رفرمیسم بعنوان فرمی از مبارزە در مسیر بهترکردن شرایط جامعە، بر روی یک اساس فلسفی ـ نگرشی بنیاد نهادە شدە کە تغییرات اجتماعی ـ سیاسی را تنها بر پایە تغییرات جزئی و قدم بە قدم دنبال می کند، و معتقد است کە تغییرات بطئی می تواند در ادامە خود بە تغییر کیفی در سیستم منجر شود.
اما آیا واقعا تنها از طریق تغییرات جزئی و قدم بە قدم می توان بە تغییر در ساختار رسید؟
در بنیاد نگرش هگلی آنجا کە پروسە دیالک تیکی روندها مطرح است، هگل با طرح ‘تز ـ آنتی تز ـ سنتز’ معتقد است کە روندهای تاریخی و یا مدل تغییرات بر اساس این طرح عمل می کند. ‘تز’ بعنوان پدیدە موجود بە ‘آنتی تز’ بر می خورد و سپس جای خود را بە ‘سنتز’ واگذار می کند کە حامل نفی دیالک تیکی تز است کە در آن، هم تز موجود است و هم آنتی تز، اما با شرایط و ساختاری دیگر. او در کنار این تئوری، تئوری تحول کمی بە کیفی را نیز مطرح می کند کە در آن تغییرات کمی در نقطەای بە تغییرات کیفی منجر می شود و آخرالامر پدیدە بە ساختاری دیگر فرامی روید. شاید جوشانیدن آب بهترین نمونە کلاسیکی باشد کە می تواند معرف روند دیالک تیکی تغییر و همچنین گذار از کمیت بە کیفیت باشد. آب (تز) با گرما (آنتی تز) مواجە می شود و در ادامە این روند بە بخار (سنتز) فرا می روید. در مدل گذار کمی بە کیفی هم، آب با رسیدن بە دمای صد درجە از فرم ‘مایع’ خارج شدە و ساختار ‘بخار’ بخود می گیرد.
در تبیین مدل نگرشی رفرمیستها در نگریستن بە تحولات اجتماعی ـ سیاسی، اگر آن را با تزهای هگل مقایسە کنیم متوجە می شویم کە آنان تنها بە تغییرات تدریجی و یا مرحلە آنتی تز توجە می کنند و آنگاە کە پدیدە وارد آن دمائی می شود کە در آن تغییر در ساختار رخ می دهد، توجهی بدان دادە نمی شود. زیرا کە هدف رفرمیستها تغییر در چهارچوب وضع موجود است و برنامەای برای فراتر رفتن از ساختار موجود اساسا نمی توانند داشتە باشند. بە بیانی دیگر آنان تا دمای ٩٩ درجە با روندها همراهی می کنند اما آنگاە کە دمای صد درجە فرا می رسد، میدان را خالی می کنند. و فراتر از میدان خالی کردن، باید گفت بە ضد پروسە تغییر تبدیل می شوند.
از طرف دیگر رفرمیسم با دوری گزیدن از تبیین پدیدەها بعنوان ساختارهای موجود، کە در مرحلەای از تغییر ابا می کنند و بشدت بدان واکنش نشان می دهند، از رودرروئی حذف گونە سیستمها با همدیگر تحت هر شرایطی حذر می کنند. آنان متوجە نیستند کە سیستمهای اجتماعی ـ سیاسی دارای مرزهائی معین در تبیین هویت خود هستند کە رفرم نمی تواند وارد آن شود و اگر رفرم قصد چنین ورودی را هم داشتە باشد، سیستم بشدت با آن بە مقابلە برمی خیزد. نمونە می تواند مقابلە کاپیتالیسم با تفکر سوسیال دمکراسی باشد کە اگر در هر حوزەای با آن بتواند مدارا کند، اما در حوزە لغو مالکیت خصوصی، نقش بازار و پول نمی تواند بە چنین مدارائی اساسا فکر کند. در واقع تغییرات رفرمیستی از جنس سوسیال دمکراسی در نظام کاپیتالیستی تنها در چهارچوب همان سرمایەداری امکان پذیر است و بس.
در حقیقت در نظر رفرمیستها، ساختارها رخت بر می بندند و جزء برجستە می شود، کل محو می شود و اجزاء وضوح می یابند. و البتە همە سیستمهای سیاسی دارای قابلیت تغییر در اجزاء هستند، و این، این توهم را ایجاد می کند کە می توان تغییرات در جزء را بە کل تسری داد.
رفرمیستها در برخورد با امر تغییر و تحول در نظام جمهوری اسلامی هم همین اشتباە تئوریکی را تکرار می کنند، و متوجە نیستند کە نمی توان تنها از طریق رفرم بە تغییر در ساختار رسید. یعنی نمی توان از طریق تغییرات جزئی هویت ایدەئولوژیکی نظام را تغییر داد و آن را بە سکولاریسم فرارویاند. نظامهای ایدەئولوژیک بنیانهای حیاتی ای دارند کە اجازە ورود تغییرات بە درون آنها را نمی دهند.
البتە این بە معنی عدم ضرورت وجود رفرمیستها در جریان تغییرات اجتماعی ـ سیاسی نیست، اما نباید بە نقش آنان بیش از تاثیراتشان در حوزەهای خرد بها داد، و متوجە بود کە عمل آنان آنگاە کە دما بە صد درجە می رسد یک عمل محافظەکارانە است.
در واقع رفرمیسم در تغییرات تدریجی برای رسیدن دما تا مرحلە نود درجە نقش ویژە خود را دارد، اما درست آنجا باید کار را واگذار کند و نقش خود را خاتمەیافتە تلقی کند.
در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی می توان تا ابد رفرمیست باقی ماند، اما بشرطی در نهایت سکولار نباشیم. سکولارها می توانند تا دمای ٩٩ درجە در چهارچوب همین نظام رفرمیست باشند و درست در جائی کە دما بە صد درجە می رسد، باید یا بە انقلابی و یا تحول خواە تبدیل شوند، و یا باید میدان را بە نفع نیروهای تحول خواە خالی کنند.