تاریخ نوین خاورمیانە، عمدتا تاریخ حکومتداری نیروهای ناسیونالیست و مذهبی ست. و آنچە تاکنون نتیجە این تاریخ بودە است عبارت است از برافروختن مداوم جنگها، بحرانهای مداوم، فقر، عقب ماندگی و مشکلات عدیدە دیگر. نە نیروهای ناسیونالیستی و نە مذهبیها (از هر نوعشان) نتوانستەاند کارنامە مثبتی ارائە دهند، و خاورمیانە کماکان در کورە انواع بحرانها می سوزد و می سازد، تا بلکە سرانجام فرحی حاصلش شود.
آنچە در زمینە حکومتداری نیاز این منطقە است، تغییر در نیروهای حامل قدرت سیاسی ست. باید نوع دیگری از حکومتگران را تجربە کرد کە با دو نوع دیگر متفاوتند. اگرچە از قبل نمی توان صد در صد بر موفقیت آنها نیز اطمینان داشت، اما بهرحال عقل سلیم می طلبد کە نگاهی دیگر از سیاست، اقتصاد و روابط در جامعە مسلط شود، نگاهی کە برخلاف ناسیونالیستها و مذهبیها تنها نگاە بر قدرت ندارد، و سیاست را در بعد اجتماعی آن هم می بیند و بدان اهمیت ویژە می دهد.
سیستم رفاە در اروپا، رعایت حقوق بشر و گسترش آزادیها و استقرار دمکراسی، دقیقا نتیجە همین نگاە نوین اروپائیها و مردمانشان بە قدرت بود، اینکە نیروهای چپ هم امکان مشارکت فعال یافتند و اگر نە بە تسخیرکنندگان همە قدرت موجود، اما بە بخش مهمی از آن تبدیل شدند.
سیاست درخاورمیانە بە نگاە و استراتژی نوینی احتیاج دارد کە بدون آن امکان استقرار آرامش و تامین منافع مردم امکان ندارد، کە آن نیز همانا حضور و مشارکت فعال چپ در امر قدرت سیاسی ست.
راە را لطفا باز کنید!