مورد ادوارد اسنودن، جوان پیمانکار خدمات کامپیوتری در آژانس امنیت ملی امریکا البته بسیار تکراری است، اما قطعا یکی از تکان دهندهترین مواردی است که نشان میدهد تکنولوژی ارتباطی در خدمت قدرتهای ریز و درشت جهان سرمایهداری و سلطهگران بینالمللی و خودکامگان کشورها [است و اینان] چگونه به امر پایش اطلاعات خصوصی و محرمانهی مردم میپردازند. ادوارد اسنودن با فرار به هنگ گنک وسپس روسیه اکنون با روبه رو شدن بازگرداندن شدن به امریکا و مجازات چند صد سال زندان نشان داد که دموکراسی امریکایی چگونه اطلاعات واسرار خصوصی مردم را در مقیاس میلیارد بایتی در هر لحظه از فایلها و تماسهای شخصی آنها میرباید، طبقهبندی میکند و درمعرض دید و پیگیری دستگاههای مجهز و پیشرفته و فراگیر نظارت و پیشگیری و سرکوب امنیتی قرار میدهد. این دموکراسی مدتهاست نشان داده است که دموکراسی نیست زیرا هم مبنای واقعی آن یعنی لیبرالیسم اقتصادی بیش از نه دهه است که مرده است و هم برای بقای خود به تجاوز، جنگافروزی، انواع دخالت، پایش، خبرچینی و ردیابی زندگی همهی مردم جهان نیاز دارد. این دموکراسی به شهروندان هیچ کشوری از جمله شهروندان متحدان اروپاییاش نیز رحم نکرده است.
فنشناسی ارتباطی گرچه درخدمت اشاعه و تنویر افکار و انتقاد قرار گرفته و مرزهای انواع سانسور را در مسیر تاریخ پشت سر گذاشته است، اما خود در عین حال منشا نظارت، دخالت، خبرچینی و سانسور در مقیاس میلیاردها نفر از مردم جهان، سازمانها، دولتها و تشکلها بوده است. مثل همیشه بورژوازی به صورت تک خطی منشا پیشرفت نبوده است، بلکه با خود درد و رنج و سرکوب و مداخلههای ضدبشری را نیز به ارمغان آورده است.
دوگانگی و همزادی خیر وشر سرمایهداری را به وضوح میتوان در زمینهی فنشناسی اطلاعاتی دریافت. کامپیوترها فقط وسایل تسهیل ارتباط آدمیان نبودهاند. آنها در تسخیر فضاهای بشری، بهرهکشی، در نظارت بر کار انسان، در بیگانهسازی، در خبر چینی و در شناخت و در غارت منابع کشورها نیز نقشهای اساسی ایفا کردهاند. برای ما روشنفکران که لحظهای را در گسترش آزادیها و دفاع از ارادهی مردم نباید از دست دهیم، هم چنین نباید لحظهای از تکنولوژی اطلاعاتی فارغ شویم، این وظیفهی رسانههای دیداری و شنیداری جمعی امپریالیسم سلطهی جهانی و امپریالیسم خبری است که نشان دهند فن آوری اطلاعاتی درخدمت دموکراسی و آزادی نولیبرالی قرار گرفته و از این رو پدیدهای مثبت و رهاییبخش است. اتفاقاً وظیفهی ما نشان دادن این حقیقت است که نه تکنولوژی، بلکه ایدئولوژی نولیبرالی است که زمینههای رشد و بهره برداری متضاد از فن آوریها را ایجاد میکند، حال چه مستقیم و از سوی دستگاههای دولتی و امنیتی و نظامی نظارت و کنترل باشد چه نامستقیم و چه از سوی بهرهبرداران وارد در امور تولید و مصرف ِاین فن آوری در شیمی و داروسازی نیز اوضاع همین است. این داروهای مخدر و روانگردان که ساخته میشود و در ده سال گذشته به اندازۀ تمام معتادان نارکوتیکی و اپیومی معتاد و فلاکت زده روی دست جامعه گذاشته اند همگی فرزندان رشد و توسعهی دانش شیمی دارویی از نوع سرمایهداری صنعتی جهانیاند. اتفاقا در شگردهای انتخاباتی که میآیند و رشد دموکراتیسم را جهت دهی و محدود میکنند نیز همین دوگانگی وجود دارد. از یک سومشارکت در انتخابات و رویه ضروری ساختن انتخابات مطرح میشود که به نظر فرایندی خوب و ضروری برای توسعهی مشارکت انسانها در سرنوشتشان میرسد اما در همان حال این جهتدهیها به مسخ شدن، دل بستن به محدودیتها و شخصیتهای معین پیش رو نهاده شده، قناعتپیشگی به دموکراسی حمایتی و مکانیکی شدن زندگی سیاسی یاری میرسانند و جای رشد آگاهی و مشارکتهای واقعی را میگیرند. دموکراسی بورژوایی راههای انسداد وجهتیابی خود را نیز در جریان حرکت خود میسازند.
