در بحبوحه فشارهای سیستماتیک جهانی بر جمهوری اسلامی، از جروبحثهای پشت پرده حکومتیان نکته جالبی بیرون زد که خصلت نمای این نظام ستیزهجو و بیانگر کنه سیاستگذاریهای کلان آن بود. این نکته که، حکومت براثر تداوم فشارها ناگزیر از گزینش میان دو گزینه است که یکی از آنها اصل را رسیدن به توانمندی هستهای مینهد و در این راه اگر لازم افتد حتی باید با امریکا آشتی کرد، دیگری اما اساس را پابرجا ماندن بر امریکا ستیزی میداند ولو به بهای کوتاه آمدن در برنامه تجهیز به توانمندی هستهای. با این خبر به بیرون درز کرده، محرز شد که کانون تصمیم سازی و تصمیمگیری در حکومت به این نقطه مشخص رسیده که بهاصطلاح هم خدا و هم خرما نمیشود و با قرار گرفتن در موقعیت تعیین اولویت، از میان دو گزینه کنار آمدن با امریکا برای بدل شدن به قدرت هستهای یا گذشتن از خیر کلاهک اتمی و کوبیدن کماکان بر طبل “مرگ بر امریکا” میباید که دست به انتخاب زند. البته برای خامنهای و معتمدینش در ولایت، تنها شقی که طرح نشد فاصله گرفتن بود از هر دو این رویکردهای بدفرجام؛ هم دوری از اتم و هم ترک “مرک بر امریکا”!
در این میان اما پرسش آن بود که صفآراییها پیرامون همین موضوع اختلاف چیست و چهرههای اصلی طرفین مناقشه کداماند؟ اگر هم نمیشد نمایندگان آن جریانی از قدرت را که تقدم به اتم میداد و میدهد در دقتی صد در صد با نام و مشخصات آن برشمرد – چراکه میتوانست طیفی متضاد از ذینفعهای هستهای در درون سپاه گرفته تا نرم رفتارهای دورنگر طیف رفسنجانی را در برگیرد- شناسایی نماد آنیکی فکر اما اصلاً دشوار نبود. فکری که تا بهرهگیری از صدور فتوا علیه استفاده از بمب هستهای پیش رفت و در عوض فرصت تاریخی بهدستآمده برای تفاهم با امریکای اوباما را دست دادن با چدن نام داد! نماد اصلی این طرز تفکر و رفتار حکومتی، کسی نبوده و نیست جز شخص ولیفقیه. همانی که شرط بقای ولایتش را در دشمنتراشی میداند و دشمن را هم در وهله نخست در وجود امریکا میجوید و نشانه میرود! هماو بود که در آن بزنگاه انتخاب میان دو “امکان”، سازش بر سر اتم برگزید و بر ادامه چالش با امریکا اصرار ورزید.
ازاینرو، نباید و نمیتوان داعیههایی از این نوع را که رفتن جمهوری اسلامی پای مذاکره و مصالحه بر سر اتم با امریکا گویا ابتکار دولت “اعتدال” بوده و این دولت بود که سرانجام توانست توافق “برجام” را بر خامنهای تحمیل کند، جدی گرفت. این اصلاً حقیقت ندارد که گویا روحانی- ظریف ابتکار زدند و حاصل کار خویش بر رأس قدرت خوراندند! کار آنها تنها در این حد ارزش داشته که مصلحت عمومی کشور در این شرایط را فهمیدند و در حد مقدورات خود کوشیدند تا به آن جامه عمل بپوشانند. این رفتار آنها قابل تائید است، اما نه بهعنوان “شاهکار”ی که میباید به ستایش از آن برخاست!
