روز دو شنبه ۲۱ ژانویه، بارک اوباما دومین دورۀ ریاست جمهوری اش را رسماً آغاز کرد. او به مناسبت تحلیف این دور ریاست جمهوری اش سخنرانی مهمی داشت، که با توصیفاتی چون “پایان ریگانیسم” و “عالیترین سخنرانی ۵۰ سال اخیر یک رئیس جمهور” توصیف شده است. این سخنرانی را می توان نوید رویکردی جدید در سیاست داخلی امریکا و به طور کلی نوید رویکرد جدید این کشور به اوضاع خود و جهان، نوید یک دکترین، تلقی کرد: “دکترین اوباما”. دکترینی که اولاً به عرصۀ داخلی سیاست امریکا وزن سنگینتری ببخشد و در این عرصه گرایشی اجتماعی تر و لیبرال تر، خاصه در حمایت از طبقۀ متوسط و حقوق دموکراتیک افراد را پیشه کند، و ثانیاً در عرصۀ خارجی – به فراخور سهم این کشور در ایجاد مسائل گلوبال و توان آن برای حل مسائل – به این مسائل توجه بیشتری نشان دهد، به تقویت همکاریهای بین المللی روی آورد و از طریق همکاری در حل این مسائل، از میزان توسل به اقدامات نظامی نیز بکاهد.
بخش قابل توجهی از سخنرانی اوباما به مسائل داخلی امریکا اختصاص داشت. او در این سخنرانی بر این که “… امریکا اگر می خواهد به پیشرفت ادامه دهد و اگر می خواهد همچنان در پی اهداف دیرینه اش، یعنی برابری و تمتع باشد، باید رویکردش را تغییر دهد” تأکید کرد. مسائلی چون تحولات تکنولوژیک، تشدید نابرابری و رکود دستمزدها را از زمره مسائل داخلی که مردم امریکا را به اقدامات جمعی نوینی وا می دارند، برشمرد، و به عنوان اقدامات جمعی مورد نظر اش از تقویت طبقۀ متوسط، حفظ سیستم تأمین بهداشتی و اجتماعی، تضمین دستمزدهای مساوی برای زنان و … نام برد. به واقع هم، اگر زمانی ریگان دولت را “نه راه حلی برای مسائل بلکه خود مسئله” نامیده بود و اکیداً از نقش دولت در سامان جامعه، به زیان فرودستان امریکا کاسته و دست بازار را در “سامان امور” به حداکثر گشوده بود، اوباما در سخنرانی اش اقداماتی را وعده داد که مستلزم تقویت نقش دولت اند و از این گفت که “بازار آزاد تنها زمانی موفق خواهد شد که قوانین و مقرراتی برای تضمین رقابت و بازی صادقانه جاری باشند”.
اوباما همچنین با انگشت گذاشتن بر تعهد مردم امریکا نه فقط نسبت به خودشان بلکه نسبت به تمام آیندگان، به مسئله گرمایش زمین به عنوان یک قضاوت مسلط علمی پرداخت و انتقال به انرژیهای تجدیدپذیر را امری اجتناب ناپذیر دانست که “امریکا نمی تواند در برابر آن مقاومت کند”. او با انتقادی ملموس از سیاست انرژی این کشور، به هشدار نسبت به عقب ماندن و عقبماندگی امریکا از دیگران در این زمینه نیز دست زد.
اما مهمترین فراز سخنرانی اوباما از منظر مناسبات خارجی و خاصه توسل به جنگ – و از این نیز خاص تر، جنگی احتمالی با ایران – تکرار این نکته از سخنرانی خودش به مناسبت پیروزی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری امریکا بود: “یک دهه جنگ اکنون دارد پایان می گیرد”. در حالی که موضوع امنیت دستاویزی برای سیاست ترس افکنی و جنگ افروزی نزد بسیاری از سیاستمداران [امریکا] بوده است، او به تعارض با این تلقی برخاست و تصریح کرد که “امنیت و صلح پایدار مستلزم جنگ دائمی نیستند… ما تنها جانشین پیروزمندان در جنگ نیستیم. جانشین پیروزمندان در صلح نیز هستیم؛ آنانی که دشمنان قسم خورده را به دوستان مطمئن خویش فراکشیدند… ما این شهامت را ابراز خواهیم کرد که برای حل و فصل اختلافاتمان با دیگر ملل از طریق مسالمت آمیز بکوشیم، زیرا مراوده طریق بهتری برای غلبه پایدار بر ظنَ و ترس است.”
