۱- کرداری را که در سالهای اخیر، و پیش از آن نیز، چه از جانب هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی ایران و چه از جانب طرفهای مقابلش بر سر پروندۀ اتمی ایران مشاهده کرده ایم، بسیار دشوار بتوان سیاستورزی بالغ و متوجه یافتن راه حلی تفاهم آمیز، یعنی کرداری که سازشی را میسر سازد، تلقی کرد. اگرچه باید تأئید کرد که کردار طرفین از پیچیدگی ها و ظرافتهای بسیاری برخوردار بوده است، اما شاخص های مسلط بر این کردار، در هر دو طرف، بی ثباتی، فرصت سوزی، افراط و ماکزیمالیسم بوده اند.
شکی نیست که بررسی پروندۀ اتمی ایران از یک سال و نیم پیش به این سو، بررسی فوق العاده محدودی است و حتی می تواند گمراه کننده باشد. با این حال اگر به همین یک سال و نیم گذشته نگاه کنیم، همۀ شاخص های برشمرده را در کردار طرفین به وضوح مشاهده خواهیم کرد: به اوباما که بنگریم، اصلاح طلب رادیکالی را در کارزار انتخاباتی اش خواهیم یافت که، تا آن جا که به مناقشۀ هسته ای با ایران مربوط است، نوید می داد که می توان جنگ را از لیست “امکانات” برای “حل و فصل” مسائل فیمابین حذف کند. در مقام رئیس جمهور، نخستین رئیس جمهور امریکا است که پیام نوروزی امیدوارکننده ای به مردم و به حکام جمهوری اسلامی ایران می دهد و دست دوستی به سوی اینان دراز می کند؛ اما زبانش از تهدید تهی نیست. سال بعد زبان تهدیدش غالب است و چند ماهی بعد از مبتکران تحریمهای سختگیرانه تری علیه ایران.
در سوی دیگر به جمهوری اسلامی نگاهی بیاندازیم. از “توافق وین” هنوز ۱۰ ماه نمی گذرد؛ توافقی که احمدی نژاد با کوشش برای فروش آن به مردم به عنوان دستاورد مقاومت هسته ای به استقبال آن رفت، سپس مورد تردید و بگومگو قرار گرفت، آن گاه کنار گذاشته شد و سرانجام حیلۀ دشمن تلقی گردید. اما ۹ ماه بعد “توافق نامه تهران”، با اشتراکات قابل توجهی با همان “توافق وین” و البته همچنین با افتراقاتی نسبت به آن، میان ایران از یک طرف و برزیل و ترکیه از طرف دیگر حاصل آمد، که حتی منتقدان سرسخت درون حکومتی توافق اول، مثل محفل کیهان، نیز بر آن مهر تأیید محکمی کوبید.
۲- در روزهای صدور قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل در تشدید تحریمها علیه ایران، و در روزهای پس از آن، این بی ثباتی و افراط با نشانه پراکنی های متعددی همراه شده است. نشانه هائی حاکی از آن که طرفین واقف اند چنین کیفیتی نمی تواند دائمی باشد.
قطعنامۀ ۱۹۲۹ شورای امنیت، که امریکا نقش مقدم را در تدوین آن داشته است، بر اهمیت “توافقنامۀ تهران” تأکید کرده است. بیانیۀ شورای اروپا، که خطوط کلی سیاست اتحادیۀ اروپا برای تحریم ایران را به دست می دهد، نیز بر توافقنامۀ مذکور به عنوان گامی مثبتی [در سمت اعتمادسازی] ارزش نهاده است. علاوه بر این تنها چند روز پس از تصویب قطعنامۀ ۱۹۲۹ شورای امنیت، دیپلماتهای بلندپایۀ کشورهای ۱+۵ با هم دیدار کرده و اعلام می کنند که هنوز از مذاکره با ایران استقبال می کنند. قابل ذکر است که این دیدار تنها یک روز پس از آن که مدیرعامل شرکت توتال توقف فروش بنزین به ایران را اعلام کرد و تواماً تحریمها را اشتباه خواند، صورت گرفته است.