درروند گفتگوهای هستهای، خامنهای خود نهفقط عنصر مهمی در توافقات بوده که نقش محوری و تعیینکنندهای هم در آن داشته است. او اگر با جریان مذاکرات و محصول آن موافقت نمیکرد، اصلاً قراردادی امضاء نمیشد! در نظام ولایی، حرف اول و آخر بر سر موضوعات کلان با ولیفقیه است. او بود که چانهزنی با امریکا را زمستان سال ۱۳۹۱ در عمان و به وساطت سلطان قابوس آغاز کرد تا در ژنو نهایی ۱۳۹۴، به جان کری و پنج نماینده دیگر قدرتهای جهانی از طریق وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی چراغ سبز برای توافق نشان دهد. ولیفقیه دریافته بود که نظام دیگر نمیتواند هم در خود استعداد تسلیح اتمی بپرورد و هم “مرگ بر امریکا” سر دهد. او پذیرفته بود که در برابر استراتژی کارآمد تشکیل ائتلاف جهانی علیه برنامه هستهای ایران و راه انداختن جنگ اقتصادی موفق توسط اوباما، جز عقبنشینی از سنگری که در آن منزویشده است چاره دیگری ندارد. او در شرایطی که هم جهانیان در برابرش صفکشیده بودند و هم افکار عمومی ناراضی در کشور به خاطر ماجراجوییهای اتمی حکومت و پیامدهای آن خود را مواجه با فاجعه میدیدند ناگزیر از تمکین دید. او درواقع جام تسلیم هستهای را پیشاپیش سر کشیده بود و نگرانیاش فقط این بود که مبادا از توسن ضدامریکاییاش پایین افتد. همه هوش و حواس او در طول مذاکرات صرفاً متوجه این بود که نکند توافقات اتمی از خط قرمز امریکا ستیزی او فراتر رود و چالش حیثیتی او با امریکا مورد سازش و زیر سؤال قرار گیرد. او اتم را داد تا چهره ضد امریکایش دوام یابد!
بر این اساس هم است که باید گفت “برجام” در عین دستاورد بودن مقطعی، راهحل بنیادی برای درازمدت کشور ما نیست! تجهیز هستهای، در اساس یک وسیله بود برای پیشبرد سیاستی معین؛ اگرچه ابزاری از نوع بسیار خطرناک. وسیله سترون شد که خوب بود ولی اصل سیاست بجای خود باقی است. هدف و برنامه رأس نظام را در تشنجآفرینی و دشمنتراشی آن باید دید و اصل مسئله را در این موضوع فهمید. درواقع، باآنکه انرژی هستهای با مصرف تسلیحاتیاش فینفسه مردود است و خطرآفرین – و حتی در مصرف غیر تسلیحاتیاش نیز زیر علامت سؤال – مهمتر از همه اما آن است که دارندهاش شاخص به چه سیاست خارجی است؟ آیا در پی تنش و تشنج است یا متعهد به امنیت متقابل و صلح؟ نکته دارای اهمیت تعیینکننده نیز همین است. در این زمینه، هند و کره شمالی نمونههای آموزندهای هستند. هند بالای یک میلیارد نفوس مجهز به بمب هستهای در زمره کمخطرترین کانونهای جهان هستهای ما شناختهشده است، اما کره شمالی ضعیفالجثه ولی در همان حال باجخواه مجهز به موشکهای دارای کلاهک اتمی، چونان خطر جدی هستهای در افکار عمومی جهان! بنابراین جدا از تجهیز یا عدم تجهیز به اتم، جمهوری اسلامی مادام که سیاست خارجیاش بر مبنای تعرض و تشنج باشد، حتی در نداشتن سلاح هستهای نیز حکومتی خطرناک قلمداد میشود و خواهد شد و از همین طریق، ایران ما نیز در معرض انواع تهدیدات نابجا و غیرضروری.
مسئله این نیست که این یا آن دولت منبع شر نیستند، مسئله این است که در عالم شر چگونه باید از امکانات مثبت و سازنده بهره گرفت و چطور انواع شیطنتها را خنثی کرد. خامنهای با کارشکنیها و مخالفتهایش در برابر عادی شدن مناسبات ایران و امریکا طی دوره استثنایی هشتساله ریاست جمهوری اوباما در امریکا، فرصت تاریخی بیمانندی را آتش زد که تکرار آن حالا حالاها فقط یک آرزوست. او اما تا ترامپ منفور سرکار آمد و بلافاصله هم با اتخاذ سیاست تهاجمیاش علیه ایران، بیهیچ آزرمی مدعی شد که از اول هم گفته بوده که نمیشود به امریکا اعتماد کرد! همین جناب اکنون هم که کشور ما محتاج سیاستی است مدبرانه با جهتگیری مهار و خنثی کردن بهانههای شرورانه ترامپها و نتان یاهوها و نه دست زدن به تحریکات متقابل پشت سرهم، سپاه را اختیار میدهد تا موشک “نابود باد اسرائیل” هوا کند و قایق نظامی در آب به جولان درآورد. و این در حالی است که بر اثر تصمیمات کاخ سفید فعلی و کنگره کنونی امریکا، “برجام” در یکقدمی بیاعتبار شدن و فسخ عملی قرار دارد و انواع تحریمهای اقتصادی و طرحهای بالفعل سیاسی و بالقوه نظامی در راه است. در چنین موقعیتی، کشور ما را به یک دیپلماسی قوی با جهان نیاز است که بر تنشزدایی استوار باشد و صلحخواهی مردم ایران را پیام دهد و نه علم کردن تز “چشم در برابر چشم” و نه صدور همهروزه نسخه زور بر ضد زور از “بیت آقا”!
