مقدمه:
مدتها ذهن ام را با درک سکولاریسم و روایتهای گوناگون درگیر کرده ام. خروجی عمده این است که سکولاریسم عنوان نظریه های گوناگون را حمل می کند. اما سکولاریسم دارای تعاریف متفاوت است که این برداشت های متفاوت عبارتند از؛
۱-محصول یک روند تاریخی در جوامع غربی است به خصوص در شکل معرفتی و بعد ایدئولوژیک آن.
۲-یکی از دستاوردهای سکولاریسم تفکیک دین از دولت است. اگر چه تفکیک نهاد دین از دولت تنها متعلق به سکولاریسم نیست.این تفکیک ریشه تاریخی دارد. در ایران ملی-مذهبیها بخاطر این اعتقاد از قدرت سیاسی کنار زده شدند. می توان یکی از نتایج سکولاریسم تفکیک دین از سیاست باشد.
۳-سکولاریسم بر قانونمندی و قوانین قابل تغییر بشری تکیه می کند به عبارتی قوانینی که انسان پایه گذاری می کند.
۴-تنها سکولاریسم آزادی عقیده و بیان شهروندان را تضمین می کند و برای تحقق دموکراسی و حقوق انسانها در جامعه باید نظام سکولار داشت.در نتیجه بی بدیل است و محصول عصر روشنگری و دوران حاکمیت عقل است.
۵-سکولاریسم به حقوق برابر همه شهروندان باور دارد.
۶-سکولاریسم نسبت به دین شهروندان بی طرف است.
۷-دولت سکولار آزادی ادیان را در جامعه مدنی تضمین می نماید.
۸-سکولاریسم یک ایدئولوژی تمام عیار در برابر حکومت دینی یا ایدئولوژیک چپ است.
اما سکولاریسم در عمل یعنی اینکه نظامهای سکولار چگونه هستند مورد بحث ما نیست اما این بیان دو نکته ضروری است،
اول آنکه نظام سکولارهای معرفتی و مطلق یا حداکثری کم داریم حتی فرانسه هم به معنای معرفتی سکولار نیست.
دوم آنکه دموکراسی با سکولاریسم همراه یا برابر نیست چون نظامهای سکولار غیر دموکرات فراوان هستند.
سکولاریسم در مقام نظر و ایده
اگر بحث در زمینه نظر و ایده را به پیش ببریم، به طور کلی برای جمعی سکولاریسم یک ایدئولوژی برتر است و بدیل یگانه برای حل همه مسائل است. ریشه معرفتی سکولاریسم محصول یک روند تاریخی در غرب است. سکولاریسم در نزد معتقدان آن از تغییر معرفت شروع می شود و تا اندیشه سازی و ایدئولوژی سازی پیش می رود.
این نوع سکولاریسم در جامعه فرانسه تا حدی تحقق یافته است. این نوع سکولاریسم به معنی پیدایش انسان سکولار و جامعه سکولار و در نهایت نظام و حکومت سکولارست.
چنین سیری را هابرماس سکولار یک پروسه زمان مند و مکان مند می داند که در شرایط و زمان خاص در مکانی مشخص رخ داده است که عوامل فرهنگی، اقتصادی و … خود را داشته است.
به تعبیر سورن لیدمن سوئدی در کتاب در مساجد آینده این مدرنیته سخت افزاری است که تجربه غرب است. این نوع سکولاریسم در میان روشنفکران ایرانی طرفدار دارد، اما دیدگاه غالب در میان روشنفکران سکولار نیست.
واقعیت این است که سکولاریسم سیر تاریخی این گونه داشته است اما در جوامع غربی دچار تحولاتی شده است که سورن سوئدی آن را برای جوامع غیر غربی محتمل نمی داند، اما از مدرنیته نرم افزار که حقوق بشر و دموکراسی را باور دارد برای آن جوامع سخن می گوید.که به نوعی تفکیک سکولاریسم از دموکراسی است.
اما هزار نکته باریکتر از مو اینجاست که اگر انسان و جامع سکولار نداشته باشیم آیا دولت سکولار امکان پذیر است، البته سکولار به معنی معرفتی و اعتقادی آن.
فتح الله گولان نوگرای مسلمان ترک معتقدست که در دولتهای سکولار و نظام سکولار باید کار کرد اما مذهبی بود. مانند جامعه ترکیه که مذهبی ها اکثریت دارند.
