امروز صبح ششم فروردین ماه ١٣٩۴، سرانجام شمع زندگی اصغر بی نیازان در پی نزدیک به دو سال کشاکش وی با عفریت بیماری خاموش شد. با این فقد، گوهر بی مانندی از دست همه ما رفت. هر آنکس که می دانست اصغر کیست، اکنون در سوگ این آزموده درد و رنج شکنجه و زندان و سرطان نشسته است.
بی نیازان، بی نیاز از هر توصیفی بود و چنین نیز می ماند. همین که جنبش فدائی در پایانه ١٣۴٩ چهره کرد، او نیز خانه خویش بازیافت و بی کمترین درنگ به صفوف فداییان خلق پیوست. چندی نگذشت که دست گزمگان افتاد و در معرض آزمونی بزرگ قرار گرفت. اصغر را تا آستانه مرگ زدند، زجر دادند و بسوی جان باختن بردند شاید که به پا بیفتد. او اما چنان جانانه در برابر دژخیمان ایستاد و دم فرو بست و سخن نگفت که نامش در اندک مدت، چونان نماد مقاومت بر سر زبانها افتاد. آوازه مقاومتهای او در آن روزهای جور و رزم، همبندانش را توانی شگرف و الهامی بزرگ بخشید. اصغر اما خود تا پای در زندان قصر گذاشت و بازتاب شهامت خویش در یاران دید، گریز از وسوسه فخر را برگزید. او همواره تمجید شدگی را پس می زد. همین که در وصف خود تعریف می شنید، چهرهاش را شرمی نجیبانه می پوشاند و آنگاه بگونهایی شرم آگین و با شرمی بزرگوارانه، روی از راوی بر می گرداند. فروتنی در او، سرشته شخصیت وی بود و همیشه هم پائین تر از خودش می نمود. فقط آنانی که از نزدیک بی نیازان را می شناختند، می دانستند که در پشت لبخندهای پر سکوت او چه روح بزرگی نهفته است.
اصغر با خوش مشربی خاص خود سالهای زندان را گذراند و تا انقلاب شد و از زندان درآمد، خود را در میان انبوه هواداران سازمان پنهان کرد و باز از نام و عنوان گریخت. اما همین که در پی یورش جمهوری اسلامی به سازمان، هنگامه مایه گذاری فرا رسید و مسئولیت پذیری بس پر هزینه شد، اصغر را دگر باره هوای میانه میدان آمدن در گرفت. او در آن سالهای خون و جنایت دهه شصت، با فداکاری تمام و مایه گذاری از همسر همرزم و سه دخترکان نوگلش، دیگر شب از روز نشناخت تا که با پذیرش خطرهای فراوان، جان رفقای بسیاری را نجات بدهد. او در زمره آخرین مسئولین سازمان در داخل بود که فقط هم به اصرار سازمان از ایران بیرون زد. خارج هم که آمد دوباره رفت در جلد خود و خلوت گوشهایی برای خویش برگزید. اصغر تا آخرین دم زندگیاش با سازمانی ماند که همه عمر سیاسیاش در آن گذشت. رفیق بی نیازان، نیاز سازمان را به خودش باور داشت؛ چون به خویشتن خویشش باور داشت. در طول دوره بیماری و تا دم مرگ بارها به ما این پیام را فرستاد که: همچنان و هنوز هم هستم! او از این طریق هم بود که آمادگی صمیمانه برای وظیفه پذیری مبارزاتیاش را به همه ما یادآور می شد. اصغر که همه عمر را از وصف و توصیف گریخته بود، تنها یکبار تن از خود سانسوری رها کرد و دلخواستهاش را به بیان آورد؛ زمانی که پیش سه نفر از عزیزانش این چنین وصیت کرد: “من مال سازمانم و سازمان مال من است. میخواهم در مراسم من سازمان حضور داشته باشد و گل سازمان را دریافت کنم. هیچکس حق ندارد وقتی گل سازمان را در مراسم من آوردند حرفی ناموافق بزند.”
مگر می توان نام و خاطره این فرزند فروتن مردم را به بزرگیهایش یاد نکرد؟ اصغر، تنها در ذهن اشرف، مارال، بهار و سحر نیست که جایی همیشگی برای خود خواهد داشت، جان عزیز او در قلب انبوههایی از ما سوگواران نیز، کماکان به زندگی و زنده بودن ادامه خواهد داد.
سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) متاثر از دست دادن رفیق اصغر بی نیازان، این فقد بزرگ را به رفیق اشرف و فرزندان این یار فداکارمان و به هر کسی که مهر او را در سینه داشته و دارد تسلیت می گوید وهمین جا لازم می داند تا فداکاریهای بی دریغ و مهربانانه این عزیزان و نیز یاوریهای دوستان و رفقای نزدیک اصغر در دوره سخت بیماری وی را ارج بنهد و بگوید که غم آنان را می فهمد. ما در این لحظات درد، با اندوه تمام اعلام می داریم که نام پر افتخار و تصویر همیشه زنده رفیق اصغر بی نیازان ـ این خدمتگزار صدیق و فروتن آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی را، بر صندلی خالی وی در کنگره پیش روی خود خواهیم نشاند و یاد او را گرامی خواهیم داشت.
دبیرخانه شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
ششم فروردین ماه ١٣٩۴ (٢۶ مارس ٢٠١۵)
ششم فروردین ماه ١٣٩۴ (٢۶ مارس ٢٠١۵)