برآمد گسترده آذربایجانیها در برابر چاپ کاریکاتورى تحریککننده در روزنامه دولتى، نه همه ماجرا که گوشه و نمودى از یک موضوع سهمگین و مسئلهاى سنگین در حیات سیاسى و فرهنگى کشور ماست. موضوع و مسئلهاى ریشهدار و دیرینه، با چالشهایى پیوسته در حال بروز و بازتولید. اگرچه آمار دقیقى در دست نیست تا با قید رقم صحیح، تعداد کل ایرانیان ترکزبان معلوم شود – چرا که نه ساختار پیچیده و درهم ترکیب قومى کشور چنین امکانى را به دست میدهد و نه محدودیتهاى سیاسى اعمالشده از سوى قدرت اجازه تصریح آنرا. – با اینهمه و برپایه کمترین ضریب، غیرواقعى نخواهد بود اگر از زیست ۱۷ تا ۱۸ میلیون شهروند ایرانى ترکزبان در میهنمان سخن گفته شود؛ یعنى چیزى حدود یکچهارم اهالى کشور و جمعیتى تقریباً معادل کل اسکاندیناوى که دربرگیرنده چهار کشور است.
جمعیتى عظیم اما با محرومیتى جانکاه از حق آموزش به زبان مادرى و آفرینش فرهنگ و هنر آزاد به ترکى آذرى. حسب انتظار بخش بزرگى از این جمعیت در مواجهه با امور اداری که به زبان رسمی فارسی صورت میگیرد دچار مشکل بیزبانى یا لکنت زبان میگردند. روشن است که از منظر دموکراتیک، عدد و رقم هیچگاه پایه و ملاک براى تبیین حق برخوردارى آزادانه از هویت ملى و فرهنگى نمىتواند باشد، اما بر این کمیت عظیم مىباید تأکید ویژه داشت تا که سهمگینى عوارض واقعیت محرومیت ملى و فرهنگى آذربایجانیها و در امتداد و تکمله آن، دیگر ملیتهاى غیرفارسزبان کشورمان ایران، در دیدرس قرار گیرد.
حال با توجه به چنین واقعیتى، زمانى که زبان مادرى چندین ده میلیون ایرانى در لواى یک کشور – یک زبان و به ضرب قانون و سرکوب، رسمیت نمىیابد و در مدارس و دانشگاهها غیرقانونى اعلام مىشود؛ و آنگاه که زبان مشترک بهطور تاریخی شکلگرفته فارسى غنایافته از سوى همه ایرانیان، توسط حکومتها زبانى انحصارى، سرور و برتر در همه عرصهها تلقى مىگردد، دیگر چه جاى شگفتى است اگر یک روزنامهنگار کاریکاتوریست درست آنچه را که عمومى و قانونى است بخواهد که در شکل به اصطلاح هنرى عرضه کند؟! کاریکاتوریست و سردبیر او البته نهایت بیمسئولیتى را در پوشش استفاده از حق آزادى قلم و بیان به نمایش گذاشتند و آشکارا مرتکب خلاف مدنى علیه ترکزبانان هموطن خود شدند، اما آنها در اصل، چماق عمومیت و رسمیت تحقیر و تبعیض علیه زبان یک اقلیت ملى کشور را به تصویر کشیده و به نمایش گذاشته اند. آنان زیاد هم پرت عمل نکرده اند بلکه رفتار غالب ناظر بر تحقیر ترکزبانان در کشور را با تمسّک به حق آزادى بیان – حقى که از همه مردم ایران سلب است و تنها براى خودیهاى حکومت آنهم بهگونه کنترلشده وجود دارد – روى پرده قرار دادهاند!
وقاحت و دغلبازى حکومتگران هم درست اینجا به نمایش در آمده است که مىخواهند با قربانى کردن یکى دو روزنامهنگار به گناه اینکه فقط و فقط عملکرد زمخت خود آنها را در شکل خطوط و کلمات رسم کرده اند سر از بلا بدزدند و از گزند خیزش در امان بمانند! و تأسف عمیق آنجا که در میان صداهاى برحق اعتراض دموکراتیک آذربایجانیها به تبعیض، تحقیر و ستم ملىاى که نسبت به آنان اعمال مىشود، فریادهائى نیز شنیده مىشود که اعدام کاریکاتوریست را خواستار شدهاند! و باز جاى تاسف بسیار از اینکه، بر زمینه این خیزش دفاع از زبان مادرى، کسانى به تحقیر متقابل زبان فارسى بر مىخیزند و تنگنظرانه به مقایسه زبانها براى اثبات برترى مثلاً ترکى بر فارسى یا این یکى بر آن یکى بر مىآیند.
