احتمال حمله با مداخله حمله نظامی بر سر برنامه هسته ای ایران از هر زمانی بیشتر شده است. مدتی است که رسانه های غربی به نقل از سازمانها و لابی های مرتبط با مجتمع نظامی و شماری از سیاستمداران آمریکایی، اسرائیلی بر طبل جنگ با ایران تحت تسلط رژیم جمهوری اسلامی میکوبند. تا پیش از این در دوران مایکل هایدن آلترناتیو حمله نظامی به ایران در ردیف آخر لیست قرار داشت. لیکن در حال حاضر چنین احتمالی اجتناب ناپذیربه نظرمیرسد. از زمان تصویب چهارمین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران شایعات و حدسیاتی در باره مداخله نظامی به ایران در آینده نزدیک رو به تزاید بوده و قطع ناشدنی مینماید.
گرچه پیش بینی های سالیان گذشته در باره یک جنگ قریب الوقوع درست از آب در نیامدند. اما واکنش به ظاهر خونسردانه در برابر تهدیدهای مدام جنگی نیز گرچه روشی مفیدی بودند. اما در برابر فعالنر شدن تلاش گرایش افراطی جنگ طلبان رژیم آمریکا از یکسو ، تحریک و تقویت تمایل به سرشاخ شدن با آمریکا در گرایشات تندرو های رژیم جمهوری اسلامی از سوی دیگررا ، دو صد چندان خواهد کرد.
در حالیکه مدتی بود که عقربه ساعت اتمی کندتر از ساعت سیاسی حرکت می کرد اما بعد از تصویب قطعنانه ۱۹۲۹ عقربه ساعت فرو خفته نظامی شمارش را شروع کرده است. روند کوک ساعت نظامی در پنتاگون و مراکز نظامی و صنعتی آغاز و پژواک آن از حلقوم برخی دولتمردان کاخ سفید شنیده می شود.
آنچه احتمال در راه بودن حمله نظامی یه ایران را تقویت میکند، اگر نگوئیم شکست بلکه عدم پیشرفت مقرون به صرفه گفتگوها بین مقامات اروپا و تهران ، بحرانی تر شدن موضوع هسته ای را باعث گردیده تا فرصتی فراهم نماید. فرصتی که جنگ افروزان به کمین نشسته در جناح های دو دولت ( احمدی نژاد و اوباما ) بجای تاکید بر تداوم مذاکره ، آتش دیگ آلترناتیو حمله نظامی را شعله ورتر نمایند.
اخیرا ستون نویسان روزنامه “واشنتگتن پست” ، “مجله ویکلی استاندارد” و کارشناسان امور بین الملل در آمریکا مینویسند که حمله نظامی به ایران بزودی آغاز میشود. بر اساس این تحلیل ها می توان گفت که سیاستمداران ناکام در مذاکره به سمتی سوق داده میشوند تا به این باور نزدیک و نزدیک تر گردند که بپذیرند برنامه های هسته ای ایران به مرز خطرناک رسیده تا اهداف ومطامع سیاسی از پیش تعیین شده در پازل طراحی اطاق جنگ پنتاگون را از طریق دولت اوباما عملیاتی نمایند. عامل اجرایی شدن دولت اوباما را باید ناشی از موقعیت رو به ضعف دولت مستقر وی در آمریکا نزد افکار عمومی دانست. چنانچه هم اکنون او را در مقابل جمهوریخواهان ( که بهرحال تابع سیاست های خشن تری نسبت به ایران و برنامه هسته ای بوده اند ) و دیگر لابی های ذینفع بویژه ( لابی اسرائیل ) در موقعیت فرو دستی قرار داده است. بنابر این یکی از تبعات احتمالی این موقعیت، نوعی باج دهی به رقبا ( در کنگره ) در چالش با ایران است. اینکه به رغم تمامی این تحلیل ها و آمارها ی اعلام شده از سوی کارشناسان مبنی بر اینکه ایران به سلاح هسته ای بسیار زودتر یا دیرتر از آنچه پیش بینی شده دسترسی خواهد یافت، موضوع قابل توجه محافل جنگ افروز نبوده، بلکه بهانه ای برای تراضی سیاستمداران معتقد به تداوم مذاکره و گفتگو با ایران به روش مسالمت جویانه میباشد تا آنان از رویکرد مذاکره روی بر تافته و رویکرد دلخواه نظامیان آمریکا را در موضوع حمله به ایران با خود همراه سازند. همچنین محافل جنگ افروز سعی دارند تا افکار عمومی را به این باور برسانند که کار ساز نبودن تحریم جمهوری اسلامی، روند هسته ای ایران را نه تنها کندتر نکرده است، بلکه عزم رژیم تهران را در زمینه دستیابی به فناوری هسته ای را را راسخ تر نموده است. پس چاره امر ناچار یا توقف غنی سازی اورانیوم در ایران را در پرتو حمله نظامی به ایران میسر میدانند. آنان میکوشند تا آنچه را که دولت بوش پیرامون آن تصمیم مشخصی نگرفت را در دستور کار دولت کنونی واشنتگتن بگنجانند.
با وجود چنین احتمالاتی پرسش من به عنوان فعال سیاسی چپ دموکرات منتسب به سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت- این نیست که حمله نظامی به ایران تهدید است یا واقعیت و یا اینکه حملات آمریکا به ایران برق آسا میباشد یا تدریجی و نامحدود، بلکه آنچه که باعث نگرانی میباشد تبعات حمله نظامی به ایران است که در بخش بعدی پردازش خواهد شد.