امنیت ایران نه به رشد تصاعدی قدرت نظامی آن حاصل میشود و نه در توسل جستنها به “عمق استراتژیک” در عراق و دمشقجات! پشتوانه امنیت در بیرون از کشور ابراز دوستی و همکاریهای سازنده و اجتناب از صدور مقاصد خود غرضانه ولایت است و در درون کشور نیز، تبعیت حکومت از اراده دمکراتیک شهروندان. آقای خامنهای ولیفقیه اما، علیه هر دو این منابع امنیت ملی کشور عمل میکند. سیاستهای او که برخاسته از جایگاه اوست، کشور را در گروگان ولایت دارد. برای او، ایران مصداق رسیدن به دستمال دارد به بهای آتش گرفتن قصر قیصری! او با فرم و ظاهر برجام مخالف نیست بلکه اساساً با درونمایه و پسزمینه آن سر مخالفت دارد. درونمایهای که چیزی نمیتواند باشد مگر بالا بردن بنای اعتماد در مناسبات دیپلماتیک کشور ما با منطقه و جهان.
این فقط ترامپ و اسرائیل و عربستان سعودی و مشابههای اینان نیستند که میخواهند برجام از بین برود تا تنش و تشنج در منطقه میدانداری کند، بلکه خامنهای و بازوی عملیاتیاش در منطقه – سپاه قدس سپاه پاسداران- نیز خود در عمل و از پیش، علیه تنشزدایی و رفع تشنج بودهاند و همچنان هم هستند که چیزی نیستند مگر آفتی علیه “برجام”. خامنهای و فرماندهی سپاه علیه صلح امنیتاند زیرا که ازجمله حاضر به ابطال شناسنامه “مرگ بر امریکا”ی خود و دست برداشتن از جاهطلبی “هلال شیعی” خویش نیستند! مسئله اینان نه مخالفت با زورگوییها از موضع دفاع از برقراری مناسبات سازنده ایران با هر دولت دیگر، که ماندن خودشان است بر موضع زورگوییها و ماجراجوییهایی که نهتنها ربطی به منافع و مصالح ملی ما ندارند بلکه مخاطره انداز هستی امروز و فردای مردم ایران هستند!
هیچ ایرانی مردمدوست، حساس نسبت به حفظ استقلال و متعهد به رعایت حرمت ایران از سوی جهانیان، طرفدار تسلیم به هیچگونه زورگویی از سوی هیچ دولتی علیه کشورش نیست، اما این امر نمیتواند دستاویزی باشد برای بدل شدن کشور ما به موش آزمایشگاه امریکا ستیزی توسط جناب خامنهای زیر شعار ایستادگی در برابر “استکبار” و “اذناب” منطقهای آن. باید تکرار کرد که اکنون نهفقط تضمین “برجام” که حتی حفظ آن نیز در گرو برقراری مناسبات سیاسی معقول کشور ما با همه دولتهای جهان و مقدم بر همه با دولت امریکا در کادر مناسبات برابر حقوقی است. دولت روحانی هم اگر بخواهد ناجی جدی “برجام” باشد، باید رسماً و عملاً علیه امریکا ستیزی خامنهای چهره کند. “برجام” اگر در سمت تثبیت “خود پیش نرود که لازمه آن ایستادگی است در برابر جاهطلبیها و ماجراجوییهای دستگاه ولایت، از توش و توان خواهد افتاد و پس خواهد رفت! و آنگاه این اصلاً پذیرفتنی نخواهد بود که در صورت زمین خوردن احتمالی “برجام”، این ادعا علم شود که دولت مقصر نبوده است!