براستى که طنز گزندهاى است که عملکرد حکومت ستم و سرکوب در همه عرصهها، چنان فضائى را پدید آورده است که گاه اعتراض دموکراتیک نسبت به یک وضع ضددموکراتیک – و در اینجا اعتراض به بیحقوقى ملى و فرهنگى – در برابر یک حق دموکراتیک دیگر – و در اینجا حق آزادى و بیان – قرار میگیرد و امر دموکراتیک دفاع از گذر کشور از تکزبانى به رسمیتیابى همه زبانها در کنار زبان مشترک فارسى، با جنگ ابلهانه زبانها همراه مىشود! حال آنکه، آزادى در نوشتن به زبان خود براى بهرهگیرى از آزادى در بیان است. زبان، ابزار اندیشه است که این خود، گوهر آدمى و وجهممیزه آن با هر ذیحیات فاقد شعور است. زبان براى ابراز خلاقیت فکرى، هنرى و علمى است و زبان مادرى براى انسان، اگرچه نه همیشه مناسبترین زبان براى هر نوع از بیان، اما مسلماً راحتترین وسیله ابراز وجود است. یک انسان آزاد و قادر به گفتن و نوشتن چند زبان، فینفسه یک ثروت انسانى براى یک کشور است و کشور ما باید که چنین ثروتى را رسمیت دهد تا بر توانائىهاى خود بیفزاید.
این پیشگفتار را که شاید هم اندکى به درازا کشید، از اینرو در پیشانى نگاه به خیزش اخیر در آذربایجان آوردم تا تأکید کنم که آنچه را در روزهاى گذشته دیدیم، نه پدیدهاى گذرا که بروز واقعیتهاى بزرگى در کشور ما است. تنشهاى ملى و مبارزات ملى ریشه در خواستهاى بخش بزرگى از کشور ما دارند و تا زمانى که ایران دموکراتیک واحد با ظرفیت رفع و حل مسائل ملى کشور جایگزین نظامهاى مبتنى بر تبعیض و ستم نشود، خود را نشان خواهند داد و هر روزه هم ابعاد بیشترى خواهند یافت. هویتیابى ملى، روندى است طبیعى و رو به رشد که با سرکوب و داغ و درفش نمى توان جلوى آنرا گرفت؛ و برعکس، نفى این واقعیت، عدم پذیرش آن و توسل به زور در برابر تجلیات آن، این روند طبیعى را حالتى انفجار گونه خواهد داد که نتایج آن علیه همه شهروندان و بر ضد هر بخش از مردم این کشور مى باشد.
اما پیرامون آنچه که در این خیزش سیاسى و فرهنگى به تجلى در آمد، درنگ بر پارهاى عناصر براى فهم این حرکت، آینده و نیز تأثیر جایگاه آن در تحولات سیاسى کشور ضرورى است.
این خیزش، به لحاظ ترکیب شرکتکنندگان در آن، دامنه تودهاى که یافته است، در برگیرندهگى جغرافیائیاش در مناطق ترکزبان آذرى، و خصوصیت تماماً ملى و فرهنگى آن از آغاز و در ادامه مسیر، بزرگترین حرکت ملى آذربایجان طى چند دهه گذشته است. اگر وقایع اولین سال انقلاب در شهر تبریز که با اقتدا به مرجعیت آیتالله شریعتمدارى و در چالش با یکهتازى آیتالله خمینى به ویژه بر موضوع تحمیل ولایت فقیه بر کشور، در وجه عام خود خصوصیتى مذهبى داشت که تنها در سیر خود رنگ ملى با خواستهاى ملى را به خود گرفت، این خیزش اما، با انگیزه اعتراض ملى و فرهنگى سر بلند کرده است.
این خیزش، اگرچه تلاش نشریات روشنگر ترکى و فعالیتهاى مستمر دانشجویان، روشنفکران و هنرمندان آذربایجان را در پشتوانه خود دارد، و هرچند که مقدمات آن با گردهمائى در قلعه بابک، سر مزار ستارخان، و در صحن دانشگاههاى کشور فراهم آمده است، اما حاصل کیفى همه این تلاشها است و نقطه عطفى در مبارزه براى احراز هویت ملى و تحقق خواستهاى ملى و فرهنگ آذربایجان به شمار مىرود. در این خیزش، بخش بزرگى از کسبه و اصناف و کارمندان، براى نخستین بار و در وجهى گسترده روشنفکران آذربایجان را که پاى اصلى این مبارزه هستند، همراهى کردند.
