی لکنت زبان شدید داشت؛ و حال آنکه قبل از بازداشت بچه ها سالم بودند. در همه ی این مدت فرزندان ما را در سلول های انفرادی نگه داشته بودند. وضعیت جسمی بچه ها خیلی بد بود. بعد از آن ملاقات، خانواده ها دوباره بی خبر ماندند. فرزندان ما را ۶ ماه به سلول های انفرادی همدان برده بودند و بعد هم چند ماه نیز آنها را به سلول های انفرادی بند ۲۰۹ اوین بردند. بچه ها از شرایط بسیار سخت و شکنجه هایی که شده بودند آسیب های سختی خورده بودند. می گفتند به عنوان غذا به آنها نان خشک از زیر در سلول می دادند. یکی از بچه ها در ملاقات به پدرش گفته بود آنقدر در سلول نگهم داشتند و آنقدر شکنجه شدم که حاضربودم حتی زلزله ی بم را هم گردن بگیرم. بچه ها بارها به خانواده ها اطلاع داده بودند که آنها را وادار کرده اند با چشم بند و پا بند برگه هایی را امضا کنند که حتی این برگه ها را ندیده بودند و از محتویات آنها کاملا بی اطلاع بودند؛ اما برای رها شدن از فشارها و شکنجه ها ناچار آنها را امضا کرده بودند. البته بازجو ها قول داده بودند که بعد از امضا ی این برگه ها آزادشان کنند.
بالاخره پس از مدت های طولانی که در سلول های انفرادی به سر بردند، به دادگاه رفتند. رئیس دادگاه مقیسه بود و اجازه نداده بود که وکیل وارد پرونده شود. یکی از وکلای شناخته شده که کرد هم هست برای گذاشتن وکالتنامه و مطالعه ی پرونده به دادگاه رفته بود؛ اما قاضی مقیسه مانع حضورش شده بود. قاضی مقیسه ۱۰ زندانی کرد را تنها در ۱۰ دقیقه محاکمه کرده، و ۱۰حکم اعدام برایشان صادر کرده بود .زندانیان بی پناه تلاش کرده بودند لااقل خودشان چند کلامی از خود دفاع کنند که مقیسه اجازه صحبت کردن به آنها نداده بود و با توهین آنها را وادار به سکوت کرده بود.
بچه ها را به رجایی شهر منتفل کردند. بعد از مدتی آنها را به قزلحصار آوردند و بچه ها ۴۷ روز اعتصاب غذا کردند دوباره آنها را به رجایی شهر بردند و آلان هم برای اجرای حکم به قزلحصار آورده اند.
در میان متحصنان کودکان ۲ و ۳ و ۶ ساله حضور داشتنند که از خانواده های محکومان به اعدام بودند و تحمل گرما و شرایط سخت محیط برایشان بسیار ناممکن و خطرناک بود.
خانواده ها می گفتند دیروز ۲ اتوبوس از کرستان آمدند که خانواده های محکومان به اعدام دیگر را آورده بودند؛ اما ماموران امنیتی آمدند و گفتند: اگر برنگردید به جای ۴ نفر ۳۲ نفر را با هم اعدام می کنیم و خانواده ها رفتند.
مادر جمشید انگشتر و ساعت پسر جوانش را در دست داشت و می گفت: در آخرین ملاقاتی که برای خداحافظی به ما دادند پسرم گفت: مادر جان اینها را از پسر بی گناهت به یادگار نگه دار. مادر هدیه های پسرش را بویید و بوسید و به زبان کردی با خدا مناجات، و از او طلب کمک کرد.فرزندان این مادر در زمان بازداشت ۲۱- ۲۲ ساله، و از کارگران زحمتکش کرد بودند که با دستمزد کارگری ۲ خواهر و پدر و مادر پیرشان را سرپرستی می کردند.
پدرها می گویند فرزندان ما مسلح نبودند و هیچ وقت سراغ این کارها نمی رفتند. ابتدا که بازداشت شدند اتهاماتشان مشخص نبود. بعد آقایان گفتند امام جمعه را ترور کرده اند؛ وحال آنکه در زمان ترور امام جمعه بجه ها در سلول های اطلاعات بودند و خودشان بهتر از هر کسی می دانند که بچه ها بی گناهند. حالا هم می گویند آنها محارب اند.
کنشگران کارزارلگام تا ظهر آن روزدر کنار خانواده ها نشتند و به درد دل های پدران و مادران و همسر ان محکومان به اعدام گوش دادند. گاه با آنها همدردی و گاه پوزش خواهی کردند؛ و از خدای متعال برایشان صبر و ایستادگی، و برای عزیزان پای چوبه دارشان رهایی و نجات آرزو کردند
کنشگران لگام و همه ی خانواده های زندانیان سیاسی محکوم به اعدام از مسئولان می پرسند که آیا اصلاحیه ی قانون مجازات اسلامی، مصوب سال ۹۲، تنها برای نمایش رسانه ای، یا به هدف اصلاح نظام قضایی کشور در گفتار و کردار تدوین شده و به تصویب رسیده است؟ ما می دانیم بر پایه ی این اصلاحیه که بواقع گامی هرچند کوتاه به پیش در راستای بهسازی عدالت قضایی است، بسیاری از کسانی که پس از تصویب این اصلاحیه اعدام یا محکوم به اعدام شدند می توانستنه اند از اجرای مجازات اعدام مصون بمانند. ازجمله اصلاحات این قانون می توان از مفهوم مهارب یاد کرد که بر پایه ی آن کسانی را که به دلیل به همراه داشتن سلاح و تهدید و ارعاب با آن دستگیر نشوند نمی توان مهارب به حساب آورد
ما به امید فرا رسیدن روزی هستیم که عدالت اجتماعی، از جمله در زمینه ی قضایی، در کشورمان استقرار و تحقق یابد و تا آنجا که در توان داریم در راه تامین این هدف انسانی خواهیم کوشید.
کنشگران کارزارلگام
۴/۴/۹۳