همیشه تلاشم این بوده که وارد مباحث و دعواهای فیسبوکی نشوم. به واقع هیچوقت بحث پخته و ارزشمندی از دل این گفتگوها بیرون نخواهد آمد. ولی نپرداختن به برخی از این مباحث هم گویا شدنی نیست.
دیروز در پی شیطنتهای «برخی» از خبرنگاران بیبیسی فارسی در صفحههای شخصی خودشون و در ادامهی آن برنامههای «ظاهرا» هدفمندی که ماههای اخیر از این شبکه پخش شده در صفحهی یکی از ایشان (ﻋﻠﯽ ﺭﺿﺎ ﻣﯿﺮﺍﺳﺪﺍﻟﻠﻪ که گویا از روزنامهنگاران سابق مجلّه چلچراغ هم بوده است) یادداشت مختصر ذیل به پیوست عکسی از یکی از آثارِ (مردان ادرارکننده) دیوید چرنی -ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺳﺎﺯ ﺍﻫﻞ ﭼک- منتشر شد:
“ﺍﻳﻦ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﺩﻳﻮﻳﺪ ﭼﺮﻧﻲ، ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺳﺎﺯ ﺍﻫﻞ ﭼﻜﻪ. ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﻮﺿﻲ ﻛﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﺟﻐﺮﺍﻓﻲ ﻛﺸﻮﺭ ﭼﻜﻪ ﺟﻴﺶ ﻣﻲﻛﻨﻦ . ﺍﻳن مجسمه ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﭘﺮﺍﮒ ﻭ ﺭﻭﺑﻪﺭﻭﻱ ﻣﻮﺯﻩ ﻛﺎﻓﻜﺎ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ! ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﭼﺮﻧﻲ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ
ﻛﺎﺭ ﺟﻴﺶ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ ﺭﻭﻱ ﺟﻐﺮﺍﻓﻴﺎ ﻭ ﻣﺮﺯ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﮔﻴﺮ ﺩﻳﮕﻪ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻚ ﺑﺎ ﻧﺼﺐ ﻛﺎﺭﺵ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﻱ ﻣﻮﺯﻩ ﻛﺎﻓﻜﺎ ﺍﺯ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﻜﺮﺵ ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﻲ ﻫﻢ ﻣﻲ ﺷﻪ.
ﺣﺎﻻ ﺍﻳﻦ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﺪﺭﻥ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺭﻭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺎ ﺗﻔﻜﺮﻱ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺯﺍﺩﮔﺎﻫﻤﻮﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ. ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻦ ﺍﮔﻪ ﻳﻚ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺳﺎﺯ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ ﺟﺮئت ﻛﻨﻪ ﻭ ﻳﻚ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﺎ ﻧﻘﺸﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﻜﻨﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﻪ؟”
در ادامه، این مطلب توسط یکی از دوستان من درصفحه شخصیاش بازنشر شد. تعدادی از دوستان این پست را لایک کرده و از این نوع تفکر «مدرن» تجلیل کردند، تعدادی آنرا نقد کردند و البته بودند دوستانی که با این حال که این پست را لایک کرده بودند یا سکوت کردند و یا توضیحی دادند که این مسئله ارتباطی به تایید تام و تمام نظر نویسنده ندارد.
به مباحث مطرح شده در این مجادلات وارد نمیشوم که ترجیح میدهم این مباحث در فضایی بهتر ادامه داده شود ولی لازم است تاکید کنم که جدی نبودن فضای شبکههای اجتماعی برای برخی از ما دلیلی نمیشود که در مباحثی کاملا جدی و بنیادی اظهارنظری خلاف عقیده شخصی و بلکه سطحی و گذرا بکنیم.
اما ذکر چند نکته در این باب خالی از لطف نیست:
۱- اگر در اصل موضوع کنکاشی هر چند مختصر انجام دهیم متوجه میشویم که ظاهرا آقای میراسدالله، عمدا یا سهوا انگیزه و چرایی خلق اثر دیوید چرنی را دگرگونه منتشر کرده است.
دیوید چرنی درباره همین اثرش میگوید: “رفتار اهالی چک افتخار به چک بودن نیست. این البته مثبت هم هست، اما جنبه منفیای هم دارد و آن این است که ما هیچ جنگی را نبردهایم. در آمریکا مردم میآموزند که آشکارا مفتخر [به کشورشان] باشند. در این کشور، ما می آموزیم ساکت و مخفی باشیم.”
