روز ۲۵ نوامبر، برابر با ۴ آذر «روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان» است. اختصاص این روز به عنوان مناسبتی بین المللی، طبعا به ما زنان ایرانی فرصت دوباره ای می دهد که تلاش های مان را برای مبارزه با همه اشکال خشونت، بسیج کنیم. امسال نیز ما در مدرسه فمینیستی تلاش کرده ایم که به مناسبت این روز، در حد بضاعت مان ویژه نامه کوچکی گرد آوردیم که طی روزهای منتهی به ۲۵ نوامبر به خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی تقدیم خواهیم کرد. اختصاص این روز بین المللی علیه خشونت در برابر زنان را به فال نیک بگیریم و : علیه خشونت، گامی دیگر به پیش بگذاریم! از همین زاویه است که باوند بهپور با نگاه ویژه خود به نقش محوری تن در روند اعمال خشونت علیه زنان پرداخته است:
۱- صحبت از زنان که به میان میآید هربار به این نتیجه میرسم که نیچه در رابطه با بدن حق داشت. هرچند در مورد تازیانه اشتباه میکرد.
۲- اتفاقاً مسئلهی ذهن نیست. مسئلهی تمدن هم نیست. مسئلهی بدن است. گوشت و پوست و استخوان و مو. مسئلهی ما مسئلهی بدن است. بیحرمتی به بدنها. پایینتر رفتن از حیوان؟ پایین کدام است و بالا کدام؟ یا شاید مسئلهی اشتباه زیستن است. انسان، تنها موجودی است که میتواند اشتباه زندگی کند. حیوان چیزی را میخواهد. یا به دست میآورد یا به دست نمیآورد. انسان میتواند اشتباه بخواهد. تنها انسان میتواند اشتباه بخواهد. چون خواستناش چیزی بیش از میل است. اگر مردان و زنان صرفاً به یکدیگر میل داشتند خشونت معنایی نداشت. آنچه را میخواستند به دست میآوردند. پس صحبت از میل نیست که بیگناه است. صحبت از زیستن به شیوهای پستتر از حیوان است. تنها اشتباه را میتوان تصحیح کرد، خشونت را نباید به گفتگو نهاد. نمیتوان به گفتگو گذاشت. باید در برابر آن ایستاد. صحبت از ارادهای بزدلانه است که از فرط نافهمیدن، تنها خشونت را میفهمد. از فرط عجز. خشونت به بدن، برای آن که به بدن میل دارد امکان ندارد. خشونت از آنِ کسی است که از خط قرمز میگذرد. خط قرمزی که میان انسان و حیوان حائل میشود. و انسان مادون این خط است، نه مافوق آن. انسان تنها پستاندار خشن است. تنها موجودی که اشتباه میکند.
صرفاً انسان میتواند به اشتباه چیزی را نخواهد. برای کسی که به بدن احترام میگذارد خشونت به بدن امکان ندارد. خشونت مختص کسی است که به بدن بیاعتناست. انسان: تنها موجودی که میتواند به بدن بیحرمتی کند. و تازه، مسئلهی ما مسئلهی بیحرمتی نیست. مسئلهی بیاعتنایی است به بدنی که اتفاقاً حرام است، حرمت دارد. و چون حرام است، و نه غیرقانونی، موضوع خشونت میشود.
۳- نیچه به بهترین صورتی بیان کرده بود که خواردارندگانِ تن، خود بیش از دیگران بدان راغباند.
۴- خشونت علیه زنان چیزی است و خشونت علیه انسان چیزی دیگر. به سادگی، عبارت از خشونت علیه تعدادی از انسانها نیست. خشونت علیه زنان، به سادگی، خشونتی است که به خاطر زن بودن اعمال شود. و زن بودن چیست؟ تفاوت بدن است با بدن. تفاوت ذهن نیست؛ تفاوت ذهن ناشی از تفاوتِ بدن است، بدنی که موضوع ذهن میشود. ذهن، ذهن است بیهیچ صفتی. نه زنانه دارد، نه مردانه. ذهن زنانه یعنی ذهنی که موضوعاش بدن خویشتن است، و ذهن مردانه ذهنی که موضوعاش بدن زنانه. خشونت علیه زنان، به نام میل انجام میشود و میل در آن هیچکاره است. در لحظهی خشونت، بدن دیگر بدن نیست، امتداد ذهنی است که باید منکوب شود: ذهنی زنان. خشونت علیه زنان، خشونتی است که به خاطر تفاوت بدنها اعمال میشود اما آنچه را میجوید نمییابد؛ خشونت علیه زنان، فراموش کردنِ تن است: نتیجهی خواستی کور نه معطوف به قدرت. خواستی معطوف به ذهن، نه معطوف به بدن. و در نهایت، و بار دیگر: اشتباهی انسانی، زیاده از حد انسانی؛ حضیضی که حیوان بدان سقوط نمیکند.
۵- و بهترین مانعی که اندیشیدهاند، این بوده که این بدن حرمت داشته باشد. «مرد که روی زن دست بلند نمیکند.» هزار راه برای اعمال قدرت هست. هزار راه بهتر. هرچند تمامی این راههای بهتر، سر آخر به این برمیگردد که آیا شخص توان اعمال زور بر بدن دارد یا نه؟ آیا میتواند از این امکان حراست کند یا نه؟ گذشته از آنکه نظرمان دربارهی اعمال قدرت چه باشد، و گذشته از آنکه این قدرت حق باشد یا نابهحق، خشونت نسبت به بدن، در همه حال، الغای انسان است. بهویژه زمانی که عامل این خشونت ادعای محبت نیز دارد، که خشونتاش را به نشانهی محبتاش به کار میگیرد. برای تداوم محبتاش و محبت دیدناش. تازیانه را به کار میگیرد تا زن را نه منکوب، که ذلیل کند. تا فاسد کند. چرا که فساد، به غریزه ربطی ندارد. به قانون ربط دارد و به تازیانه. حیوان نه ذلیل میشود، نه فاسد. زن یا مرد فاسد آزادی تن را به رُعب میفروشد، و نه تن را به پول: غریزهاش را به رُعب تسلیم میکند، به رعب تازیانه. و نه به خردِ جسم، چنانکه نیچه میگفت. و اتفاقاً فساد، در میان بیگناهان بارزتر است: گناه و فساد یکی نیست.
تجربهی فرهنگی، چنین میگوید که رُعبِ تازیانه کارآمد است. میشود برپایهی این رعب، فرهنگی بنا کرد. کارآیند است و مشکلی ندارد جز اینکه زیستن در فرهنگی که بنیادش بر رعب تازیانه است زیستن نیست. چیزی جز زندگی از دست نمیرود. در فساد، این همواره زندگی است که از دست میرود.
۶- جنبش حقوق زنان، خواستِ حقوق برابر نیست، صورتی از خواست انسانیت است، یکی از شرایط ابتدایی آن. و به سادگی. الغاء تازیانه. اعادهی حیثیت به تن.