آقای اسماعل خویی شاعر سرشناس ایرانی به مناسبت سی امین سالگرد انقلاب شکوهمند بهمن به عنوان یکی از منتقدان این انقلاب چندی پیش با بی بی سی مصاحبهای انجام داد. ایشان در این مصاحبه ضمن طرح این مسئله که پس از نخست وزیری شاپور بختیار دیگر ضرورتی به ادامه انقلاب نبود (نقل به معنی) اتهامات ناروائی نیز به سازمان ما وارد نمودند، که با اعتراض و واکنش هیت سیاسی سازمان ما مواجه شد. پس از این اعتراض، بی بی سی نیز خطای خود را پذیرفت و ضمن حذف بخشی از مصاحبه آقای خویی وقتی را برای پاسخگویی به اتهامات آقای خویی در اختیار نماینده سازمان ما، رفیق بهزاد کریمی قرار داد تا ایشان به اتهامات آقای خویی پاسخ دهند. نماینده سازمان ما در مصاحبه با بی بی سی، بر خلاف رفتار آقای خویی با متانت و ادب به اتهامات آقای خویی پاسخ دادند و قضیه ظاهرأ فیصله یافته به نظر می رسید.
اما انتشار نوشته سرا پا بی اساس، بی ادبانه و اهانت آمیز دیگری از آقای خویی که از واکنش بحق سازمان ما به خشم آمده بود، در نشریه راه کارگر نشان داد که قضیه فراتر از نقد یک سیاست غلط سازمان ما در ۲۸ سال پیش است.
آقای خویی در این نوشته بر خلاف آنچه از یک شاعر نامدار و اهل فرهنگ انتظار می رود از کلمات و واژگانی استفاده کردهاند که شایسته یک انسان اهل فرهنگ نیست. متاسفانه در میان ما ایرانیان بخصوص در بین سیاسیون، آدمهای چند چهره و چند شخصیتی کم نیستند. این نوشته آ قایی خویی، که ظاهرا بنا به روایت همین نوشته، با تشویق و تحریک چند نفر، از جمله یکی از اعضای راه کارگر و وعده و وعیدهای آنها صورت گرفته، شخصیت و چهره ای از آقای خویی ترسیم می کند که این چهره، تاکنون حداقل نزد مردم عادی ناشناخته بوده است. وقتی در جامعهای اهل فرهنگ و فرهنگ سازان آن از چنین فرهنگ گفتمانی ویرانگرانهای، در بر خورد با ولو مخالفان خود سود می برند و سازمانهای مدعی، مانند راه کارگر، مبارزهاش خلاصه می شود به افشا و بی اعتبار کردن سازمان دیگری که آن را رقیب خود می پندارد، پس وای به حال این جامعه.
طبیعتا هیج سازمان سیاسی، بخصوص از زمره سازمانهای بزرگ سیاسی فعال، نمی تواند از برخی خطاها و لغزشها در امان باشد. سازمان ما نیز از این قاعده مستسنی نیست. هر سازمانی حق دارد خطا کند اما زمانی مستوجب انتقاد است که راه انتقاد سازنده را ببندد و با منتقدین خود رفتار ناروا داشته باشد. ما می توانیم ادعا کنیم که در زمره معدود سازمانهای سیاسی ایرانی واز نخستین سازمانهای چپ بودهایم که، گذشته خود را نقد کرده، با آن برخورد کرده و سیاستها و برنامه خود را تغییر داده یا آنها را اصلاح کردهایم. ما هراسی از انتقاد دیگران نداریم. انتقادات درستی را که، در گذشته از ما شده پذیرفته و آنها را در سیاستها، برنامه و رفتار مان با خود و دیگران بازتاب دادهایم. از این پس نیز همین رفتار را ادامه خواهیم داد. بنا بر این نه تنها مخالف طرح انتقاد از خود نیستیم، بلکه از آن استقبال می کنیم و انتقاد را برای پویایی اندیشه و رفتار خود لازم می دانیم. اما اتهام را هرگز نمی پذیریم. بر آشفتگی ما از سخنان آقای خویی نیز نه به دلیل مخالفت با انتقاد، بلکه به خاطر اتهاماتی است که بر ما وارد کردهاند، وگرنه انتقاد سازنده، بخصوص انتقاد نویسندگان و روشنفکران نشانه اهمیت و موقعیت سیاسی و آجتماعی سازمان اکثریت در جامعه است. خوشبختانه مردم و نیروهای دمکراتیک نیز تفاوت اکثریت و سازمانهای از نوع راه کارگر را تشخیص می دهند.
