جنگ را مىتوان کثیفترین کنش انسانى دانست که بشر در طول تاریخ خود آن را دیده و انجام داده است. در یک صحنه جنگ، در یک لحظه با یک انفجار بمب هزاران انسان کشته مىشوند. اگر هر انسان را یک جهان بدانیم در یک لحظه هزاران جهان نابود مىشود.
جنگ را همواره عدهاى کوچک به راه مىاندازند براى منافع کثیف خویش ! عدهاى که منفعتشان در کشتار و تخریب است. صفرهاى حسابهاى بانکىشان رابطهى مستقیمى با تعداد کشتههاى هر جنگ دارد. به همین رکى و راستى و سادگى!
اما چه کسانى باید با جنگ دشمنى کنند؟ و به صورت عینى و واقعى و جدى خواهان از میان بردن هرگونه جنگ و استقرار صلح شوند؟ چه کسانى به واقع پیامآوران صلحاند؟
زنان به عنوان نیمى از جامعه همواره کمترین نقش را در جنگها داشتهاند اما همواره از بزرگترین قربانیان مستقیم و غیر مستقیم این پدیده شوم بودهاند. زنان نه به خاطر سرشت و ذاتشان بلکه بهخاطر نوع اجتماعى شدن و جایگاهشان در جامعه هیچگاه در جنگها نقش نداشتهاند اما همواره قربانىهاى دم دستى بودهاند. چه به صورت مستقیم تعداد کشتههاى زنان بسیار زیاد است تبعات بىخانمانى و درد و رنج جنگها بر دوش زنان چندصد برابر دیگران است. و تبعات غیر مستقیم جنگ چه بسا بسیار دردآورتر براى زنان است. فرداى هر جنگى تعداد زنان بىشوهر و بىبرادر و بىپسر را بشمارید تا بزرگى این درد را در هر جامعهاى ببینید. در کنار آن رنجآورتر از این پدیده مىتوانید تصور کنید حال مادرى را که پسرش را کور، بىدست، بىپا و معلول بیابد؟ یا تا آخر عمر مجبور باشد از شوهر معلولاش نگهدارى کند و تا آخر عمر خون بگرید. در مورد تبعات اقتصادى و معیشتى نیز آن قدر روشن است که نیازى به گفتن نیست!
پس زنان این نیروى عظیم اجتماع اینان که نیمى از جامعهاند یکى از بزرگترین معترضان فعال به جنگ را باید تشکیل دهند . زنان باید پیشقراولان اعتراض به جنگ باشند.
اقلیتهاى قومى، مذهبى و ملى هر جامعهاى که همواره به چشم بیگانه و “دیگر”ى به آنان نگریسته شده است. همواره به بهانه تجزیهطلبى و بیگانه بودن و …. سرکوب شدهاند. همواره در پس تمام جنگها همواره شعارهاى غیرتمندانه و البته دروغ و انتزاعى دفاع از وحدت ملى، دفاع از تمامیت کاذب ارضى، دفاع از منافع ملى؟! و… بین قومیتهاى مختلف، ملیتهاى مختلف و نژادها و مذاهب گوناگون جنگ و درگیرى ساخته شده است. همواره براى دادن نشانى دروغین از دشمن، دشمنان واقعى بشریت از این اقلیتها به عنوان دشمنان کلیت انتزاعى هر جامعهاى نام بردهاند. در پس تمام جنگها شعارهاى ملى و قومى و بعضا مذهبى وجود دارد. براى اتمام جنگ باید این شعار هاى دروغین را افشاء کرد و این وظیفه بر دوش فعالین این بخش از جامعه است. اینان اگر خواهان حقوق و آزادى برابر بین تمام انسانها وراى این هویتسازىهاى دروغین هستند باید وراى هر “بودن” دیگرى تنها بر انسان بودن خود و انسانهای دیگر تاکید کنند. اینان نیز در صفوف دشمنان جنگ قرار دارند.