این خیزش، اگرچه خودبخودى است و هیچ جریان و مرکز متشکلى آنرا هدایت نکرده و نمىکند، اما نقش هدایتگرانه و سمتدهى روشنفکران دموکرات در آن کاملاً محسوس است و نقش افراد و دستجات معدودى که تلاش کردهاند و مىکنند این حرکت دموکراتیک را در جهت پانترکیسم به انحراف بکشند، نقشی فرعى و غیرمسلط است. این واقعیت در عین حال مبین این نظر در جریان عمل بود که چندسال پیش سازمان ما در “تزهائى پیرامون مسئله ملى” به صراحت آنرا مطرح کرده بود. نظرى که با استناد بر عوامل چندگانه در هم پیچیده اقتصادى، فرهنگى و سیاسى برآنست که اندیشههاى جداسرانه و جدائیخواهانه در جنبش ملى آذربایجان، منزوى و فاقد پایگاه هستند.
نقش عناصر دموکرات داراى تجربه سیاسى در این خیزش آنجا نیز خود را نشان مى دهد که موفق مى شوند مانع از بروز خشم کور در معترضین شوند و از میداندارى عناصرى جلوگیرى کنند که مىخواهند حرکت هدفمند و پیوسته دموکراتیک را قربانى خشونت لحظه و تخریب اماکن کنند. تلاش در این جهت که پتانسیل اعتراضى در مردم آذربایجان به طرح اثباتى یک رشته مطالبات ملى و فرهنگى فرا بروید، مبین بلوغ حرکت ملى در آذربایجان و نشانگر حضور سنگین روشنفکران دموکرات آذربایجانى در این حرکت است.
با اینهمه در بستر این حرکت و تحرکات اخیر، عملکرد جریان ها و افرادى با تمایلات و خواست هاى افراطى و بعضا آشکارا جدایى طلبانه را شاهد بودیم که به هیچ وجه نمى توان از کنار آن ها با بى اعتنائى گذشت؛ مثلا به این دلیل که تعیین کننده نیستند و گویا صرفا پدیده هایى جانبى و فرعى به شمار مى روند.
در اینکه این گرایش ها براى تبدیل شدن به جریان مسلط در حرکت ملى آذربایجان فاقد زمینه اند و خوشبختانه شانسى براى ارتقاء به موقعیت رهنرى کننده ندارند، تردید نباید کرد، اما آنها مى توانند تا حد زیادى در این جنبش اختلال ایجاد کنند و دستکم در میان غیر آذربایجانى ها از دامنه حمایت هاى دموکراتیک از خواستهاى آذربایجانىها بکاهند، برخى توهمات بىپایه در میان آنها را تقویت کنند، و براى رشد تمایلات ناسیونالیستى افراطى در میان ایرانیان غیر آذربایجانى خوراک تبلیغاتى فراهم آورند.از درس هاى قابل تاکید خیزش اخیر براى دموکراتهاى آذربایجانى یکى نیز این است که شرط کامیابى آنها در مبارزه براى تحقق خواستهاى دموکراتیک پیرامون مسئله ملى ، مرزبندى صریح آنان با هرنوع تمایل افراطى و منفى و نیز کار روشنگرى پیگیرانه در موضوى اهداف و مشى وصول به آنهاست.
این خیزش با حمایتى که در میان جنبش دانشجوئى با ترکیب ملى و قومى متنوع، به همین سیاق در بین کارگران مترقى و فعالان سندیکائى و نیز محافل روشنفکرى کشور از خود برانگیخته است، به تقویت همپیوندى این مولفه هاى جنبش دموکراتیک کشور با جنبش ملى یارى رسانده و هم ازاینطریق، جنبش دموکراتیک در کشور علیه استبداد فقهى یک گام قابل درنگ به پیش رانده خواهد شد.
