چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۹

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۹

دلایل فراخوان «ث ژ ت» برای دادن رأی به برنامه «جبههٔ نوین مردمی»
«ث ژ ت» هرکز خود را در پناهگاه مخفی نکرده است و همواره حتی به قیمت تحمل ضربات شدید مواضع شجاعانه‌ای که لازم بوده را اتخاذ کرده است؛ به عنوان...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان ف. دوردانی
نویسنده: برگردان ف. دوردانی
بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!
برای رهایی ایران از اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی، با رنج و اندوه خون ریخته‌شدهٔ جوانان در این چند دهه در جان، بر خلاف دور اول، در دور دوم انتخابات شرکت می‌کنم...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زهره تنکابنی
نویسنده: زهره تنکابنی
جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران

دخترک و چریک مخفی

یک ظهر گرم از پنجره به آخرین قسمت حیاط خیره شده است. درست همان جا که برگهای تاک مو روی خرند چوبی پخش  شده اند. آفتاب از لابلای برگ ها عبور می کند سایه روشن های رقصان بر دیوار و حوض کوچک زیر آن حسی عجیب را در او زنده می سازد. حسی رخوت انگیز که گاه میل به خوابی آرام دارد و گاه غرق شدن در رویاهای دور دست. تلاش می کند تمامی جاهائی که این حس را داشته به خاطر آورد. سایه روشن های عبور کرده از برگ های گل های آفتاب گردان و دو کودک که زیر ساقه های آن سخت گرم بازیند و باغچه کوچک چونان جنگلی بزرگ به نظر می رسد، همراه حس غریبی که هنوز بعد از ده ها سال لذت آن لحظات را در او زنده می کند. آن دخترک کوچک همسایه حال کجاست؟ سایه روشن افتاده بر پنجره های اطاقی آرام در خانه پدری و زنی که چادر نماز خود را بر رویش کشیده و تن به خواب نیمروز تابستان داده است. عطر ی لطیف اما دور در مشامش می پیچد. عطر زنی که حال خاک او را در خود گرفته است. بیاد خانه کوچکی در تبریز می افتد در فقیرنشین ترین قسمت شهر انتهای سیلاب قوش خانه. دو اطاق در سمت راست و یک اطاق کوچک در سمت چپ  با دو ایوان کاه گلی و ستونهای چوبی نازک. وسط حیاط حوض کوچکی است با تاکی بلند که روی خرند بالای حوض یله داده و خوشه های انگورش تمامی داربست را گرفته اند. یک خانه روستائی اما در شهر اطاق سمت چپ را به ماهی بیست تومان اجاره کرده است. این خانه امن فردی اوست. هر چریکی علاوه بر خانه تیمی باید یک خانه فردی مخفی نیز داشته باشد که آدرسش را تنها خود او می داند. صاحب خانه مردی است از روستاهای قره داغ که چند سالی است همراه زن و دخترش به شهر آمده و ساکن شده اند. بقالی بسیار کوچکی سر همان کوچه باز کرده و تمام وقت آن جا می نشیند. حتی ظهرها نیز به خانه نمی آید. زنش نیز همراه دخترش که بیشتر از هژده سال ندارد در خانه گرم فرش بافیند. دار قالی را در یکی از همان دو اطاق بر پا کرده اند و برای یکی از قالی فروش های تبریز فرش می بافند. دختر زیبائیست با دو چشم سیاه آذری و بینی کوچک که به لبی برجسته و هنوز کودکانه ختم می شود. با گونه های گل انداخته که فرش بافی ونشستن بر دار قالی نتوانسته به زردیش به کشاند. چند ماهی است که این خانه را به اجاره گرفته. به عنوان سم پاش اداره کشاورزی که همیشه در ماموریت است و هر هفته یا دو هفته یک بار به شهر می آید. وسایل چندانی ندارد، رختخواب، یک چراغ خوراک پزی همراه چند دیگ و بشقاب. چند کتا ب را نیز مخفیانه به خانه آورده و زیر تشک نهاده است. خانه آرامی که هر وقت  فرصتی دست می دهد  به آنجا می رود و شبی  را در آن جا می گذراند. موقع آمدن به دکان بقالی سری می زند با مشهدی هدایت صاحب خانه خوش بشی می کند خرید کوچکی می نماید، به خانه می رود در اطاق را می بندد و به کتاب خواندن مشغول میشود. این تنها زمانی است که او می تواند رمان به خواند و با قهرمان های آن ها خلوت کند.
