روز بسیج در ایران بهانه و مناسبتی شد تا در آن نیروهای حکومتی و بویژه خامنهای آخرین دیدگاهها و نظرات خود را در مورد روندها و حوادث جاری کشور بیان دارند. و از طرف دیگر باز مناسبتی برای جنبش سبز تا در آن به تشریح دیدگاههای خود از زبان سخنگویانش در شرایط کنونی بپردازد. که از جمله بیانیه شماره پانزده میرحسین موسوی، خود نمونه بارز چنین برخورد و طرح نظرات می باشد.
علی خامنه ای روز چهارشنبه ۴ آذر (۲۵ نوامبر) در دیدار با جمعی از نیروهای بسیجی، فضای رسانه ای ایران را “فضای تهمت زنی و شایعه سازی بر ضد مسئولان کشور” توصیف کرد و گفت: “به کسانی که به دنبال مصالح کشور هستند توصیه می کنم که از این اختلاف های جزئی و غیراصولی صرفنظر کنند… این گونه کارها در جهت خواست دشمن است، زیرا مسئولان کشور اعم از رئیس جمهوری، رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه کسانی هستند که زمام کشور را به دست دارند و مردم باید به آنها اعتماد و حسن ظن داشته باشند”.
در رسانههای جمعی سخنان خامنهای را نوعی دلجوئی از هاشمی رفسنجانی تفسیر کردند، دلجوئی ای که نظر بر آن دارد که آقای رفسنجانی مسئولی است که مردم باید به وی اعتماد و حسن نظر داشته باشند، و وی را از جمله کسان قابل اعتماد فرض کنند.
اما در همان حال خامنهای از انتقاداتی که به مسئولان برگزاری این انتخابات وارد شد هم گلایه کرد. او گفت که “تردیدافکنی های بعد از انتخابات” در موردعملکرد وزارت کشور و شورای نگهبان، “بسیار مضر” و در جهت خواست “دشمن” بوده است. وی در ادامه، این اعتراضات را تحت تأثیر دشمنان خارجی نظام جمهوری اسلامی و بخشی از “جنگ نرم” علیه حکومت خود توصیف کرد.
با خواندن این سخنان و کمی کنکاش در آن، این پرسش مطرح می شود که چگونه می توان به کسی اعتماد کرد که بنا به گفته خامنهای تحت تاثیر دشمنان خارجی نظام بوده است؟ کس یا کسانی که بخشی از جنگ نرم دشمنان علیه نظام اسلامی بودهاند؟ جنگ نرمی که به عقیده وی اولویت اصلی نظام در روند مقابله با دشمنان خارجی می باشد.
در تفسیر سخنان متناقض نمای آقای خامنهای، می توان گفت که این گفتهها نشان از تشتت و سردرگمی در جناح حاکم علیرغم ظاهر سخت، سرد و برخورد سرکوبگرانه آنان به جنبش مردم دارد. فاصلهگیری جمع بیشتری از حاکمان، تنگ شدن بیشتر لایه نظام و ادامه جنبش اعتراضی علیرغم تمهیدات ضد مردمی و خشن، امری است که سران حاکم را از سرنوشت خود و نظامشان به شدت بیمناک کرده است. در واقع نوع دلجوئی ای که خامنهای در اینجا مطرح می کند، اساسا بر همان دیدگاهی قرار دارد که وی به شدت از آن دفاع می کند. دیدگاهی که گول خورده را به فرض بازگشت، اما با تاکید مجدد بر گفتمان خود می بخشد.
خامنهای در اینجا سعی می کند که به نوعی به جایگاه فراجناحی مقام رهبری بازگردد. اما در واقع میدان مانور وی آنقدر محدود وافق آن چنان کوتاه می نماید که وی خیلی سریع به همان مقام واقعی خود که همانا دفاع جانانه از روندهای بعد از انتخابات است، دوباره سقوط می کند. با گفتن اینکه “نمی شود هر فردی را به دلیل یک خطا، منافق نامید و همچنین نمی توان هر فردی را به دلیل اختلاف نظر و دیدگاه، ضد ولایت فقیه خواند”، نمی شود آب رفته را به جوی بازگردانید، و دوباره شاهد حضور مجدد بخش مهمی از نیروهای بریده در اطراف خود بود. جنبش سبز و نیروهای مختلف شرکت کننده در آن، حال دیگر به آن چنان درجهای از فرموله کردن خواستههای خود رسیدهاند که نتوان تنها با دلجوئیهای سرپائی به تکه تکه کردن آنان دست یازید. حتی تا حد زیادی بعید است که کسی مانند رفسنجانی که سه خواست اساسی خود را قبلا طرح کرده است (آزادی زندانیان سیاسی، دلجوئی از افراد مور تعرض قرار گرفته و امکان برابر برای استفاده از تریبون صدا و سیما) به چنان مخمصهای افتاده که نمیتواند بدون هیچ دستاورد معینی پا پس بکشند. تکرار مجدد حرفهای به شدت تکراری “توطئه دشمنان” و “تاثیرات دشمنان خارجی” تنها آن نیروهائی را راضی و شادمان می کند، که یا کاملا سرسپردهاند و یا خود بخشی از گردانندگان این ماشین تبلیغاتی هستند.
متناقض بودن حرفهای خامنهای، آشکار بودن وضعیت به ظاهر مستتر در آن و نیتهای وی در این سخنرانی، امری است واضح و عیان. و این نشان از آن دارد که خامنهای مثل هر دیکتاتور دیگری، چه در عمل و چه در شیوه سخن گفتن از همان شگردهای به شدت مرسوم و نهادینه شده مکتب دیکتاتورها استفاده می کند. با چنین روشهائی می توان سرکوب کرد، اما نمی توان فریب داد.