خیزش مجدد جنبش ضد استبدادی مردم ایران در ۲۵ بهمن نشان داد که فضای سیاسی در کشور ما چقدر انفجارآمیز است و جمهوری اسلامی چقدر درمانده. پیش از ۲۵ بهمن، دو پیش بینی در باره شانس موفقیت حرکت اعتراضی در این روز غلبه داشت : اول این که رژیم با تمام نیرو خواهد کوشید از برگزاری آن جلوگیری کند ؛ دوم این که علیرغم همه بگیر و ببند ها، مردم به نحوی خواهند توانست خشم خود را در گردهم آیی هایی محدود نشان بدهند. معنای هر دو پیش بینی این بود که هزینه شرکت در تظاهرات بسیار بالا خواهد بود و هر کسی که در آن شرکت می کند باید بداند که با خطر زندان، شکنجه و حتی مرگ روبرو خواهد شد. حالا می دانیم که پیش بینی اول کاملاً درست بود، زیرا رژیم همه توان خود را برای خفه کردن حرکت به کار گرفت. اما پیش بینی دوم تا حدود زیادی نادرست از آب در آمد، زیرا دامنه حرکت حتی از خوش بینانه ترین پیش بینی ها گسترده تر بود و همه را شگفت زده کرد. حرکت اعتراضی فقط به تهران محدود نماند و در غالب شهرهای بزرگ کشور، به درجات مختلف خود را نشان داد ؛ یعنی حرکت تقریباً خصلت سراسری پیدا کرد و از همان آغاز، نماد اصلی دیکتاتوری را هدف گرفت : “مبارک، بن علی، نوبت سید علی”، “سید علی حیا کن ! مبارکو نگا کن!”. درستی پیش بینی اول و نادرستی پیش بینی دوم جای تردیدی باقی نمی گذارد که جوانان شجاع ایرانی عملاً کفن پوش به خیابان آمده بودند. آنها همدلی و همراهی شان را با خواهران و برادران عرب شان بیان کردند و نشان دادند که ایران یکی از کانون های بعدی توفان بزرگِ بیداری خاورمیانه خواهد بود.
حالا روشن است که زنجیره انقلاب های عرب، نفس تازه ای در جنبش ضد استبدادی مردم ایران دمیده و در همان حال، با قرار دادن جمهوری اسلامی در وضعیتی کاملاً جدید، نظام ولایت فقیه را با دشواری های بی سابقه ای رو در رو ساخته است. پیش از این، در منطقه ای که مردم در سکوتِ گورستانی دیکتاتوری های (غالباً تحتِ حمایت امپریالیسم ) نیرویی به حساب نمی آمدند، جمهوری اسلامی وصله ای چندان ناجور نمی نمود و حتی می توانست به عنوان یک دولت مستقل از امپریالیسم، در چشم بخشی از عرب های جریحه دار شده از زورگویی های اسرائیل و امریکا، از جاذبه محدودی هم برخوردار باشد. اما اکنون که توده های به پا خاسته عرب حق حاکمیت شان را فریاد می زنند و با جسارت تمام، “اراده مردم” را اعلام می کنند، نا بهنگامی ولایت فقیه عریان تر از همیشه خود را نشان می دهد و جمهوری اسلامی را بیش از هر وقت دیگر رسواتر و بی دفاع تر می سازد. برای درک تحمل ناپذیر شدن این نابهنگامی کافی است یک لحظه به صحنه سخن رانی خامنه ای در نماز جمعه هفته گذشته تهران فکر کنیم : او که بخشی از سخنان اش را ( از روی نوشته) به عربی می خواند که لابد “برادران عرب” نیز مستقیماً از رهنمودهای اش مستفیض گردند، پشت تریبونی ایستاده بود که بر پیشانی آن این جمله معروف خمینی خودنمایی می کرد که: “ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است”!! در فضایی که انقلاب ها “اراده مردم” را جار می زنند و شعار “الشعب یرید اسقاط النظام” به شعار محوری همه خیابان های عرب تبدیل شده است، آیا یک دیکتاتوری تاریک اندیش، فاسد و خون آشام را می توان در پوشش “ولایت رسول الله” پیچید و قابل دفاع ساخت؟ پاسخ، دست کم از نظر مردم ایران، چنان روشن است که حتی خودِ رهبران جمهوری اسلامی نیز نمی توانند آن را نادیده بگیرند. تصادفی نیست که آنها همه توان سرکوب و دروغ پردازی شان را به کار گرفته اند تا هر اعتراضی را در نطفه خفه کنند. وقتی یک حکومت به جایی می رسد که برای آرام نگهداشتن مردم جز سرکوب بیشتر چاره ای ندارد، بی تردید پایان کارش آغاز شده است. جمهوری اسلامی در وضعیتی گرفتار شده است که هر عقب نشینی کوچک در مقابل مردم می تواند تعادل آن را به هم بریزد. آیا سپاه پاسداران می تواند مانند ارتش مصر با صدور یک بیانیه رسمی به مردم اعلام کند که به روی آنها آتش نخواهد گشود؟ جواب روشن است: با صدور چنین بیانیه ای در همه شهرهای بزرگ ایران یک “میدان تحریر” به وجود خواهد آمد و رژیم آخوندی به نقطه برگشت ناپذیر رانده خواهد شد. سران جمهوری اسلامی خود بهتر از هرکسی می دانند که بساط فرمانروایی شان از رژیم مبارک شکننده تر است. اگر دو هفته میدان آزادی تهران مانند میدان تحریر قاهره به اشغال مردم در بیاید، جمهوری اسلامی فقط از طریق قتل عام تظاهر کنندگان در همه شهرهای ایران خواهد توانست خود را سرپا نگهدارد. مسأله این است که رژیم سید علی خامنه ای ناگزیر است با شیوه هایی بسیار خونین تر از حتی رژیم آل خلیفه (بحرین) از برپایی میدان های تحریر دیگر جلوگیری کند. اما سرکوب را تا کجا می توان ادامه داد؟
تردیدی نیست که نظام ولایت فقیه برای حفظ موجودیت خود جز سرکوب بیشتر راهی ندارد. اما این رژیم در وضعیتی قرار گرفته است که سرکوب کم هزینه تر از رفرم برایش تمام نخواهد شد، به چند دلیل:
۱ – زنجیره انقلاب های عرب در کمتر از دو ماه، فضای “خاورمیانه بزرگ” را چنان زیرو رو کرده است که همه حکومت های این منطقه از کشیده شدن به آزمون مشروعیت وحشت دارند. و تنها راه جلوگیری از کشیده شدن به چنین آزمونی این است که تا حد ممکن از اشتعال نارضایی های توده ای جلوگیری کنند، چیزی که در فضای کنونی منطقه کار آسانی نیست. مثلاً وقتی مبارک ناگزیر به استعفاء شد، رژیم بشار اسد (در سوریه) برای یادآوری فرق خود با رژیم مصر، سقوط مبارک را پایان “کمپ دیوید” نامید. اما اگر مردم سوریه بتوانند با برپایی چند راه پیمایی توده ای، سکوت گورستانی تحمیل شده از طرف دیکتاتوری خاندان اسد را در هم بشکنند، معلوم خواهد شد که مخالفت با “کمپ دیوید” فقط برگ انجیری است برای پوشاندن کثافت کاری های یک دیکتاتوری خون آشام. به همین دلیل است که بشار اسد می کوشد از خطای معمر قذافی ( که گمان می کرد بیمۀ کارنامه مخالفت با اسرائیل و بالماسکه “جماهیریه ثوره الخضراء” را در جیب دارد و بنابراین می تواند مردم تونس را به خاطر قیام علیه بن علی ملامت کند ) اجتناب کند. زیرا اگر مردم سوریه سکوت را بشکنند، او نخواهد توانست ( مانند پدرش حافظ اسد ) با کشتارهایی مانند “کشتار حما” (در فوریه ۱۹۸۲ که دهها هزار نفر از مردم عادی را قتل عام کردند ) به حکومت خود ادامه بدهد. با توجه به این حقیقت است که جمهوری اسلامی به “شهید دزدی” روی آورده است و جنازه شهدای مردم را بر دوش قاتلان آنها تشییع می کند تا از سقوط به ردیف رژیم های بن علی و مبارک و علی عبدالله و آل خلیفه فرار کند. نامه عده ای از فرماندهان سپاه به محمدعلی جعفری که در باره استفاده از سپاه در سرکوب مردم هشدار داده اند ( اگر واقعیت داشته باشد ) نشان دهنده همین نگرانی است. استفاده از بسیج و امنیتی های لباس شخصی هم کم هزینه نخواهد بود. رژیم قذافی ( اگر دوام بیاورد) بعد از کشتار بن غازی که در ظاهر به دست طرفداران قذافی اجراء شد، همان “جماهیریه” قبلی نخواهد بود. کشتار مردم در سونامی انقلاب های “خاور میانه بزرگ” دیگر بی کیفر باقی نخواهد ماند.
