پساز اینکه رهبر، رفسنجانی را از افتخار خدمت گذاری خویش محروم کرد، همهمهتحریم اوج گرفته است. درباره تحریمیان و دنبال کنندگان سیاست عدم مشارکتسابق قبلا نوشته ام، ولی تحریمیان نورسیده چه میگویند؟
جمعی استدلال میکنند که ردصلاحیت رفسنجانی و مشایی، بدین معنی است که رهبر دیگر هیچگونه مخالفتی را، حتیدر حد ایما و اشاره، تحمل نمیکند. بنابراین این انتخابات رسما به انتصابات تبدیل شده است، پس تحریم باید گردد.
سئوالاین است که اگر رفسنجانی ردصلاحیت نمی شد، می توانست یا می خواست مخالفتی بارهبر، نه در رابطه با میزان سهم این جناح یا آن جناح از چپاول ایران،بلکه در ارتباط با حق نفس کشیدن مردم، داشته باشد؟ کسی که حتی ثبت نامخویش را موکول به اذن رهبر کرده بود، مرد چنین میدانی بود؟
جمعیاستدلال می کنند که رفسنجانی تنها کسی بودکه شاید می خواست در این آخر عمری، قدمی به نفع مردم بردارد. الباقیکاندیداها حتی این تمایل جزئی را هم ندارند، پس تحریم باید گردد.
ازاین جمع باید سئوال کرد که اگر سابقه رفسنجانی به تاریکی فلاحیان نیست،سابقه او روشنتر از مثلا ولایتی هم نیست. پس اگر او می توانست یا می خواستچنین کند، چرا ولایتی نتواند و یا گوش شیطان کر، نخواهد؟
جمعی استدلال می کنند که دیگر آش نظارت استصوابی خیلی شور شده است و دیگر این رد کردنها از حد تحمل ماگذشته است و این بازی، دیگر تماما حکومتی شده است. پس تحریم باید گردد.
آیارد صلاحیت نظارت استصوابی است، ولی تایید صلاحیت نظارت استصوابی نیست؟ آیا اگر فردا رهبر، رفسنجانی را تایید و یا حتی کاندیدای محبوب خویشبخواند، مسئله حل است؟ آیا اگر چنین شود و یا او ردصلاحیت نمی شد، بازینیمه حکومتی و نیمه مردمی بود، که حالا از تمام حکومتی بودن آن برآشفتهایم؟ اگر فردا رهبر فرزند خلف کارل مارکس و یا منتسکیو و یا مصدق و یاامیرکبیر را عرضه کند، این نظارت استصوابی نخواهد بود؟ چهشور و چه بی نمک؟
جمعی استدلال می کنند که ورود رفسنجانی شکاف درون حکومت را بزرگتر می کرد. دریغا از این فرصت ! آیانمی توان استدلال کرد که ورود هاشمی نمایانگر ساخت و پاخت دو دسته ازچپاولگران و بالا رفتن ظرفیت مانور حکومت در رابطه با شیره مالیدن به سرمردم، تحت لفافه دوران دوم سازندگی نبود؟ تازه چرا تایید هاشمی به شکافمی انجامید ولی حضور مشایی چنین نبود؟ اگر قبول کنند که حضور مشایی نیزبه شکاف بیشتر می انجامید، چرا افسوسمشایی را نمی خورند؟
جمعیاستدلال می کنند که امکان خیزش خیابان با ورود هاشمی و تجربه ای چون جنبشسبز وجود داشت که از دست رفت و عده ای از آنها می افزایند که حال بایدتحریم را تبدیل به بهانه خیزش خیابان کنیم.
جالباست بدانیم که رد صلاحیت رفسنجانی تا چه حد انگیزه قوی برای جنبش خیابانمی تواند باشد، که پیش از رد این صلاحیت وجود نداشت. گرانی، خطر جنگ وهزاران دلیل دیگر را به عنوان انگیزه جنبش خیابان در نظر نمی گرفتند، ولیحالا ردصلاحیت بازیگر سابق حکومت، بهانه این خیزش خواهد بود؟ مردم قراراست به چه چیزی اعتراض کنند؟ به حق پایمال شده رفسنجانی؟ مردمی که ازانها می خواستیم حصر موسوی را نادیده بگیرند؟ به دزدیدن آرای رفسنجانی(اگر امکان حضور پیدا می کرد) در روز پس از انتخابات؟ در حالی که آنها رابه اغماض در مورد آرای دزدیده شده موسوی فرامی خواندیم؟
تاییدیا رد صلاحیت فلانی، پرسش چه کسی می تواند خطر جنگ را رفع کند، بختکتحریمها را از بین ببرد، تشکیلات صنفی یا سیاسی را آزاد کند، حقوقپایمال شدهزنان و اقلیتهای ملی و مذهبی را اعاده کند، و هزاران پرسش دیگر رابلاموضوع نکرده است. دست آخر طرح این پرسش از هر کاندیدای تایید شده، باقی است که اگر نمی خواهد به این پرسشها جوابی درخور بدهد، چقدرمی خواهد دزدی کند تا راضی شود؟