در ایران نشانه های وقوف به دشواری وضع و عدم امکان تداوم آن، در انبوهی از رجزخوانیهای بی مضمون، ابتدا در نوشته های کم نام و نشان سایتهای مهجور اصدلگرایان بروز یافتند. در این محافل و در این نوشته ها بود که هشدارهائی در این باره که “این بار را باید جدی گرفت، زیرا این بار پای تحریمهای نفتی و گازی هم در میان است” داده شدند. اما در هفته های بعد کسانی “با اسم و رسم” همچون محجوب و عسگراولادی به صحنه آمدند و از این که “تحریم شرایط سختی را بر مردم تحمیل می کند” و این که “دولت باید … راه حلی برای عبور از تحریمها بیاندیشد” سخن گفتند. بعد هم سردار قاسمی، فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا از “ورود این قرارگاه به عرصۀ بهینه سازی انرژی در کشور” خبر داد. غرض از “ورود به عرصه …” را هم “اصلاح الگوی مصرف” اعلام کرد که بیان دیگری است برای توسل به سپاه و زور برای مقابله با روزهای دشوار آتی. آخرین نشانۀ منتشره توسط جمهوری اسلامی اظهارات علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی، بود. او از “آمادگی ایران برای مذاکره با گروه وین بر اساس توافقنامۀ تهران” خبر داد و تصریح کرد که “طبق اعلام شورای امنیت ملی در صورت تأمین سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران، ایران هیچ اصراری بر ادامۀ تولید این سوخت* در داخل ندارد”. قید “طبق اعلام شورای امنیت ملی” در اظهارات نامبرده وظیفه دارد مقام بالای این آمادگی را به دست دهد.
۳- عقل سلیم یا یک ناظر بیطرف، بیگمان حاکمیت بی ثباتی و ماکزیمالیسم بر کردار طرفهای مناقشۀ هسته ای ایران را، به عنوان واقعیتی مدید در سیاستی نابالغ، تصدیق خواهد کرد. همچنین بلافاصله تصدیق خواهد کرد که در خلال مدتی که این مناقشه جریان داشته است، فرصتهای بسیاری برای حل مسالمت آمیز و “مرضی الطرفین” مسئله به وجود آمده اند، که گاه توسط این و گاه توسط آن سوی دیگر مسئله به هرز و هدر داده شده اند.اقراط و ماکزیمالیسم الزاماً امکانات را از چشم آنان پوشیده می داشته و بی ثباتی را بر سیاستشان حاکم می کرده است. این واقعیت به تلخی نشان می دهد که اتخاذ سیاستی بلوغ یافته توسط طرفهای مستقیماً درگیر تا چه اندازه ممکن است نامحتمل گردیده باشد.
در شرایطی که طرفین مدتهای طولانی را به سیاست افراط گذرانده اند، شاید تنها یک میانجی بتواند مانع از خاتمۀ انفجاری و فاجعه بار سیر اوضاع شود. ابتکار برزیل و ترکیه، اگرچه در روزهای متنهی به صدور قطعنامۀ ۱۹۲۹ مورد التفات لازم قرار نگرفت، اما امکان ثالثی را برای پیشبرد دیپلماسی در مناقشه هسته ای جمهوری اسلامی معرفی کرد. این ابتکار آشکار کرد که اولاً بازیگران صحنۀ دیپلماسی در این مناقشه تنها ایران و کشورهای ۱+۵ نیستند و سهم و نقش قابل توجهی نیز به عهدۀ دیگر کشورها است؛ ثانیاً درست هم اکنون موقعیت مناسب و در عین حال خطیری برای آن که این دیگر کشورها نیز دیپلماسی فعالی را در قبال مسئله در پیش گیرند، ایجاد شده است. دیپلماسی ای که امر مقدم اش نهادن راه حلی میانه در برابر طرفهای مناقشه است.
در طول حدود یک دهه کشمکش بر سر پروندۀ اتمی جمهوری اسلامی مکرراً هم واقعیت ظرفیتهای کرانمند جامعۀ جهانی، به معنای جامعۀ جهانی، برای حل مسئله رخ نموده است و هم بیکرانگی امکانات بالقوۀ آن برای حل مسئله. از این رو حضور مستقیم برزیل و ترکیه [و کشورهای دیگری] در پروندۀ اتمی جمهوری اسلامی را می توان و باید نه انجام این حضور، که آغاز آن دانست.