با آنکه حکومتگران در برابر خواستهاى اصلى این خیزش چماق سرکوب را در دست دارند و علیرغم اینکه تاکنون با توسل به بگیر و ببند ها، صد ها نفر از معترضین را در آذربایجان،تهران و چند شهر دیگر بازداشت کرده اند، اما همه شواهد حاکى از آنست که از این خیزش سخت به هراس افتاده اند و از موضع دفاعى و عقب نشینانه به پوزش خواهى از “مردم غیور آذربایجان ” برآمده اند!قربانى کردن افراد بى پناه براى سپر انداختن در برابر خطر البته در این رژیم امرى عادى است، اما توقیف روزنامه “دولتى“ را جز به حساب عقبنشینى این دولت نمىتوان نوشت.هر چند که این امر را نباید بىتاثیر از وزن سنگین آذربایجانىها در حیات کشور از جمله حضور آنان در ساختار حکومت دانست، اما تنها یک خیز توفنده تودهاى میتواند هم حکومت را به وحشت افکند و هم عوامل فرعى و ناپیگیر را به سود این یا آن حرکت دموکراتیک فعال کند. حرکت ملى و فرهنگى در آذربایجان از همین حد از پیروزى سیاسى، نیروى تدوام حرکت خود را گرفته است.
این خیزش با عقب نشاندن دولت، در عین حال کمک بزرگى به جنبش دموکراتیک کرده است تا به قدرت خود پى ببرد و باور کند که میتوان این نظام را که در وجود دولت نظامى-امنیتى خود چنین شلتاق مى کند، عقب بنشاند. در نزدیک به یک سالى که از سر کار آمدن این دولت میگذرد، مقاومتها در همه بخشهاى جنبش دموکراتیک کشور بوده، ولى عقبنشینى از سوى آن در این گستره تازهگى دارد. این نکته را مىباید دید و تاثیر آن بر روانشناسى مقاومت مردم را در نظر داشت.
پشتیبانى سیاسى از این حرکت – البته به درجات متفاوت و از زوایاى مختلف- توسط بسیارى از تشکلهاى سیاسى کشور، اقدام سیاسى مثبتى بودکه رشد درک سیاسى اکثر نیروهاى دموکراتیک نسبت به موضوع ملى و فرهنگى در میهنمان را نشان داد و در همان حال افق نوینى را در زمینه گفتمان پیرامون این موضوع را گشود.این نوع اعلام همراهىها و متقابلا به نمایش در آمدن روحیه غالب بر جنبش هاى ملى در میدان عمل، در جهت انفراد جریانات انحرافى در این جنبش ها و نیز انزواى دیدگاههایى در اپوزیسیون که منکر وجود چند گانگى ملى و قومى در کشور هستند، تاثیر خواهد گذاشت.
سرانجام باید به بازتاب بینالمللى این حرکت اشاره کرد. در شرایط ویژه کنونى که ایران در مرکز و کانون سیاستهاى منطقه و جهانى قرار دارد و چالش بین جمهورى اسلامى و غرب وارد مرحله حساسى شده و رقابتهاى منطقهاى نیز به شدت عمل مىکند ، هر واقعه در حوزه عمل یکى از طرفین چالش و یا رقباى منطقهاى، با حساسیت از سوى طرف دیگر مورد توجه قرار مىگیرد. بر همین اساس، حرکت آذربایجان و وجود مطالبات ملى و فرهنگى در آن با توجه به اهمیت استراتژیک و ژئو پولتیک آذربایجان براى ایران، بیش از پیش آنرا وارد معادلات سیاسى منطقهاى و جهانى خواهد کرد.
پوشش خبرى گسترده از سوى رسانههاى خارجى در رابطه با حرکت اخیر نشان داد که موضوع آذربایجان تنها در بعد داخلى باقى نمىماند و نخواهد ماند.روشن است که این تحول، براى حرکت ملى و فرهنگى در آذربایجان یک پشتوانه بینالمللى فراهم آورده است و مسلما به تقویت و تثبیت آن کمک خواهد کرد، اما این امر در عین حال باز شدن حسابهایى را نیز در پى دارد که مطابق آنها حرکت ملى در آذربایجان به ابزارى براى سیاستهاى غرب و برخى کشور هاى منطقه تبدیل شود. براى فعالان دموکرات آذربایجانى که ایجاد ایرانى دموکراتیک را هدف مرکزى خود مىدانند، درک این وضعیت دو گانه و برخورد دقیق با آن اکنون اهمیت مبرم یافته است.
در باره خیزش اخیر آذربایجان و بررسى جهات مختلف آن، ضعفها و قوتها و نیز آینده آن باید سخن بیشترى گفت و این نوشته، تنها یکى از آغاز ها در این زمینه مى تواند تلقى شود.
بهزاد کریمى
پنجم خرداد ماه ١٣٨۵