سید خانم زن صاحب خانه برایش چائی می آورد زن بلند بالائی ایست با گیس های سیاه و چار قدی که قسمتی از سر او را می پوشاند بخشی از موهای خود را چتری می کند و روی پیشانیش می ریزد. صورتی عضلانی دارد با دو جشم سیاه نافذ که با دقت به طرف مقابل خیره می شود و حکایت از اراده درونیش می کند. او خانواده را از ده به شهر کشانده است .«می گوید در ده کاری نداشتیم این جا زندگی هزاربار بهتر است .» تنها همان یک دختر را دارند. « ده جای ماندن نبود ما که پسری نداشتیم که روی زمین کار کند. تازه از زمین که چیزی در نمی آید .» از زندگی در شهر راضی بودند. یکی دو بار مجبورش ساختند که شب با آن ها غذا به خورد. از کارش می پرسیدند از شهرش از پدر و مادرش و این که پسر خوبی است چرا ازدواج نمی کند. او متوجه نبود و جواب های از پیش آماده اش را می داد. یک ماهی می شد هر بار که می آمد دخترک برایش چائی می آورد. خنده کوچکی می کرد که چال کوچکی بر گونه هایش می افتاد و بعد بسرعت بر می گشت، برگشتنش چیزی شبیه دویدن بود. متوجه شده بود هر بار که به حیاط می رود دخترک از پشت پنجره به او نگاه می کند و آرام خود را پس می کشد. از آن نگاه دزدکی لذت می برد و به بهانه های مختلف هر بار که خانه بود از اطاق بیرون می آمد تا چهره گل انداخته دخترک را ببیند. هر از چند گاهی جاروی کنار باغچه را بر می داشت و ایوان مقابل اطاقش را که همیشه تمیز بود جارو می زد. اوایل دخترک از پشت پنجره نگاه می کرد، اما آخرین بار بیرون آمد و به زور جارو را از او گرفت زمان کوتاه گرفتن جارو و لمس دست دخترک طپش قلبش را بالا برد. طوری که خون به چهره اش دوید به اطاق برگشت  قلبش هنوز به شدت می زد حسی زیبا تمام  وجودش را پر کرده بود. احساس دو گانه ای داشت. آیا یک انقلابی می تواند دزدکی  نگاه کند، اصلا حق دارد به دختری فکر کند و با این سرعت قلبش برای کسی به تپد؟ دلش می خواست بیشتر به خانه بیاید فکر آن دخترک زیبای پشت پنجره رهایش نمی کرد. بخشی از ذهنش را گرفته بود. در خلوت خود تجسمش می کرد. این برای یک چریک ممکن نبود! یک شب که به خانه آمده بود مرد همراه زنش به اطاقش آمدند با یک قوطی شیرینی. می خندیدند و اندکی بعد دخترک با یک سینی چای وارد شد. او لرزش دست دخترک را می دید چای را گذاشت و خارج گردید. مرد از هر دری سخن گفت .« چند ماه است که من وزنم ترا زیر نظر داریم پسر خوبی هستی. آرام می آئی در کوچه سرت را پائین می اندازی در خانه هم همه چیز را رعایت می کنی. من به سید خانم می گویم کاش پسری مثل تو داشتم. دیشب سید خانم گفت حال که پسر نداریم چرا دامادی مثل تو نداشته باشیم. ما یک دختر داریم. الحمدالله وضعمان هم خوب است و تو هم که کارمند دولتی تازه می توانی در بقالی نیز کمک کنی. هرچه داریم مال همین یک دختر است. دختر به این خوبی و زیبائی کجا می توانی پیدا کنی؟ دهنت را شیرین کن» او به زن و مرد ساده روستائی نگاه می کرد. به این که چقدر زندگی را آسان می گیرند و دنیایشان چه مقدار کوچک و در عین حال زیباست. آن ها نمی دانند که روبرویشان یک چریک مسلح نشسته است. نمی دانند که خانه مخفی چیست! چریک چه کسی است؟ وحشت کرد از خانه مخفی از این که این خانه آرام روزی لو برود، محاصره شود و او ناگزیر از یک درگیری. به دخترک فکر کرد به چهره زیبایش در پشت پنجره به زن و مردی که دنیای زیبای خود را داشتند و با چه زحمتی خشت بر خشت می نهادند راضی بودند از آن چه که دارند. « من با این ها چه کرده ام؟ چگونه به خود اجازه داده ام زندگی آرام آن ها را به هم زنم؟ این دوست داشتن خلق نیست! این کشاندن یک خانواده، یک زندگی آرام به ماجرائی است که روحشان هم از آن بی خبر است.» شرمنده  در چهره هر دو خیره شد چقدر دوستشان داشت. دلش برای دخترک تپید. حسی غریب را تجربه می کرد. می دانست اهل آن زندگی نیست. می دانست کیست وچرا این جاست. اما حسی فراتر بر قلبش پنجه می کشید و دخترک را تمنا می کرد. دختری که می دانست او را دوست دارد. سرش پائین بود غرق در فکر غرق در اضطراب. « من هم شما را مثل پدر ومادر دوست دارم این همه محبت شرمنده ام می کند .» تمام شب نخوابید و صبح کتاب های خود را در ساک دستی نهاد و بی آن که وسیله ای بر دارد  در اطاق را باز گذاشت، نگاهی عمیق به آن حیاط کوچک به حوض آب به درخت مو به سایه روشن صبحگاهی و به دخترک پشت پنجره که این بار خود را پس نکشید انداخت وغمگین برای آخرین بار از در خارج شد.

ابوالفضل محققی

تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد, ۱۳۹۴ ۱۲:۵۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

دلایل فراخوان «ث ژ ت» برای دادن رأی به برنامه «جبههٔ نوین مردمی»

بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!