در خاورانِ یاد
همواره تا ابد
بر پایِ نامِ سبزِ تو من ایستادهام
در گیرودارِ رزم
در گیرودارِ شور
عزمِ جهانِ تازه زدی بر قدومِ باد
عزمِ عظیمِ ساده زدی بر سلوکِ جان
در این نبردِ پاک و صمیمی، حضورِ شاد
ره پرامید و عاشق و صادق به ره زدی
با عشقِ خلقمان نفسِ ساده بر زدی
از جان و دل سپیده نوشتی، به ارغوان
تا سهمِ جانِ خانه شود نغمه ارمغان
گلزارِ آرزو بزدی سهمِ هستیات
تا منتهایِ جان
تا منتهایِ هستیِ خاکیت هم عیان
صدها قدم زدی به رهِ خدمتِ به خلق
اینگونه نامِ خود به کرانِ وطن زدی
آزادی از قیودِ تطاول درفشِ تو
آزادی از ستم و چپاول درفشِ تو
تا سهمِ خلقِمان همه شادی شود و شور
تا بختِ خلقِمان برهد از قیودِ فقر
تا بختِ خلقِمان برهد از گرسنگی
هم از قیودِ ظلم،
هم از نظامِ جور و هیولایِ بندگی
زین رو تو دختِ خلق
زین رو تو پورِ خلق
خاری به چشمِ حاکمِ ظالم شدی به دم
خصمت نشسته منبرِ ننگینِ ظلم را
بر رسمِ دونِ عهدِ تحجر زِ جنسِ کور
هستیت خائنانه تبه کرد بیدرنگ
جانت که نورِ سرزده بودی زِ مهر و شور
بربود از نگاهِ پر از هستی و امید
هم طالعِ سپید از دستِ خلقِمان
طاعونِ بختِ قافله شد حاکمِ عدو
بر رسمِ زشتِ کهنهٔ گورانهٔ رهش
جانت گرفت عدو
جانت ستاند عدو
ای آن که نورِ قافله بودی تمامِ عمر
ای آن که رزمِ قاطبه کردی، بهایِ عمر
ای سرفرازِ خلق
ای جانِ جانِ خلق
از هر نگاه و طیف و نظر آنِ مردمای
با هر سرود و شعر و غزل جانِ مردمای
ای آن که کینِ کورِ عدو از وطن گرفت
ای آن که رنگِ ظلمت و غم رفتنت نوشت
ای شادمانه هستیِ شور و امید و عشق
ای جاودانه ثبت به گاهِ عظیمِ عشق
در دشتِ یادِ تو
در دشتِ خاوران
در خاورانِ یاد
همواره تا ابد
بر پایِ نامِ سبزِ تو من ایستادهام
دوشنبه، ۱۳ شهریور ۱۴۰۲
بیژن اقدسی