جوانان به عنوان بزرگترین تشکیلدهنده بدنه مسلح و نظامى در هر جامعه و در هر جنگى همیشه در خط مقدم کشتارها حضور دارند و سریعترین و اولیهترین ضربات هر جنگى مستقیما به آنان وارد مىشود. آنان در سالهاى ابتداى زندگىشان یا کشته مىشوند و از زندگى محروم و یا معلول مىشوند و تا آخر عمر با زجر و درد زندگى مىکنند. این امور در حالىاند که هیچ نقشى در تصمیمگیرىهاى سیاسى، نظامى و از همه مهم تر اقتصادى بالایىها در مورد جنگ ندارند. اینان قربانیان زیادهخواهى و دعواهاى بالایىها و بزرگ ترها مىشوند. جوانان همیشه به بهانه جنگ در سنینى که باید عشق و دوستى، بوسه و گل را تجربه کنند کینه و نفرت، خمپاره و گلوله را تجربه مىکنند.
در فرداى جنگ نیز بعد از تخریب زیربناهاى زیست اقتصادى و اجتماعى و همچنین نابودى بخش اعظمى از نیروى انسانى، دیگر آینده چندان روشنى براى این جوانان قابل تصور نیست!
و اما کودکان این بزرگ قربانیان کوچک جنگ! اینان که در زمان جنگ به جاى آن که بادبادکها را در هوا ببیند و شاد شوند اف ١۶را در هوا مىبینند و مىترسند.اینانى که به جاى صداى رودخانه و گنجشکها با صداى رگبار و تکتیر تانکها از خواب برمىخیزند. اینانى که زمان بازى در پارکها و خیابانهاى شهر را، در زیرزمینها و پناهگاهها از ترس بمب و موشک بهسر مىبرند. اینانى که در جهان هیچ قدرت تصمیمگیرى ندارند اینانى که آینده و زندگىشان در دستان آن بزرگترهاى سودپرست و سرمایهسالارشان است. نمى دانم جواب اینان را چه کسى مىخواهد بدهد؟ جواب کودکى که دیگر پدرش را نخواهد دید. جواب کودکى که مادرش را بدون چشم و بدون دست مىبیند. جواب کودکى که اسباب بازى و عروسکش را در زیر خروار ها خاک خانهى ویرانش شدهاش خواهد جست! بیایید تمام تفنگهاى اسباب بازى را از کودکان بگیریم و نابود کنیم. جنگ بازى نیست. جنگ یک بازى جدى با زندگى انسان هاست.
کودکان را از همان کودکى باید براى مبارزه با هر جنگى تربیت کرد کودکان را باید دشمنان جنگ تربیت کرد!
و اما بزرگترین ضررکننده جنگها و در عین حال موثرترین نیرویى که مىتواند صلح پایدار و جاویدان را براى خود و در عین حال تمام بشریت به ارمغان بیاورد همانا طبقات محروم و تهىدست هر جامعه به طور عام و طبقهى کارگر بهطور خاص مىباشد. محلات فقیرنشین شهرها راحتترین نقاط براى بمبباران هستند. بیشترین کشتهها و معلولین هر جنگ از این گروه هستند. بیشترین انسانهایى که در میدانهاى جنگ با تبلیغات و تهییج دروغین و یا به اجبار به عنوان سربازان از جان گذشته!؟ !؟ رفتهاند از این طبقه هستند. از طرف دیگر اینان چون توان مالى ندارند نمىتواننداز صحنه جنگها بگریزند و یا آیندهاى براى خود در فرداى جنگ دوباره بسازند. اینان پیاده نظام ارزان قیمت و مفت و مجانى سرمایهداران در تمام عرصههاى زندگى هستند که در عرصه جنگ این امر نمود عریانتر و وحشىترى به خود مىگیرد.