علاوه بر آنچه گذشت، اوباما دور دوم ریاست جمهوری خود را با کاندیدا کردن پرمعنای دو نفر، جان کری برای سمت وزیر امور خارجه و چاک هایگل برای سمت وزیر دفاع امریکا، آغاز می کند. این اقدام و کشاکشی را که در محافل سیاسی امریکا بر سر آن درگرفته است، مطلقاً نباید تصادفی دانست؛ کاندیدا کردن این دو نفر تدارکی برای اجرائی کردن “دکترین اوباما” است. آنچه را که برزژینسکی در مصاحبه دو روز پیش خود با “یورونیوز” ابراز داشته است، می توان شمائی از سمتگیری امریکا در مواجهه با کشمکشهای آتی در پهنۀ بین المللی تلقی کرد. برزژینسکی در این مصاحبه تصریح کرد که “منازعات سنتی که در طول ۲۰۰ سال گذشته در سطح دنیا شاهد آنها بودیم در آینده به آن شکل ادامه پیدا نخواهند کرد. این بدین مفهوم است که دیگر یک قدرت جهانی نمی تواند بر جهان هژمونی داشته باشد، حتی اگر ابرقدرت باشد”. این نظر در انطباق اکید با معنای مستتر در سخنرانی تحلیف اوباما است و از این قرار نقش کری و هایگل، اگر از سد سنا بگذرند، در دولت اوباما این خواهد بود که او را در انتقال آمریکا به این جایگاه جدید یاری رسانند؛ جایگاه قدرت محتاطی که، ولو ابرقدرت هم باشد، تنها به عنوان آخرین چاره می تواند به جنگ متوسل شود.
اما مشخصتر از این نیز، هم کری و هم هایگل مواضع مثبتی نسبت به حل و فصل مسالمت آمیز مناقشات امریکا با ایران دارند. برای نمونه هایگل حتی انتقاد خود از اشارات رایج به امکان حملۀ امریکا یا اسرائیل به ایران را پنهان نگذاشته است. از این رو منظورداشت کری و هایگل را می توان سیگنالی قوی دایر بر تمایل هیئت حاکمه کنونی امریکا به حل و فصل مسالمت آمیز مناقشات با ایران تلقی کرد.
در برشمردن موجبات امید برای حل و فصل اختلافات ایران و امریکا، نمی توان از نتیجه انتخابات امروز در اسرائیل نیز به عنوان یک موجب مثبت غفلت کرد. نتیجۀ مرکزی این انتخابات تضعیف لیکود و نتانیاهو است. اگرچه لیکود همچنان بیشترین آرا را کسب کرده است، اما اولاً با از دست دادن یازده کرسی از تعداد کرسیهای قبلی اش، یعنی بیش از ۲۵ درصد کرسیها، و ثانیاً بر خلاف پیش بینی های تا آستانۀ انتخابات دایر بر تقویت “راست”. در یک تقسیم بندی بسیار کلی احزاب به راست و چپ، اکنون راست و چپ در اسرائیل هرکدام درست با ۶۰ کرسی، به تعادلی اکید رسیده اند. این کیفیت، اگرچه دور جدیدی از نخست وزیری نتانیاهو را به زیر سؤال نخواهد کشید، اما موقعیت او را برای ایفای نقش در پروندۀ اتمی جمهوری اسلامی و برای ریختن نفت بر آتش اختلافات ایران و امریکا، محسوساً تضعیف خواهد کرد.
پس در سوی “مقابل” نشانه های قدرتمندی برای تقویت امید بروز یافته اند. این نشانه های قدرتمند البته نباید بر این واقعیت سایه افکنند که همین چندی پیش امریکا ماه مارس سال جاری را به عنوان اولتیماتومی به ایران تعیین کرد که اگر تا آن تاریخ ایران به همکاری محسوس با آژانس بین المللی انرژی اتمی نپرداخته باشد، پرونده اتمی جمهوری اسلامی ایران را مجدداً به شورای امنیت سازمان ملل خواهد برد. روشن است که در چنین صورتی باید منتظر تحریمهای سنگینتری علیه ایران بود. وضعی که مردم بزرگترین قربانی آنند. این چینشی است که وجوه آن تقریباً بالتمامه آشکار اند: فاصله گرفتن از جنگ، ایجاد وفاق هرچه بیشتر در پهنۀ جهانی، توسل به تحریمهای سنگین و سنگینتر، و مهار عاملهای “چموش”. به نظر می رسد در سوی جمهوری اسلامی ایران نیز چینش برای مواجهه با رویدادهای ماههای آتی، از جمله مواجهه با یکدیگر، تقریباً دیگر بالتمامه آشکار شده است؛ تا آنجا که می توان از “بازی روباز” بین طرفین سخن گفت.