حملە بە ایران اخیرا در محافل سیاسی با توجە بە تهدیدهای اسرائیل و کشورهای غربی بە موضوعی اصلی تبدیل شدە بود. و در برابر این موضوع البتە موضع گیریهای متفاوتی وجود داشتە و دارند، از نفی مطلق جنگ و در کنار جمهوری اسلامی ایستادن، تا آرزوی بوقوع پیوستن چنین حملەای از طرف بعضی از نیروهای سیاسی و آرزوی سرنگونی رژیم از طریق نظامی.
من در اینجا نمی خواهم بە امکان جنگ بپردازم، امکانی کە حتی با وجود تیرەتر شدن روابط ایران و انگلیس هنوز احتمال قریب الوقوعی نیست، بلکە منظور من تنها طرح آن نگرشی است کە از یک موضع ناسیونالیستی تنها در فکر حفظ ایران از طریق مقابلە با جنگ است، و آن هم در شکل همکاری با جمهوری اسلامی و نیروهای آن.
طرح این ایدە ابتدا از جانب داریوش همایون فقید بود. برای او بە عنوان یک مشروط خواە حفظ ایران در اولویت بود، و از این موضع علیرغم رقابت سیاسی جدی با جمهوری اسلامی در صورت جنگ خودش را در کنار آنها می دید. ایدەای کە با جدی تر شدن مسئلە جنگ ظاهرا گسترش بیشتری یافتە است.
برای در کنار بودن جمهوری اسلامی در صورت بروز جنگ دو راە اصلی وجود دارد، در کناربودن سیاسی و در کنار بودن نظامی. در کنار بودن سیاسی بدین معنی است کە در صورت جنگ، نیروی مربوطە همە امکانات سیاسی و تبلیغاتی خودش را برای فشار بر طرف متجاوز متمرکز خواهد کرد، و در این مدت نە تنها تبلیغات و افشاگریهای خودش را علیە رقیب سیاسی دیرینە یعنی جمهوری اسلامی متوقف خواهد کرد، بلکە خود بخود درکناربودن سیاسی بە معنای تایید سیاسی رقیب لااقل در مرحلە موقت جنگ نیز خواهد بود. این کار می تواند هم از طریق نوشتار صورت گیرد و هم از طریق مصاحبە و آکسیونهای سیاسی در سراسر جهان.
اما در کنار بودن نظامی چگونە خواهد بود؟ این پدیدە می تواند بە دو صورت رخ دهد، اینکە نیروی سیاسی مربوطە در فرم غیر مستقیم نیروهای خود را برای مشارکت در نیروهای نظامی جمهوری اسلامی فرابخواند، یا اینکە زیر همان عنوان سیاسی مربوطە خود. کاملا واضح است کە امکان دوم در ایران اصلا مهیا نیست و می ماند امکان اول، یعنی مشارکت بقول معروف غیرمستقیم.
در مورد مشارکت غیرمستقیم در جنگ از طرف نیروهای سیاسی دگراندیش، ایران دارای تجربە خوبیست. جنگ ایران و عراق بهترین نمونە است. حزب تودە ایران و سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت تا مقطع فتح خرمشهر فعالانە در دفع تجاوز نیروهای صدام حسین شرکت کردند، بدون هیچ چشم داشت سیاسی و تنها برای ایفای نقش و تعهد میهن دوستانە خود. اما در همان دوران رفقای زیادی هستند کە تعریف کردە و می کنند چگونە مورد بی مهری و تهدید نیروهای رژیم قرار می گرفتند، و چگونە برای از میدان بدر کردن آنان جمهوری اسلامی بە هر کار و ترفندی متوسل می شد. و شاید بودەاند افراد دگر اندیش و نیروهایی کە از پشت با تیر زدە شدەاند، و یا قرار بود کە از طرف پاسداران و بسیجیها زدە شوند. رژیم در آن زمان نیز خواب انحصار جنگ و دفاع از میهن را داشت، و شاید همین ایدە انحصار جنگ بود کە بعدها بە ایدە تجاوز نظامی بە کشور عراق نیز گسترش یافت.
حال با چنین تجربەای چگونە می توان در صورت بروز جنگ در کنار رژیم ایستاد؟ آیا نیروهای مطرح کنندە این ایدە در مورد چگونگی پیشبرد آن بە قدر کافی اندیشە کردەاند؟