برای چرنی، این دو نمادی از اهالی خودتحقیرکنندهی چک است که به نظرش، در طول سده ها تهاجم و اشغال، دندانشان را ساییدهاند و معدود دفعاتی مقاومت و کمتر ار آن پیروزی در هر زمینه ای به دست آورده اند. [۱]
همانطور که ملاحظه میکنید نیت هنرمند در آفرینش این اثر کاملا با نظر نسبت دادهشده توسط آقای میراسدالله به وی در تناقض است.
۲- اما ایشان مینویسند: ” ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﭼﺮﻧﻲ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺟﻴﺶ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ ﺭﻭﻱ ﺟﻐﺮﺍﻓﻴﺎ ﻭ ﻣﺮﺯ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﮔﻴﺮ ﺩﻳﮕﻪ.” ایشان این نظر خودشون را به مدرنیته نسبت میدهند. اما آیا به جد مدرنیته و تجدد به دنبال اینچنین نظراتی بنیاد افکن هستند؟!
در رابطه با جیش کردن بر روی تاریخ، شما را به مطلبی از «عباس میلانی» در کتاب «تجدد و تجدد ستیزی در ایران» ارجاع میدهم: “تجدد با انقلاب علمی مترادف است. نه تنها طبیعت که انسان و جامعه و تاریخ نیز در کمند تفکر علمی قرار میگیرد. در این میان نَفسِ مفهوم تاریخ وتاریخنگاری دگرگون میشود. اگر در آغاز آنچنان که “هانا آرنت” میگوید: «تاریخ کوششی برای برگذشتن از هستی عارضی انسان بود و به تدریج به شرح رخدادهای بزرگ و اعمال شاهان بدل شد، و اگر در همین راستا، در تاریخ فرهنگ خود ما، واژهی شاهنامه مترادف تاریخ شد، با آغاز تجدد، که خود بر شالودهی انسانگرایی استوار بود و انسان خاکی را سزاوار بازبینی و مطالعهی تاریخی میدانست و خود آدمی به درک رمز و راز تاریخی وکشف قوانین آن توانا میشمرد، به تدریج زندگی روزمرهی عوام، اخلاق وآداب آنها، همه، پدیدههای تاریخی شدند. شکل و شمایل تاریخ دگرگون گشت. «زندگی خصوصی» اهمیتی عمومی یافت.” [۲]
حال همین تاریخی که میلانی میگوید «شالودهی انسانگرایی» است و «درکمند تفکر علمی و تجدد» است در یادداشت کوتاه آقای میراسدالله به بهانهی «تفکر مدرن و انسانی» باید بر روی آن جیش کرد.
۳- اما در باب جیش کردن بر روی جغرافیا و مرز! خوب به فرض که بر روی مرزی جیش کردید و آن را به «عصارهی وجودتان» شستید. حال چه میکنید؟ دوباره مرزی جدید میکشید.
یعنی مرزی را پاک میکنید و دوباره مرزی میکشید که خودتان میگویید لیاقتش «جیش» کردن بر روی آن است؟!
مسلما مهمتر از این خطوطی که مردمان را در این سوی و آن سوی خود جدا میکند و هرکدام را در غالب نام کشوری هویت میبخشد، خودِ «انسان» و «کرامت انسانی» است. ولی آیا شایسته است به بهانهی این انسان، بدون توجه به قوانین بینالملل، ملاحظات سیاسی، قدرت سرزمینی، حاکمیت ملی و مهمتر از آنها سرنوشت مردم در آینده با «ژست روشنفکری» و با دستمایه قراردادن «حقوق بشر» دست به سخنپراکنی و اشاعه تفکرات رمانتیک، غیر واقعی و غیرعملی در دنیای واقعی سیاست بزنیم؟
۴- ضمنا یکی از دوستان در نظری فرمودهاند: ” دوستان «سیاست مدار» و «سیاستشناس» بر مفهوم دولت و ملت و نقش مرزها در آن تکیه کنند؛ اما دولت-ملتی که از آن سخن میرود اگر به آزادی نینجامد و دل خوش نکند و آزار دهنده باشد باز هم ارزش دارد؟”
سوال من از ایشان این است که، اگر دولت-ملتی به آزادی نینجامد تنها راه برای رسیدن به آزادی به هم زدن این بنیان است؟
۱- http://www.nytimes.com/2009/09/05/world/europe/05cerny.html?_r=0
۲- تجدد و تجدد ستیزی در ایران – عباس میلانی – صفحه ۱۴۸