بزرگترین مسئله سکولاریسم از نوع اعتقادی و معرفتی این است که بخواهیم برای نظام سکولار از طریق جمع محوری یک یا چند حزب به سوی سکولاریسم برویم که یعنی اول دولت، نظام سیاسی سکولار بر پا کنیم بعد جامعه را سکولار کنیم. چنین روشی در ترکیه و برخی جوامع مسلمان پاسخ عکس داده است. اسلام نگاه دنیوی دارد، مسیحیت تاریخی در اناجیل نگاه تفکیکی به دنیا و آخرت دارد. این ویژگی در اسلام امکان حذف شدن ندارد.
اسلام دینی سیاسی است، اما اینکه دین دولتی شود جای ملاحظه و مخالفت دارد. حتی حکومتهای به ظاهر سکولار در جوامع مسلمان از مذهب نسبت حمایتی می خواهند مانند حکومت مصر که رهبران مذهبی الازهر را تعیین می کند.
به عبارتی سکولاریسم به معنی معرفتی و اعتقادی آن در جوامع مسلمان امر تحقق یافته ای نیست. بیشترین چالش با مفهوم سکولاریسم برداشت فلسفی، معرفتی و اعتقادی با آن است که سکولاریسم را به مثابه یک باور، فلسفه و معرفت با ایدئولوژی های دموکرات و غیر دموکرات عرضه می کند.
طرفداران روایت سکولاریسم معرفتی و ایدئولوژیک در جوامع مسلمان به دو دسته بزرگ تقسیم می شوند.
۱-کسانی که با اصرار به باور خود حتی حاضرند که نظام سکولار را بدون جامعه سکولار ایجاد نمایند، نتیجه این کار استبداد و دیکتاتوری است.
۲-کسانی با باور خود در این جوامع قصد دارند که با تبلیغ و باورهای خود حق مدنی سیاسی برابر با دیگران داشته باشند و از طریق جمعهای سکولار در جامعه غیر سکولار آزادانه فعالیت کنند. چنین جریانات و افرادی حق دارند چنین باشند، این حق طبیعی است که باید از آن بهره ببرند.
سکولاریسم به مثابه مبنای قانونگذاری از سوی انسانها و عدم قداست قوانین؛
این روایت از سکولاریسم ریشه معرفتی و ایدئولوژیک دارد، اما به نوعی قرارداد میان انسانها را مبنا قرار می دهد. چنین قراردادی مذموم نیست. منتها اگر انسانهایی مذهبی قوانین را با ریشه مذهبی به تصویب اکثریت برساند، این توافق مورد احترام قرار می گیرد همچنین قوانینی مدنی که غیر مذهبی ها بتوانند به تصویب اکثریت برساند.
اگر مبنا تصویب قوانین قراردادی باشد، دیگر بشری یا خدایی بودن آن ملاک نیست. مگر این که بخواهیم شرط لازم بگذاریم که قوانین نباید ریشه با از شریعت گرفته باشد. این نوع شرط تحکم می شود. تحکم با دموکراسی برابر نیست بلکه مخالف آن است. البته می توانیم شرط بگذاریم که قوانین که باید مساوات طلبانه باشد.
این روایت از سکولاریسم را هابرماس برای تسامح با مذهبیها، به سکولارها توصیه می کند. قوانین قراردادی میانی تفاهم و همکاری نیروها می تواند باشد.
در این شکل رابطه قانونمندی حاکم می شود که می توان آن را قانونمندی نامید.
البته همه قوانین و قراردادها به دموکراسی ختم نمی شود، می تواند ختم بشود اما تجربه دولتهای سکولار غربی در قرن نوزدهم نشان از دموکراسی نمی دهد. دموکراسی محصول مستقیم حکومتهای سکولار نیست. اگر چه سکولارهای دموکرات فراوان هستند.
حال اگر سکولارها قراردادهای اجتماعی را تحقق سکولاریسم می دانند. این دیگر اختلاف بر سر اسم و نام است که چندان نامها و عناوین چندان اصالت ندارند.
سکولاریسم به مثابه تنها مبانی دموکراسی و حقوق بشر؛
سکولاریسم به شکل طبیعی به دموکراسی و حقوق بشر می رسد.چرا که محصول عصر روشنگری است. عصر روشنگری آغاز بلوغ انسان است.
این ادعا پر از مناقشه است. حکومت دینی موجب تقویت ایمان شهروندان می شود. این ادعا هم آزمون مثبت پس نداده است.
به تعبیر ژرژ گودویچ جامعه شناس اگر جوامع داریم نه جامعه، باید توجه داشت گه حکومتها داریم نه حکومت. انواع حکومتهای سکولار داریم و انواع حکومتهای دینی.
