عوامل محافظ و خطرناک براى زنان
یکى از اهداف مهم تحقیقات سازمان بهداشت جهانى بررسى عوامل شخصى، خانوادگى و اجتماعى بوده که میتوانند زنان را در مقابل خشونت علیه ایشان محافظت کنند و یا آنان را شدیدا در معرض خطر قرار دهند.
براى این کار در مصاحبهها با در نظر گرفتن عوامل اکولوژیک [بوم شناسانه]، موارد گوناگونى در سطوح متفاوت و در مقاطع مختلف زندگى زنان در نظر گرفته شد.(٢،١١،١٢)
• عوامل فردى شامل سطح تحصیلات زنان، استقلال اقتصادى، سابقه قربانى خشونت بودن، درجه توانایى و حمایتهاى مدنى، اینکه آیا در کودکى و زمان رشد در خانواده وى سابقه خشونت وجود داشته یا خیر،
• عوامل مربوط به همزیست مرد شامل درجه ارتباط همزیست مرد با زن، مصرف الکل و مواد مخدر، وضعیت اشتغال، اینکه آیا مرد در زمان کودکى شاهد خشونت بین والدین خود بوده است یا خیر و اینکه آیا همزیست وى نسبت به مردان دیگر نیز با خشونت رفتار مىکند.
• عواملى که مستقیما به زمینه اجتماعى مربوط هستند شامل نابرابرى سطح اقتصادى بین مردان و زنان، درجه پویایى و استقلال زنان، نوع برخورد با نقش جنسیتها و خشونت علیه زنان، گستره عکسالعمل خانواده، همسایهها و دوستان نسبت به خشونت خانگى، درجه خشونت بین مردان و جنایت در جامعه و میزان سرمایه اجتماعى.
آنالیزهاى آتى نشان خواهند داد که این عوامل تا چه حدى در افزایش یا کاهش خطر خشونت همزیست اثر دارند. در آنالیز فعلى تنها اثر عوامل جمعیتشناسى اجتماعى یعنى سن، وضعیت همزیستى و تحصیلات بر رواج خشونت بررسى شده است.
سن
بجز در مراکز تحقیق ژاپن و اتیوپى در تمام مراکز مورد مطالعه، زنان جوان بخصوص آنان که از ١۵ تا ١۹ سال داشتند در خطر بالاى خشونت جسمى، جنسى و یا هردو در بازه زمانى ١٢ ماه پیش از مصاحبه بودهاند.
براى مثال در شهرستان بنگلادش ۴٨% زنان ١۵ تا ١۹ سال خشونت جسمى یا جنسى یا هر دو را در ١٢ ماه پیش از مصاحبه تجربه کرده بودند در حالى که تنها ١۵% زنان بین ۴۵ تا ۴۹ سال در همین مراکز چنین تجربهاى را داشتند. در شهرستان پرو این آمار براى ١۵ تا ١۹ سالهها ۴١% و براى ۴۵ تا ۴۹ سالهها ٨% را نشان داده است. الگوى فوق میتواند نشان دهندهى تمایل بیشتر مردان جوان به خشونت نسبت به مردان مسنتر باشد. در برخى مراکز تعداد زنان جوانتر که با همزیست خود زندگى میکردند بیشتر بود و در نتیجه آمار خشونت در میان این بازه سنى نیز رقم بالاترى را نشان میداد. همچنین در بعضى مراکز زنان مسنتر داراى شأن و مقام بالاترى نسبت به جوانترها بوده و در نتیجه آسیبپذیرى آنها نسبت به خشونت علیه زنان کمتر بوده است.
وضعیت همزیستى
در تمام مراکز تحقیق بجز دو مرکز، زنان جدا شده یا طلاق گرفته در طول زندگى خود خشونت بیشترى را نسبت به زنان مزدوج گزارش کردهاند. (استثنا دو مرکز شهرستان پرو و اتیوپى بود که در آن نسبت زنان جدا شده یا مطلقه نسبت به کل جمعیت بسیار پایین بود). همچنین خشونت علیه زنانى که با مردى بدون ازدواج زندگى میکردند نیز بالاتر بود. تقریبا در نیمى از مراکز مورد مطالعه، خشونت علیه زنان در ١٢ ماه پیش از مصاحبهها بیشتر توسط زنان جدا شده یا طلاق گرفته گزارش شده بود که در عین حال نشان دهنده این واقعیت بود که “خشونت علیه زنان حتا پس از جدایى نیز ادامه داشته است”.