۲ – جمهوری اسلامی با وجود فاشیستی تر شدن شتابان دستگاه های قدرت در چند سال گذشته هنوز نتوانسته است به ساختار منسجم درونی دست یابد و می بینیم که اختلافات داخلی آن، حتی در میان “اصول گرایان” شدیدتر و عریان تر شده است. این شاید تنها حکومت جهان است که دو ارتش متفاوت دارد و گارد پاسدار فرمانروا ( یا “گارد پریتورین” که همان “سپاه پاسداران” باشد ) چنان متورم شده که ارتش عمومی کشور را به حاشیه رانده و بسیاری از امکانات اقتصادی کشور را در کنترل گرفته است. ما با حکومتی سروکار داریم که به نام روحانیت شیعه فرمان می راند، ولی نمی تواند همه روحانیان سرشناس شیعه را زیر کنترل خود در بیاورد. ما با حکومتی سروکار داریم که ماموریت خود را اجرای شریعت اسلامی اعلام می کند، ولی درمانده از اجرای کامل آن، حتی تعطیل نماز و روزه را برای حفظ موجودیت خود مجاز می شمارد. ما با حکومتی سرو کار داریم که خود را بیان انقلاب توده ای مردم می شمارد، ولی با صریح ترین بیان تئوریک، اصل حاکمیت مردم را نفی می کند. چنین حکومتی در مقابل سونامی خیزش توده ای مردم چقدر می تواند دوام بیاورد؟ اگر رژیم های مصر و تونس و اردن و یمن و بحرین، که همه از ساختارهای متمرکز و یکپارچه برخوردارند، می توانند با هم آهنگی هدایت شده در پشت پرده، در مقابل توفان خشم مردم مانوور بدهند و آنقدر دست شان باز است که جرأت می کنند رفرم را با سرکوب درآمیزند، دستگاه های ناهمساز قدرت در جمهوری اسلامی چگونه خواهند توانست مانوور بدهند؟ بعلاوه، قانونمندی عمومی حاکم بر دیکتاتوری ها نشان می دهد که اگر رژیمی نتواند به رفرم هایی دست بزند و در مواضعی در مقابل مردم عقب بنشیند، نمی تواند خود را به سیستم سرکوب کارآمدی مجهز کند. جمهوری اسلامی به کدام رفرم ها و عقب نشینی ها در مقابل مردم می تواند دست بزند؟
۳ – قبل از شروع انقلاب های عرب، مخالفت امریکا با جمهوری اسلامی از جهاتی، سرمایه ای برای رژیم آخوندی محسوب می شد، نه تنها در سطح بین المللی، بلکه حتی در داخل کشور. اینها سعی می کردند به بهانه خطر خارجی، هر صدای مخالف را در داخل خفه کنند و مردم هم تا حدی نگران بودند که مبادا کشورشان به روزگار عراق یا افغانستان گرفتار شود. اما اکنون از برکت نفس زندگی بخش انقلاب عرب، وضعیت وارونه شده است: اولاً احتمال حمله نظامی امریکا یا اسرائیل به ایران عملاً منتفی شده و تشدید محاصره اقتصادی تا حدود زیادی دشوارتر گردیده است و بنابراین رژیم نمی تواند از خطر سایه دشمن در دروازه بیش از حد معینی استفاده کند. ثانیاً آنها دیگر نمی توانند هر شورش مردمی را به عنوان “انقلاب مخملی” به دستگاه های جاسوسی امریکا و انگلیس و اسرائیل ببندند. در دنیایی که دیکتاتوری های تحت حمایت خودِ امریکا در چنگال سونامی انقلاب های توده ای مچاله می شوند، حنای “انقلاب مخملی” دیگر رنگی ندارد. انترناسیونالیسم انقلابی همه توده های ستمدیده و به جان آمده از دیکتاتوری های منطقه ما را، صرف نظر از رابطه فرمانروایان آنها با امریکا، به هم پیوند می دهد. در این انترناسیونالیسم توده ای راستین، جایی برای برتری طلبی های احمقانه و تنگ نظرانه وجود ندارد: هر ملتی برانداختن دیکتاتوری حاکم برکشور خودش را وظیفه مقدم خود می داند. در واقع شعاری که لنین در مخالفت با قصابی های جنگ جهانی اول پیش می کشید ( اول بورژوازی خودی را سرنگون کنیم ) اکنون در منطقه ما به خط راهنمای مردم تبدیل شده است.
۴ – در اوضاع کنونی منطقه که همه رژیم ها ناگزیرند برای خاموش کردن خشم مردم سر کیسه را شل کنند و حتی صندوق بین المللی پول برای دادن تسهیلات اقتصادی به مصر و سایر متحدان امریکا سراز پا نمی شناسد، “هدفمند کردن یارانه ها” جمهوری اسلامی را بیش از پیش در مقابل مردم به جان آمده بی دفاع می سازد. در همین حرکت حماسی ۲۵ بهمن همه گزارش ها نشان می دادند که میزان شرکت زحمتکشان در تظاهرات اعتراضی در مقایسه با حرکت های سال پیش بیشتر شده است. طرح هدفمند کردن یارانه ها دارد به چیزی مانند تغییر تقویم رسمی کشور توسط رژیم شاهنشاهی تبدیل می شود و اگر توفان خشم توده ای مردم نیرومندتر شود، یکی از اولین عقب نشینی های جمهوری اسلامی احتمالاً پس گرفتن همین طرح خواهد بود. رژیم در حالی ناگزیر است مجدداً با مردم روبرو شود که از ماسک “مستضعف پناهی” اش چیزی برجای نمانده است.
فراموش نباید کرد که نفس گرم انقلاب به سرزمین ما هم رسیده است. در این شرایط که خیزش مجدد جنبش ضد استبدادی مردم آغاز شده است، راه پیروزی با شتابان تر شدن هرچه تندتر گسترش دامنه حنبش توده ای گشوده می شود. و این با شرکت هر چه وسیع تر کارگران و زحمتکشان امکان پذیر خواهد شد. فردا، اول اسفند، آزمون دیگری است برای سنجش توانمندی جنبش ضد استبدادی مردم ایران. فردا و فرداهای دیگر را جسورانه تر برگزار کنیم.
شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۹ برابر با ۱۹ فوریه ۲۰۱۱