چون نوبت پرواز عقابان برسد
ما سوختگان، صاحب پر میگردیم
جنبش مستقل کارگری یکی از نام آشنایان را از دست داد. امروز در حالی این یادداشت را می نویسیم که بهترین یاران اصغر حتی نمی توانند در خاکسپاری اش شرکت کنند. امروز از کسی می نویسیم که نوشتن را به ما یاد داد. امروز کسی را از دست دادیم که خود یار بسیاری از بی کسان بود. خانه اش محلی بود برای آرامش و رفتارش محلی بود برای یادگیری.
اصغر فیروزی در دو رژیم زندانی بود و بر اصول یاران دهه پنجاه و دهه شصت خود که اسیرکشی شدند ماند و هیچگاه آن آرمانها را رها نکرد. در زمان دستگیری دهه شصت زمانی که نیروهای امنیتی او را از مشهد به تهران می بردند از او به عنوان رهبر کمونیست های مشهد نام می بردند.
اصغر همچنان بر یک اصل پایدار بود باید ماند و مبارزه را ادامه داد. اصغر با اینکه می دانست پرونده اش همیشه باز است ولی از مبارزه باز نایستاد. اصغر همانند بسیاری از هم دوره های چریک خودش گفتارش همه کردار بود، خود را با محیط تطبیق نمی داد. حتی زمانی که او را برای اعدام می بردند و کف پاهایش اسم و فامیلش را نوشته شده بودند، غم و سستی نشان نداد.
کتابخانه وسیع اصغر در بسیاری از روستاهای خراسان پخش بود، حتی آخرین بارکه نیروهای امنیتی با چند کامیون کتابهای او را جارو کرده و بردند او هرگز تسلیم نشد و به فعالیتش ادامه داد و آموزش را در کنار سازماندهی پیش می برد. اصغر در جذب نیروی کارگری سرآمد بود.او می توانست بسیار سریع با هر زحمتکشی تماس برقرار کند. اصغر یک عمر درین ظلام درخشید و جست و رفت.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
۴ تیرماه ۱۴۰۱
کانون مدافعان حقوق کارگر