تحصیلات
تحقیقات سازمان بهداشت جهانى در بسیارى از مراکز نشان داد که تحصیلات بالاتر با خشونت کمتر رابطه مستقیم داشته است. در برخى مراکز (شهرستان برزیل، نامیبیا، پرو، تایلند و جمهورى متحده تانزانیا) تاثیر تحصیلات بر خشونت تنها زمانى خود را نشان داده که تحصیلات زنان از تحصیلات متوسطه بالاتر باشد. تحقیقات گذشته نیز نشان داده بودند که تحصیلات بالا مستقیما در کم کردن خشونت علیه زنان تاثیر دارد حتا زمانى که سن و درآمد موردهاى بررسى بوده اند (١٣، ١۴). به نظر میرسد که زنان با تحصیلات بالاتر از امکان انتخاب همزیست بیشترى بهرهمند هستند، میتوانند بین ازدواج کردن و نکردن انتخاب کنند و در زندگى مشترک با گفتگو [با همزیست خود] از استقلال و کنترل بر منابع زندگى بیشترى برخوردارند.
اعمال آزارهاى روانى
زنان خشونت روانى را تحقیرآمیزتر از خشونت جسمى میدانند. در تحقیقات سازمان بهداشت جهانى خشونتهاى روانى شامل موارد زیر میشوند:
• توهین یا انجام کارهایى که باعث شود زن نسبت به خود احساس بدى بکند،
• مسخره و خوار کردن در مقابل دیگران،
• ارعاب و ترساندن به قصد از طرف همزیست (براى مثال نعره کشیدن یا شکستن اشیاء)،
• تهدید به آسیبرسانى (مستقیم یا غیر مستقیم از طریق تهدید به آسیب زدن به افراد مورد علاقه زن).
در تمام کشورهاى مورد مطالعه چنین خشونتهایى به ٢٠% تا ۷۵% زنان و اکثرا در ١٢ ماه پیش از تحقیق اعمال شده بود. مواردى که زنان بیش از همه آن را ذکر کرده بودند، توهین، تحقیر و خوار شدن و مرعوب شدن بود. در حالت کلى تهدید به آسیبرسانى کمتر اتفاق افتاده بود، اگرچه که از هر ۴ زن یک زن (٢٠%) در مناطق شهرستانى برزیل و شهرستانى پرو تهدید به آسیب رسانى شده بودند.
دوسوم و دو سوم به بالاى زنانى که نوعى از خشونت روانى را تجربه کرده بودند، این تجربه را بیش از یک بار داشتند.
از آنجایى که تعریف و اندازهگیرى آزارهاى روانى به شکلى معنیدار و مناسب در فرهنگهاى مختلف بسیار پیچیده میباشد، نتایج این تحقیقات را باید به عنوان نقطه شروعى در رابطه با خشونتهاى روانى و رفتارهاى کنترل کننده درنظر گرفت و نه به عنوان یک اندازهگیرى دقیق از آزارهاى روانى. آنالیزهاى آتى بیشتر به رابطه بین آزارهاى روانى و تاثیر آن روى سلامت زنان خواهند پرداخت چه در حالتى که آزارهاى روانى به تنهایى اعمال شوند و چه در حالتهایى که این آزارها همراه با خشونت هاى جسمى و جنسى همراه باشند.
رفتارهاى کنترلگر
مردانى که نسبت به همزیستان زن خود خشونت جنسى اعمال میکنند نسبت به آنهایى که چنین نمیکنند، رفتار کنترل کنندهى بیشترى نیز از خود نشان میدهند (٣، ١۵). تحقیقات سازمان بهداشت جهانى رفتارهاى کنترلگر توسط همزیستان زنان را بدین ترتیب تعریف کرده است:
• جلوگیرى از ملاقات با دوستان
• محدود کردن ارتباط با خانواده زن
• اصرار بر دانستن اینکه زن در هر لحظه کجاست
• با زن به صورت بیتفاوت برخورد کردن یا او را نادیده گرفتن
• عصبانیت هنگامى که زن با مرد دیگرى صحبت میکند
• مکررا زن را به خیانت در زناشویى متهم کردن
• کنترل دسترسى زن به خدمات بهداشتى
درصد زنانى که چنین شرایطى را تجربه کرده بودند از حداقل ٢١% در ژاپن تا حداکثر ۹٠% در مرکز مورد مطالعه شهرستان جمهورى متحد تانزانیا نوسان داشت. آمار ذکر شده نشاندهنده اختلاف بسیار زیاد در حد تحمل چنین رفتارهایى در فرهنگهاى متفاوت است.
