متن آقای اصلانی را در سایت اخبار روز دیدم. سعی کردم بە دقت بخوانمش، و بە زعم خودم بە دقت خواندمش. نتیجە خوانش من سطور زیرین می باشد:
خطا در اصول نگارش انشا:
ـ ایشان در پاراگراف سە می نویسند “موضوع این نوشتە نە نقد سازمان اکثریت کە نگاهی است بە برگزاری مراسم سیاهکل توسط شاخە غرب این جریان”، اما بلافاصلە از سطر بعد یعنی سطر چهارم وعدە خودش را فراموش کردە و بە نقد سازمان اکثریت می پردازد. این نقد در سە پاراگراف مطلب نە پاراگرافی ایشان پیگیری می شود!
خطا و یا عدم دقت در دیدگاە:
ـ نوشتەاند رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چە کار (کە البتە اینجا نیز خطایی انشایی وجود دارد کە همانا فراموش کردن علامت سئوال و یا علامت مخاطب می باشد). خطا و یا عدم دقت در این است کە فراموش کردەاند کە سیاهکل را با رجبعلی مزروعی کاری هست و نە برعکس. سیاهکل بە عنوان جنبش و آغازی برای آزادی و معتقد بە آزادی همچون پرنسیپی حیاتی، بە آزادی اندیشە و حضور دگراندیشان در حضور خود احتیاج دارد. سیاهکل بە عنوان جنبشی اساسا انسانگرا کە انسانهای حتی استثمارگر را نیز بە نوعی قربانی سیستمهای طبقاتی می داند، بە انسانها فرصت تغییر می دهد، این تغییرات را می بیند و در توسعە و گسترش آن می کوشد.
ـ در مورد جانباختگان سیاهکل نوشتەاند “قدرت ستیزان”. این صفت چنین القا می کند کە این عزیزان بە طور کلی ضد قدرت بودند، اما آنان بە طور دقیقتر ضد قدرت طبقاتی استثمارگران و هوادار ایجاد قدرت طبقات فرودست جامعە بودند. بنابراین قدرت ستیزی آنان هم ایجابی بود و هم اثباتی.
ـ خطاب بە بهروز خلیق نوشتەاند: ” تمامی تلاشِ سازمانی که شما بر راًس آن تکیه دادهاید نوعی ائتلاف سیاسی را هدف میگیرد. شما کماکان در هرم قدرت متحد جستوجو میکنید.” ظاهرا و اگر اشتباه نکنم منظور ایشان این هست کە بهروز خلیق بر خلاف سازمان اکثریت کە نوعی ائتلاف سیاسی را تعقیب می کند، گویا ایشان مثل همیشە در هرم قدرت است کە متحد تعقیب می کند. این ادعا بە دو دلیل نادرست است. اولا اینکە اصلاح طلبان و بویژە سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از حکومت راندە شدەاند و دیگر بنابراین در قدرت نیستند تا بشود از طریق آنها در هرم قدرت متحد جستجو کرد، و دوم اینکە نویسندە اصلا متوجە نیستند ونمی دانند کە بهروز خلیق خودش یکی از پیش برندگان اصلی پروژە وحدت در جنبش چپ و در درون سازمان اکثریت هستند. عدم اطلاعات وافی و کافی در مورد مواضع و نوع کارهای بهروز خلیق، ایشان را بە این خطای فاحش در ارزیابی سوق دادەاند.
ـ نوشتەاند: “مگر میتوان سیاهکل را با کسانی آلود که حضورشان از اساس انکار فلسفهی سیاهکل است.” آنچە من از فلسفە در این مورد می فهمم، علت وجودی سیاهکل همانا سوسیالیزم و ایجاد جامعە بی طبقە می باشد. گمانی نیست کە در این مورد دو درک از طرف جانباختگان سیاهکل و آقای مزروعی وجود دارد. اما عدم درک مشترک از سوسیالیسم و جامعە بی طبقە بە این معنا نیست کە این دو جریان نتوانند درک واحدی از بعضی مفاهیم داشتە باشند. از جملە در زمینە نفی دیکتاتوری. و البتە فارغ از اینکە جنبش فدائی در قالب بعضی از نحلەهای خودش حالا بە درکهای مشخصتری از دمکراسی و سکولاریسم رسیدەاند کە آنان را بە نوعی با جریانات دینی تحول یافتە و معتقد بە این دو مشخصە نزدیکتر می کند.
آخرالامر اینکە چنین منظری برای ضدیت با اکثریت (می گویم ضدیت و نە نقد، برای اثبات این ادعا بە نوع کلمات بکار بردە شدە توسط ایشان دقت شود)، همیشە بە بارزکردن فردی نیاز دارد تا او را تابلو کردە برای اینکە تهاجمات شخصی را آسانتر بنماید. دورەای فرخ نگهدار این نقش را در نگاە این گونە افراد بازی می کرد و حالا اصلانی در تلاش است تا چهرەای دیگر بیافریند. تفکر کیش شخصیت در نگرش ایشان و تقدس سازی از جریانات تاریخی، لاجرم بە نفرت عمیق و زدن شخصیت دیگران از دگر سوی می انجامد. امری کە از مطلب ایشان نە مطلبی علمی، بلکە مطلبی کینەتوزانە ساختە است.