تو یارجاودان ما!
رفیق راستگو، درود!
سپاس من،
سپاس رهروان راه مردمی،
نثار تو!
چه نیک بودی و چه مهربان
به هر که او نشانه ای
ز درد خلق در تن و نمادی از ستیز با کژی به چهره داشت.
چه پافشرده ای تو
زیر پرچم بلند کار
تو یاور هر آن ز پافتاده گرد در نبرد بی امان توده ها
تو حامی ستبرقامتان اوفتاده بر زمین،
به پهنه ی ستیز با بدان شدی.
رفیق راستگو!
ستبرقامتا!
چرا به روز اوفتادنت ز اوج زین به خاک
ز چشم همرهان نهان شدی؟
تو غمگسار گردهای رزمجو نبوده ای؟
به خاک تا نشسته ای، نخواسته، نهان شده،
بر اوج آسمان یاد همرهان عیان شدی.
سزای توست این درخشش، ای سترگ
بر اوج آسمان یادها که خواستی
ستبر قامت به خاک برنشسته را
نهان کنی چو قطره ای میان بیکرانه آب ها.
رفیق راستگو، بدان!
نخفته ای تو در نشیب خاک،
بی سخن هزارها هزار،
نگفته ی نهفته بر لبان توست.
هزارها هزار پَرتُوان تابناک
ز مهر ماندگار تو
ز آسمان سرکش بلندت ای رفیق!
در این شب بلند و بی فروغ سال،
نشسته بر دل امیدوار رزمیان این وطن.