کلان روایت در تحلیلهای انتزاعی برای روشنگری کلان مفید هستند. اما در عرصه تئوری و تجربه باید به عملکرد و نوع قوانین پرداخت. کلان روایت ها در عمل نقض پذیر هستند.
کلان در عرصه اجتماعی امری کاذب است. تقابل قدیم و جدید ،دینی و سکولار ،برتر نشاندن مطلق یکی بر دیگری با تجربه های تاریخی و واقعی انسان ها و جوامع همخوانی ندارد.
اینکه حکومتهای دینی غیر دموکرات هستنددلیل بر این نیست که حکومتهای سکولار دموکرات هستند.همان گونه که استثمار سرمایه داری نمی تواند دلیلی بر خوبی حکومتهای سوسیالیستی باشد.مگر اینکه سوسیالیست در تجربه و قوانین درستی خود را نشان بدهد.
اگر تمام حکومتهای سکولار با خود دموکراسی و حقوق بشر را حل می کردند این ادعا که حکومتهای سکولار شرط لازم و کافی دموکراسی و حقوق بشر هستند، سخن درستی بود.
در حالیکه چنین نیست و می توان مثال فراوان آورد.
دموکراسی و حقوق بشر خواسته جریانها و انسانهایی است که قصد کنترل حکومتهای مدرن غیر دموکرات را با توجه به زیست مدرن و جدید و امکان خودکامگی دولتهای مدرن بر زندگی شهروندان داشته اند.
توجه به حقوق بشر مسئله مهم رابطه دولت با شهروندان و بعد قدرتمندان جامعه با شهروندان است.
سکولاریسم در عقیده مذهبی شهروندان بی طرف است و اینکه سکولاریسم آزادی عقیده شهروندان را برای تبلیغ تضمین می نماید دو جمله متفاوت هستند.
این دو جمله معنی یکسان ندارد. بی طرفی در مورد عقیده شهروندان نوعی طرفداری از جریانهای غیر مذهبی که نمونه بارز آن تجربه جامعه فرانسه است.
این بی طرفی به معنی طرفداری است و در عمل نقض شده است.
اما تضمین آزادی عقیده و بیان آن از طرف دولت به معنی رعایت حدی از بی طرفی است چرا که دولت در نهایت در کنترل جامعه است. جامعه برین نداریم. در جامعه قدرتمندان نفوذ بیشتری دارند. منتها باید این تاثیر را با قوانین دموکرات تا حدی منصفانه کرد و از ظلم و ستم آن کاست.
سکولارها و مذهبیها، تفاهم چگونه؟
به عنوان فردی که متعلق به جریان روشنفکری مسلمان است، مخالف حکومت دینی از آغاز بوده ام و همچنان به آن اعتقادی ندارم، اما سالهاست که به قوانین ملتزم هستم. اما مخالفت با قوانین نادرست و تغییر آن را وظیفه خود می دانم.
معتقدم که
۱-سکولاریسم معرفتی و فلسفی بعنوان یک واقعیت ریشه تاریخی دارد. اما تجربه سکولاریسم اخیر در غرب ویژگی زمانی و مکانی دارد که تحقق آن در جوامع دیگر همانند غرب نیست.
۲-نظام سکولاریسم محصول جامعه سکولارست، در نتیجه اگر جامعه سکولار نباشد، نظام سکولار نخواهد داشت، مگر به اجبار.
۳-سکولاریسم به معنی تفکیک نهاد دین از دولت نیست. غیر سکولارها هم به چنین تفکیکی معتقد هستند. مانند ملی-مذهبیها، اقبال لاهوری و شریعتی که حکومت دینی را رد کردند. بازرگان جمهوری را با التزام پذیرفت نه با عقیده. مهندس سحابی به اصل ولایت فقیه معترض بود و آیت الله طالقانی باور به این اصل نداشت.
۴-سکولاریسم اگر به معنی قراردادی بودن قوانین باشد، الزاما به دموکراسی نمی رسد، اما اگر سکولاریسم به معنی قرارداد تنظیم روابط انسانها بوسیله انسانها باشد و حق برابر شهروندان را به رسمیت بشناسد، جریانی مورد تعامل و گفت وگوست. این نوع رابطه برابر میان ایدئولوژیها امری مبارک است.
۶-جایگزین مناسب دولت ایدئولوژیک و دولت دینی، دولت قانونمند است که همه انسانها بر هر عقیده و مرام بر اساس قوانین قرارداد دموکراتیک امور خود را اداره کنند. این حکومت قانونمند به جامعه مدنی قوی نیازمندست.
