در باب حکمتهای دینی و مذاهب، قرنها انسان به این فکر اهمیت بسیار داده است و شاید تنوعی که در مورد این موضوع وجود دارد در هیچ مبحثی وجود نداشته است.
اعتقاد، ابزار، وسیله و یا نبردبان و یا هر چیز دیگر که آنرا بنامیم، بی شک از موثر ترین موارد در زندگی بشری بوده است که حتی باعثِ تغییر حکومتها و جنگ ها و خون ریزی ها گشته است. در حکمت عقلی و فلسفه نوین هم در عصرتکنولوژی و پیشرفت نیز مهمترین دست آورد خود را دین شناسی و معرفی آن به عنوان افیون ملتها می داند.
در باب آغاز بحث دو نکته بسیارمهم مطرح میشود. آنکه آیا دین برای انسان است و یا انسان برای دین؟ و اساسا پاسخ به این پُرسش خود راهنمایِ ما خواهد بود در مسیرِ حکمت عقلی.
تنها یک توضیح و نتیجه گیری کوچک از یک حقیقت طبیعی به یکی از سؤالات پاسخ میدهد.
میلیون ها سال پیش از زندگانی انسان بر روی کره زمین زمانی که گیاهان و جانوران میزیستند، تاریخ گواهی بر وجود پیامبری و اصل نبوت را نکرده است و هرگز هیچ حیوان و گیاهی مورد هدایت و ارشاد قرار نگرفته است! و داستان نبوت تنها از زمان زندگانی انسان و موجودی که قدرت تشخیص و تعقل داشته است آغاز گردیده است.
از سوی دیگر بررسی تاریخی ملت ها نشان از وجود انواع و اقسام عقاید در گوشه و کنار جهان را میدهد که همگی بدونِ استثناء خود را بر حق و دیگران را گمراه شدگان می شمارند !
نکته مشترکی که در بین تمامی مکاتب و دینها دیده می شود خبر از نادیده ها است. وعده های پاداش و یا ترساندن از عذاب های جوروا جور است. نادیده ها که اساسا همواره عقل را مشغولِ آن کرده است بهترین دست آویزو نردبان برای به قدرت رسیدن و ارضای وسوسه های قدرت طلبی مردان دین بوده است.
از خرید و فروش بهشت و جهنم گرفته تا خبر از فشار قبر،….
و یا جوی ها و باغ های بهشت گرفته تا آتش و اژده های جهنم، همگی پایه و اساسِ دین ها بوده و سر شار از انواع گوناگون مغلطه ها از گزارش های نا مفهوم و مرموز وکلی گویی هستند. در فلسفه نوین و حکمت عقلی که بزرگ ترین دست آورد انسان است یعنی شناخت قدرت عقل و قدرت تفکیک دروغ از حقیقت، تمامی این مغالطات و مغالطه کاران را از فلسفه اخراج شده اند.
بگونه ای که هر چیز که قابل تعریف عقلانی ویا غیر قابل تجربه نباشد عملاً جز مهملات می باشد.
به عنوان مثال، اینکه آیا واقعا بهشت و جهنمی وجود داشته باشد نیاز به توجیه علمی است و برای این مهم نیاز هست که هر دو سوی قضیه یعنی هم این جهان و آن جهان عملاً مورد تجربه گرفته باشد تا بتوان بصورت شفاف و واضح گزارشی از آن ارائه کرد.
پس اساس و پای ادیان روی دروغها و مغالطه ها بنا گردیده است و حتی با همین وعده و وعیدها پیروان خود را به پیشگاه مرگ و کشتن گمراهان هدایت میکنند.
پس مکتب و دینی که برای بقای خود، پیروان خود را به کام مرگ و نابودی می کشاند خلاف فلسفه دین برای انسان است و انسان را برای دین نمایش میدهد. مثالهای گوناگونی در ارتباط با تضاد عقاید و اصول عقلی و انسانی است که نشان از مهمل و بی معنی بودن دین در کل است.
در حکمت نوین که بر محور عقل و خرد در حرکت و گردش است وجود پدیده ای بنام رسالت نامفهوم بنظر میرسد. در جایی که عقل هر انسان برای سنجش اعمال قدرت دارد ،هیچ نیازی به امری بنامِ رسالت و دین محلی را به خود اختصاص نمی دهد. و از همین روی است که دین را افیون ملتها و انسانها مینماند.