در مورد اتهامات آقای خویی نیز ما به قدرت تشخیص مردم اعتماد داریم، اما تاسف ما این است که هنوز میان ادعای طرفداری از حقوق بشر تا عمل به آن از جانب کسانی که بیش از دیگران سنگ آن را به سینه می زنند فاصله بسیار است. باز تاسف ما از این است که کار و سیاست راه کارگر به پرونده سازی برای (اکثریت) کشیده، بطوری که در این راه حتی حاضر شده از آبروی آقای خویی هم مایه بگذارد.
این در حالی است که سازمان راه کارگر یکی از بسته ترین سازمانهای سیاسی است که تا کنون آشکارا کوچکترین نقدی از خود ارایه نداده است، اما خود همواره به دنبال حمله و انتقاد از دیگران بوده است.
بر اساس کدام منطق مارکسیستی و یا غیرمارکسیسی راه کارگر تلاش می کند به جای مبارزه سیاسی، برنامهای و فکری با سازمانی که آن را رقیب خود می پندارد، آن را نابود کند و در این راه به هر وسیلهای متوسل شود؟
بر اساس کدام منطق اگر یک سازمان سیاسی خطا کرد، اما به خطای خود واقف شد و آن را بر طرف کرد مستوچب نابودی است؟ اگر اینها حقیقت ندارد پس پرونده سازی آن، به گفته آقای شالگونی)به چه منظوری است؟
دوستان راه کارگر! شما مدعی رهبری طبقهکارگر، انقلاب و جامعه هستید. چگونه می خواهید به اینها برسید؟ فرض کنید (اکثریت) یک نیروی چپ (رفرمیست) است، بر اساس کدام منطق مبارزه مارکسیستی و طبقاتی در شرایطی که جامعه در شرایط مرحله انقلاب دمکراتیک، یا حتی سوسیالیستی، باشد شما تلاش می کنید این نیرو را بد نام و حذف کنید؟ آیا حذف این نیرو به سود اهداف شما است؟ آیا مشکل راه کارگر با حذف (اکثریت) حل خواهد شد؟ آیا این گونه رفتارها نبوده است که چپ را تکه-تکه کرده است؟
دوستان عزیز! ما تضعیف و تلاشی هیچ کدام از نیروهای سیاسی را آرزو نمی کنیم؛ بخصوص این که این نیرو یک نیروی چپ، ولو مخالف ما باشد. بر عکس، فکر و تلاش ما همواره متوجه تقویت، همبستگی و همکاری این نیروها برای پایان دادن به نظام ولایت فقیه و ساختن یک جامعه دمکراتیک آزاد، مرفه، پیشرفته و برخوردار از عدالت اجتماعی بوده است. هدف شما مگر غیر از این است؟ شما فکر می کنید که به تنهائی قادر به انجام این امور هستید؟ یا فکر می کنید می توانید کارهای بیشتری انجام دهید که دیگران مانع آن خواهند شد؟ سی سال است که استبداد فقاهتی در ایران بیداد می کند. کارگران و مزدبگیران بی تردید بیش از دیگران از این نظام خسارت دیده و گرفتار فقر و تنگدستی شدهاند. ایا می خواهیم این وضع را تغییر دهیم یا نه؟ راستی کدام یک از شعارهائی که تا کنون دادهاید، توانستهاید عملی کنید؟ برنامههای شما هم که تاکنون چیزی را به سود مردم تغییر نداده است. آیا نگاهی دو باره به خود، به این که چه کردهایم و به این که از این پس چه کار بکنیم، که آنها نتوانند همچنان بر مردم حکومت کنند و دمار از روزگار مخالفین در آورند، فکر کردهاید؟ ایا شرط نخست این کار دست برداشتن از تفرقه و پرونده سازی نیست؟