گمان نبریم آنچه در تضاد و دوگانگی فن آوری، تهدید، زندگی سیاسی و اجتماعی گفتیم فقط به سرمایهداری صنعتی و جهان امپریالیستی مربوط ومحدود میشود. این گونه نیست زیرا نظامهای خودکامه نیز از جنبههای مختلف، گیریم در حد توان علمی وعملی خود، به روشهای تسلط بر جامعه، اندیشه و ارتباطهای انسانی متوسل میشوند. بیتردید رژیمهایی مانند کرهی شمالی از ابزارهای مستقیم کنترل افکارعمومی استفاده میکند و بی تردید رژیمهایی مانند ونزوئلا چنین نمیکند و بیشتر به دموکراسیهای مستقیم و انتخابات سالم متوسل میشود. البته که کشورهای کمتوسعه نیز میتوانند، و چه بسا توانستهاند، منابع اقتصادی را در جهت تولید نظامی و زیرساختهایی هدایت کنند که با اقتصاد ترکیبی دولتی – موسساتی – بازاری در هم آمیخته است و نمونهی جدی آن ایران است. اما آنها به ویژه جوامع و اقتصادهای صاحب درآمدهای نفتی با خرید فنآوری ارتباطی هم اقتصاد ویژهی خود را رشد میدهند و همرشتهای از فعالیتهای پولساز را به نفع انحصارات داخلی میگشایند، هم تجارت سیاسی میکنند و هم کنترل فکر و حرکت و آزادی مردم را امکانپذیر میسازند. باز در ایران و نیز در مثلا عربستان چنین اتفاقی افتاده است. کامپیوترها، تلفنها، تلفنهای همراه، آی پدها و دهها نوآوری تولیدی استراق سمع هم در خدمت منافع بورژوازی، هم در خدمت استفادههای رفاهی و نیازهای مردم قرار میگیرند و هم با قدرت تمام در خدمت کنترل فکر و حرکت.
مورد اسنودن صدها بار درامریکا و اروپا، روسیه و چین تکرار شده است. کشورهای بزرگ دموکراسی یا بزرگ اقتصادی یا هر دو فقط با روشهای توطئهآمیز، خبررسانان و افشاگران جنایتهای ضدبشری و آزادیکشیها را مفقود و ترور نمیکند و از پای در نمیآورند. آنها شبکههای بزرگ ماموران سرکوب اندیشه را از تارو پود همان دموکراسی یا همان رشد اقتصادیای بیرون میآورند و بسیج میکنند و به کار میگیرند که خودش کعبهی آمال سادهاندیشان شده است. در واقع در کنار صدها بلکه چند هزار میلیارد هزینههای نظامی تخریبگر وتهدید کنندهی صلح و هستی آدمیان، میلیاردها دلار نیز صرف کنترل فکر واندیشه میشود. امریکا، اسرائیل، چین و انگلستان در این زمینه پیشتازند، اما حساب آزادیکشیها و خبرچینی و استراقسمعهای امریکایی سرسامآور شده است. این روند در امریکا در مقایسه با آنچه به عنوان دموکراسیخواهی آنان تبلیغ میشود، فقط وقیحانه نیست، بلکه نابود کردن عمدی اندیشه و بیان و آزادی است. با ظاهری آزادیخواهانه. بار دیگر ثابت میشود که آنچه جورج اورول به صورت داستان نوشت در واقعیت تاریخی متوجه حکومتهای توتالیتر موسوم به کمونیستی نبود، بلکه اکنون به گونهای جاری به رژیمهای به ظاهر دموکراسی مربوط میشود.