از طرف دیگر همواره به بهانه جنگ اندک حقوق کارگران که دستآورد صدها سال مبارزه بىامان این طبقه بر ضد سرمایهدارى بوده است از آنان به راحتى سلب مىشود. به بهانه شرایط ویژه جنگى این اندک مزدشان را هم کم مىکنند و یا حتى بعضا باید بدون مزد در راه میهن و مقدسات “بخوانید منافع اندک سرمایهداران قدرتمند” کار کنند. به بهانه خطر منافع ملی”بخوانید منافع اقلیت سرمایه دار جامعه” به بهانه خطر بر ضد کشور و تمامیت ارضی “بخوانید خطر براى تمامیت قدرت بالایىها” و هزاران دروغ دیگر از حق هرگونه اعتصاب و یا اعتراض براى بهبود اندک وضع شان محروم مىشوند و هر صداى کوچک اعتراضشان وحشیانهتر از گذشته ساکت مىشود. در این شرایط با انگ وابستگى به دشمن خارجى حملهکننده به مام میهن عزیز!؟!؟ مواجه مىشوند. همواره کارگران دو جامعه را این سرمایهداران که برخلاف ظاهرشان در تحلیل نهایى جهانى مىاندیشند چون سرمایه مرز ندارد به جان هم مىاندازند تا از خطر اتحاد آنان که منافع کثیف سرمایهداران را به خطر مىاندازد جلوگیرى کنند تا کارگران دشمن واقعى خود را که مرز هم ندارد نشناسند.
اما از آن طرف همین کارگران قدرت شگفتانگیزى هم دارند. اینان شریان تولید جامعه را در دست دارند و تامینکنندهى نیروى انسانى این جامعه هستند. اگر اینان به آگاهى واقعى و وحدت لازم بین طبقه خود برسند و منافع انسانى را جایگزین تمام این شعارهاى رنگ رو رفته و دروغین سرمایهداران بکنند آنگاه است که با توقف چرخدندههاى اقتصادى و نظامى هرجنگى مىتوانند صلح پایدارى را براى بشریت به ارمغان بیاورند. مىتوانند با گرفتن قدرت از دست قدرتمدارن هر قدرتى را بىمعنا سازند. قدرت واقعى در بازوان اینان و در آگاهى و وحدت کارگران سرتاسر جهان است.
حال بیایید با هم براى چند لحظه هم که شده تصور کنیم “مىدانم شاید حتى تصور کردنش هم براىمان هم سخت باشد و هم با قوانین موجود در جهان سرمایهدارى جرم. اما لااقل این تصور غیر ممکن نیست”
کارگران کارخانههاى اسلحهسازى در سرتاسر جهان دست از کار بکشند و اسلحه تولید نکنند. همچنین شریان تولید و ابزارهاى تولید هر جامعه را خود در دست گیرند و مدیریت کنند و منفعتش را به نسبت درست و عادلانه به کل جامعه برسانند! جوانان حاضر در جبهههاى جنگ اسلحهها را بر زمین بگذارند و از پشت سنگرهاىشان به دشت بیایند و یکدیگر را در آغوش گیرند و به جاى گلوله به هم گل بدهند. زنان به فرزندان خود به جاى کینه از دیگرى درس عشق به انسانهاى دیگر را یاد بدهند. کودکان در کوچههاى شهر و مدرسهها به جاى سردادن شعار هاى مرگ بر این و مرگ بر آن سرود دوستى و انسانیت بخوانند. تمام انسان ها وراى قومیت، ملیت، نژاد، مذهب، رنگ و…. دست در دست هم پرچمهاى سفید به دست و گلهاى سرخ بر دهان به خیابانها بریزند. آن گاه است که مىخواهم قدرتى را ببینم که یاراى مقابله با این سیل خروشان انسانیت را داشته باشد؟!!!!!!!!!!
جنگ محصول دعواى قدرت عدهاى معدود است.. اما صلح نه موهبتى آسمانى و مقدس بلکه تلاش تک تک انسانهاى زمینى و معمولى همین جهان است. صلح محصول قدرت ما انسانهاى معمولى و بىسرمایه و بىقدرت، در نفى قدرت آن قدرتمداران اندک است.
پس بیاییم همه با هم فریاد زنیم صلح را! بیاییم روز قطعى جدال را بر پا سازیم. بیایید آخرین رزم خویش را بکنیم براى صلح تا بناى صلح جاودان را نهیم!