سوت کارخانه های شهر را به صدا در آورید!
“اگرچه متروکه شده اند، اگرچه با خاک یکسانشان کرده اند، اگرچه هزاران کارگر شریف و فرزندانشان را از کار و فعالیت اقتصادی محروم کردهاند، اگر چه سوت کارخانه را خاموش کردهاند، برخیزیم و به احترام و یادش، سوتها را به صدا درآوریم؛ به یاد روزهایی که صابریان در کنار ما بود و با سوت کارخانهها کار و زندگی در شهر را آغاز میکرد”.
دکتر احمد صابریان، پزشک مردمی، یار و همراه کارگران نساجی و زحمتکشان شاهی (قائمشهر) و از یاران فدایی در ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ در بیمارستان درگذشت. در گرامیداشت یاد و نام دکتر صابریان، ضمن ابراز همدردی با خانواده، یاران و دوستداران وی، متن یادبود اسد عبدالهی، از رفقا و همراهان دکتر صابریان را با هم میخوانیم که گویای نیکاندیشی و شخصیت مردمی اوست. یادش ماندگار و راهش پررهرو باد!
* * * * *
خبرِ تلخ را یکی از هم ولایتیها که او را خوب میشناخت و هم محلهایاش بود، درآن سالهای دور، برایم گفت… لحظهای ماندم که چه بگویم… رفتم به سالهای دهۀ ۶۰، روستاهای اطراف شهر و آبادیهای کوهپایهها… عمق جنگلها و دشتها و جایگاه همیشگی او در بیمارستان رازی و مطب کوچکی که در کوچهای دایر کرده بود. بیمارانی که همچون خانوادهاش دوستشان میداشت و از کمک به آنان دریغ نداشت. چقدر این اواخر به دنبال این بودیم که برایش بزرگداشتی بگیریم. به گردن شهر و مردم اینجا حق داشت.
او پزشکی را فقط و فقط برای خدمت به مردم برگزیده بود… اما هر بار سخن و حرفی در این مورد به میان میآمد سخت مخالفت میکرد و میگفت “وظیفهام بوده و به غیر از پای بندی به سوگندی که ادا کردهام کاری انجام ندادهام…» در اندیشۀ دکتر احمد، کمک و یاری به همنوع اساس بینشاش بود. با عشق به مردم پیگیر حال و روز بیماران میشد و تا به سرانجام نمیرساند کارها را، دست از تلاش بر نمیداشت؛ حتی کارهای مربوط به بستری شدن بیمار در بیمارستان را. این روحیات و فداکاری خیلی زود، آوازهاش را در شهر پراکند.
امروز که در حال نوشتن این یادداشت هستم، شاید بسیاری از جوانان او را نشناسند. روانشاد دکتر احمد صابریان متولد ۱۳۲۵ بود و فارغ التحصیل دانشگاه تهران. انسانی نیکاندیش بود. بیریا و بی تکلف و دوستدار مردم.
روز چهارشنبه و یا پنجشنبهای بود که برای گشت و گذار و شرکت در یادبودی به کوهپایههای سوادکوه رفته بودیم… ماشینمان، یک لندرور قدیمی فرسوده، از حرکت بازماند و رانندۀ جوان از اهالی همانجا در تلاش تعمیر… دکتر با کیف پزشکی که همیشه همراهش بود پیاده مسیر را پی گرفت… او راه را خوب میشناخت. به اولین روستایی که در مسیر گذرمان بود رسیدیم. روستاییان همه دکتر را میشناختند… آن بعدازظهر و تا پاسی از شب به همه روستاییانی که به دیدارش آمده بودند، در حد بضاعت خدمت کرد. صبح روز بعد عازم مکان دیگری شدیم. البته با لندرور تعمیر شده (توسط) آن جوان که شیفتۀ دکتر بود. او همان شب، خود را به ما رسانده بود…
زندهیاد دکتر صابریان چنان مردمدار و خیرخواه بودند که نام نیکشان همیشگی است. مطب دکترصابریان در شهر، به خوشنامی و به اینکه ایشان دستگیر مردم بودند و یاریرسان بیماران، معروف بود. او یکی از نخستین کسانی بود که برای طبابت به روستاهای دور دست میرفت. میدانم وقتی مردم از او به نیکی یاد میکنند و میگویند بیماران در غم دکتر صابریان اندوهگیناند، یعنی چه. آنها به خدمت و همیاری و همدلی او با مردم اشاره میکنند.
ای کاش به قول رفیقی میشد سوت کارخانههای شهر را، هرچند فرسوده و از کار افتادهاند، یکبار دیگر به صدا در آورد! به کارگران زحمتکش کارخانجات نساجی که حالا به پُشتهای از خاک تبدیل شدهاند گفت: دوست، همراه و همراز شما، دکتر مردمی شهر هم از این دیار رخت بربست!
پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ (۸ ژوئن ۲۰۲۳)
دبیرخانۀ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
2 Comments
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد عشق ❤️
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما 🙏❤️