نتایج تحقیقات سازمان بهداشت جهانى در تمامى نقاط مورد مطالعه آشکارا نشان داد که که تجربه خشونتهاى جسمى، جنسى و یا هردو باهم بطور قابل توجهى با رفتارهاى کنترلگر توام است.
برخورد زنان با خشونت
علاوه بر تجربه خشونت توسط زنان، تحقیقات سازمان بهداشت جهانى دو جنبه مهم دیگر را در رابطه با طرز برخورد زنان با خشونت همزیست مورد مطالعه قرار داده است.
• مواردى که یه باور زنان یک مرد اجازه دارد همسر خود را بزند (کتک زدن زنان رایجترین نوع خشونت علیه زنان توسط همزیست مرد آنهاست) و
• باور زنان در رابطه با اینکه آیا یک زن میتواند از داشتن رابطه جنسى با همسرش سرباز زند و در صورت جواب مثبت چه هنگام؟
ابتدا رنان را با ۶ وضعیت متفاوت مواجه کردند و سپس در مورد تک تک موارد از آنها پرسیده شد که در چنین شرایطى آیا کتک زدن زنان مجاز میباشد؟ اکثر دلایل داده شده شامل این موارد بود: انجام ندادن کارهاى خانه به صورت شایسته، سرباز زدن از رابطه جنسى، نافرمانى از همسر و خیانت در زناشویى توسط زن.
تقریبا در تمام موارد و تمام دلایل، پذیرش آزار زنان توسط همسر (مرد) از طرف زنان آزار دیده بالاتر از آزارندیدهها بود، که میتواند نشان دهنده این باشد که زنانى که خود قربانى خشونت هستند یاد میگیرند که خشونت علیه زنان در مواردى برایشان قابل پذیرش باشد و یا احتمال ورود و یا ماندن در یک رابطه خشونت آمیز بین زنانى که خشونت را طبیعى میدانند، بیشتر است. آنالیزهاى آتى به این مسئله خواهند پرداخت که آیا سطح خشونت در جامعه در مراکز مورد مطالعه که خشونت علیه زنان بطور گستردهترى قابل پذیرش است، بالاتر میباشد؟ از زنان شرکت کننده در این تحقیق همچنین پرسیده شد که آیا به نظر آنها زنان این حق را دارند که تحت شرایطى، منجمله زمانى که زن مریض است، زمانى که نمیخواهد رابطه جنسى داشته باشد، زمانى که مرد مست است و زمانى که مرد با او بدرفتارى میکند، از رابطه جنسى با مرد سرباز زنند؟ (شکل ۶)
ادامه دارد
منابع
۲- Krug EG et al., eds. World report on violence and health. Geneva, World Health Organization, 2002.
۳- Heise L, Ellsberg M, Gottemoeller M. Ending violence against women. Baltimore, MD, Johns Hopkins University Press, 1999.
۱۱- Heise L. Violence against women: an integrated, ecological framework. Violence Against Women, 1998, 4:262–۲۹۰.
۱۲- Belsky J. Child maltreatment: an ecological integration. The American Psychologist, 1980, 35:320–۳۳۵.
۱۳- Jones A et al. Annual and lifetime prevalence of partner abuse in a sample of female HMO enrollees. Women’s Health Issues, 1999, 9:295–۳۰۵.
۱۴- Tjaden P, Thoennes N. Extent, nature and consequences of intimate partner violence: findings from the National Violence Against Women Survey. Washington, DC, National Institute of Justice, Centers for Disease Control and Prevention, 2000.
۱۵- Johnson M. Conflict and control: images of symmetry and asymmetry in domestic violence. In: Booth A, Crouter A, Clements M, eds. Couples in conflict. Hillsdale, NJ, Lawrence Erlbaum, 2000.