رسانههای امریکای پس از این رسوایی اخیر – در پی رسواییها و قتلها و ترورهای پی در پی، که از جمله مورد متوجه خبرنگاران ضد دولتی روسیه و چین نیز بوده است – بر آن شدند تا افکار عمومی را از وحشتزدگی و نفرت خارج و به اصطلاح آن را مهندسی سریع بازگرداننده کنند. رسانههای تحت کنترل بیشتر به روش باسمهای نظرسنجی روی آوردهاند و گذاشتند تا کسانی هم در رسانهها ظاهر شوند و از دولت و عملیات پایش فکر آن به خاطر انگیزههای ضدتروریستیاش دفاع کنند و بدین سان اصل قضیهی دخالت و نظارت و خبرچینی در خصوصیترین زندگی مردم را توسط مدعیترین دموکراسی جهان، بزرگترین قدرت اقتصادی دنیا و دارندهی نیروی نظامی ِبیشتر از همهی گیتی لوث کنند. در این نظرسنجیها برخی ایرانیهای امریکایی شدهی کاتولیکتر از پاپ نیز در رسانههای فارسی زبان ظاهر شده و میگفتند البته لازم است دولت از اسرار خصوصی سر درآورد، زیرا ما ایرانیها این جا در وطنمان امریکا از دست تروریستها شب و روز در بیم به سر میبریم. به هر حال دولت امریکا مانند همیشهی گذشتهی خودش و مانند همهی دولتهای نامردمی به شدت طبقاتی با ایجاد وحشت از تروریسم، حضورهر روزهی خود را در زندگی و اسرار خصوصی مردم به منظور سلطه، هدایت اقتصاد سرمایهداری، توجیه نظامیگری و برتریطلبی جهانی امریکایی توصیه میکند. ادعای امریکا آن است که به ازای میلیاردها نفر- مورد خبرچینی و کسب اطلاعات خصوصی توانسته است تا چند مورد ترور و بمبگذاری را خنثی کند. کسی از این موارد هیچ سند و دلیلی در درست ندارد. ضمنا این استدلال ماهیت همان استدلالی را دارد که میگوید شکنجه برای به حرف در آوردن متهم میتواند جان هزاران انسان بیگناه را از خطر ترور برهاند. این استدلال در ابوغریب و گوانتانامو مصداقهای عملی خود را یافت.
اگر چنین باشد و شکنجه و کنترل اندیشه و زندگی خصوصی مردم به ادعای یک دولت – گیریم از نظر بعضی دولتها خوب توجیه پذیرباشد، چرا نباید آن را برای بقیهی دولتها – که از نظر کسانی دیگر دولت خوب به کار میآیند، قابل قبول دانست؟ چرا نباید دولتهای ایران، کرهی شمالی، افریقای جنوبی ومرکزی ، برمه، کستاریکا و فرانسه همین ادعا را داشته باشند و چرا نباید دست به بازداشت خودسرانه، آزار و شکنجه، پایش اطلاعات ، کشف اسرار خصوصی مردم به بهانهی انگیزهی کشف پیش از اقدام مجریان ترور بزنند؟
میدانم پاسخی را بعضیها نهفته در آستین دارند که این دولتهای دموکراسیاند که حق دارند چنین کنند، نه همهی دولتها، زیرا آنها دولتهای مردمیاند پس با اجازهی مردم دست به حذف دموکراسی و آزادی میزنند. دولت هیتلری نیز با حمایت مردم دست به جنایتهای ضدبشری زد و دهها میلیون نفر را کشت. همین دولت آلمان در زمان حمله به بالکان نیز دولت دموکراسی بود و بار دیگر در میان افکار عمومی جهانیان از مردم آلمان مردمی ساخت که به بهانههای واهی به کشورهای دیگر حمله میکنند (حمله به بالکان ربطی به مساله کشتار قومی و نژادی نداشت و برای به زانو درآوردن مقاومت در برابر پیشرفت رو به رشد ناتو بود). وانگهی این چه دموکراسیای است که برای بقای خود باید به انتخابات تزویرآمیز و محافظهکارانه متوسل شود، در جهان جنگ به راه اندازد و خصوصیترین خبرهای زندگی مردم در امریکا، ترکیه، ایران، آلمان، هند و کره شمالی و جاهای دیگر را زیر نظارت دقیق و بهرهبرداری اطلاعاتی قرار دهد.
اما حرف آخرین من متوجه آنهایی است که این کار را برای امریکا ضروری و موجه و برای ایران زشت و ضد آزادی فردی و اجتماعی میدانند، اما همانها پرشور در انتخابات ایران و دموکراسی ایرانی شرکت کردهاند.