در دولت قانونمند، ملاک اجرای قوانین است که بوسیله انسانها وضع یا تائید می شوند و قابل تغییر هستند.
اما در مورد ایران؛
۱-جامعه ایران سکولار معرفتی و فلسفی نیست. جامعه ایران جمعهای سکولار دارد بهمانگونه که جمعهای بزرگ دیگری دارد.
جامعه سکولار با جمع و مجموعه های سکولار متفاوت است.
حقوق این جمع و افراد سکولار با حقوق دیگران مساوی است. دولت قانونمند در امور مربوطه مجری اجرای حقوق و جامعه مدنی قوی مراقب اجرای آن است.
تبلیغ باور و عقیده حق هر جمع و جریانی است و همچنین تصویب یا لغو قوانین.
۲-جامعه دارای آئین و مناسکی مورد توافقی است همچنین جمعها دارای آئین ها، نمادهای هستند. به تناسب جمعیت و تعداد باید آئینها و نمادها از امکانات عمومی برخوردار باشند. اما هیچ جمع و جریانی نباید از برگزاری آئینها و نماد و مناسک خود محروم باشد. به عبارتی حکومت نسبت به آزادی عقاید بی طرف نیست بلکه به شکل قانونمند موظف به اجرای تعهدات حقوقی خود می باشد.
۳-امکانات ملی برای همه ملت و اقوام و زنان و مردان و اصناف و عقاید صرف شود اما نسبتهای این امکانات جدای از امکانات اولیه که حق همه شهروندان است به تناسب تعداد و نیروی برخاسته از مخاطبان آنان می باشد.
بی گمان این قرارداد عادلانه است اما انسانی و از نظر من مذهبی نیست چون انسانهای والا و مذهبیها باید ایثارگر باشند و از حق خود ببخشند. اما از آنجائیکه حق و حقوق مبناست و گذشت و ایثار امری داوطلبانه است. باید برای رعایت حقوق همان ضعیف ترها به قوانین مطلوب تکیه کرد و اجرای آنرا خواستار شد و در صورت توان قوانین را بهتر و مناسب تر و عادلانه تر نمود.
۴-توصیه و تجربه راهبرد نگارنده این است که باید از کلان روایت ایدئولوژیها در عین باور به ایدئولوژیها عبور کرد و توافقات را بر سر آزادی های اساسی در دولت قانونمند گداشت.
۵-تجربه دیگر نگارنده این است که دولت قانونمند،حکومت قانونی و جامعه مدنی قدرتمند واحزاب تاثیر گذار را با مطالبه محوری بر سر آزادیهای اساسی می توان پیش برد.
مطالبه محوری بر تقویت ایران مدنی توجه دارد. ایران مدنی ضامن تحقق ایران ملی و ایران قدرتمند است. منتها مطالبه محوری به معنی تعریف جدیدی از منافع ملی است که در آن ایران سه عنصری بر اساس حقوق اقوام، اصناف و زنان و مردان شکل می گیرد که جمعیت ایران را شکل دهند. هویت متکثر در ظرف منافع ملی فراگیر خود را نشان می دهد و ایدئولوژیها چه مذهبی و چه سکولار چه قومی و ملی و صنفی و جنسیتی تلاش کنند در بستر تقویت ایران مدنی با محوریت قدرتمند نهادهای مدنی و احزاب همکاری و تعامل نمایند و در عین حال ؟ در سپهر ایدئولوژی های خود چنین کنند.
در نتیجه مرحله جدیدی در تاریخ ایران شکل خواهد گرفت اما برای این کار لازم است که؛
۱-روشنفکران ایده پرداز باشند نه خیال پرداز
۲-مدیران سیاسی جامعه راهبردی باشند نه ایدئولوژیک
۳-رهبران به فکر کامیابی باشند نه خوشنامی
۴-نهادهای مرجع مورد حمایت قرار بگیرند نه شخصیت ها و روشنفکران جای این نهاد قرار بگیرند.
۵-احزاب قدرتمند باشند نه سمبلیک.
جنبش سبز در معرض بیم و امید درونی است.۱-خطر جدال ایدئولوژیک ۲-توهم روشنفکری۳-عدم دقت رهبران۴-ایدئولوژیک کردن رفتار راهبرد گرا آنرا تهدید می کندباید در این مورد فراوان نوشت و گفت تا به این بلاها گرفتار نشویم.اگر چه تا کنون جنبش سبز خوب گام برداشته که جای امید دارد.