یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳ - ۲۲:۱۹

یکشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۳ - ۲۲:۱۹

حال تحريميان بگويند، چه بايد كرد؟
كاملاً مشخص است که در دور دوم اگر تحریم کنندگان بر سر نظر خود بمانند، و جناح راست‌گرایان براساس آنچه که خود اعلام کرده اند مجموع آرا خود را به...
۱۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیاوش
نویسنده: سیاوش
حقوق ما: سال هشتم، شماره ۳۱۶
در این شماره: شکنجه در قوانین ایران: شکنجه؛ وسیله هراس افکنی در حکومت های غیردموکراتیک، مساله اعمال شکنجه در زندان ها و بقای حکومت ایران، شکنجه در قوانین جمهوری اسلامی...
۱۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
واضح‌ترین پیام این انتخابات امتناع اکثریت قاطع از رای‌دادن است، نظام را قبول ندارند
پیش‌بینی می‌کنم دور تازه‌ای از سیاست در کشور ما آغاز شده که تنها دو نیروی متشکل و دارای پایگاه اجتماعی معین وجود خواهد داشت و با هم رقابت خواهند داشت....
۱۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار
هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تيرماه
رهبر حکومت تاب نياورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب ديد. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نبايد با کسانی که "ذره‌ای با...
۱۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بیژن رحمانیان
نویسنده: بیژن رحمانیان
بی رونق‌ترین انتخابات و نه مردم به جمهوری اسلامی
حتی اگر تفاوتهایی میان پزشکیان و جلیلی باشد اما به هر حال دولت بعدی تابع سیاستهای رهبری‌، ناقض حقوق بشر، گرفتار در چنبره نیروهای امنیتی و مافیای اقتصادی و ناتوان...
۱۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: جبهه‌ی ملی ایران، سازمان‌های جبهه‌ی ملی ایران در خارج از کشور
نویسنده: جبهه‌ی ملی ایران، سازمان‌های جبهه‌ی ملی ایران در خارج از کشور
بازتولید مقاومت در برابر شرکت در دور دوم انتخابات
مخالفت مردم با جمهوری اسلامی بیش از حد تصور رهبری آن است که گفت: «چرا انسان باید برای انجام یک کاری که خرج ندارد، زحمتی ندارد، مایه‌ای ندارد و وقت‌گیری...
۹ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: راهکار سوسیالیستی
نویسنده: راهکار سوسیالیستی
انتخاب میان شفافیت و تندروی: رقابت جلیلی و پزشکیان در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ایران
هرچند تصمیم‌گیری نهایی در ایران دست رهبر نظام است، اما داشتن افرادی نظیر جلیلی در پست ریاست جمهوری می‌تواند ساتری باشد برای ندیدن سایر عوامل پشت پرده سیاست.
۹ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: م. آذری
نویسنده: م. آذری

رمز ماندگاری جنبش فداییان خلق ایران

این متن در باره آنچه است که بر سازمانمان از سالهای ۱۳۵۳ تا آغاز انقلاب گذشت. این صحبت ها با تمرکز به مسائل میدانی در باره تیم ها، حمله هايی که به آنها شد و نحوه سازماندهی و باز سازی آنهاست. اینها مسائلی است که من خودم مستقیم و غیر مستقیم بر آنها ناظر بودم و یا در آنها شرکت داشتم.

صحبت های من* در باره آنچه است که بر سازمانمان از سالهای ۱۳۵۳ تا آغاز انقلاب گذشت. این صحبت ها با تمرکز به مسائل میدانی در باره تیم ها، حمله هایی که به آنها شد و نحوه سازماندهی و باز سازی آنهاست. اینها مسائلی است که من خودم مستقیم و غیر مستقیم بر آنها ناظر بودم و یا در آنها شرکت داشتم.

بعد از ضربه سیاهکل (۱۹ بهمن ۱۳۴۹) و بدنبال ضربه های شدیدی که به رهبران جنگ چریکی شهری از جمله امبر پرویز پویان، مسعود احمدزاده، احمد زیبرم، عباس مفتاحی و حسن نوروزی وارد شد رژیم شاه به این باور رسید که توانسته این جنبش چریکی نو پا را از کار در بیاره و از شر آن توانسته راحت بشه. ولی واقعیت جاری در جامعه غیر از این بود.  این جنبش تاثیر زیادی بر روی روشنفکران ایران گذاشته بود. این تاثیر از چند نوع بود. یک دسته دانشجویان جوان دختر و پسری بودند که آماده بودند خیلی سریع به این جنبش بپیوندند و تمرینات بدنی از جمله کوهنوردی را شروع کرده بودند. یک دسته دیگر هم جریانات روشنفکری جامعه، از هنرمند گرفته تا ورزشکاران و فوتبالیست ها، روزنامه نگاران و شاعران بودند که اگرچه آماده پیوستن به سازمان رو نداشتند ولی سمپاتی شدید به سازمان پیدا کرده بودند. در منطقه هم سازمان با فلسطین در تماس بود و سازمانهایی نیز نظیر سازمان فدائیان در ترکیه و ظفار و جا های دیگر تشکیل شده بود و سازمانی هم در افغانستان با نام فدایی شکل گرفته  بود که من در جریانش بودم. همچنین سازمان تاثیری بر جنبش دانشجوئی خارج از کشور از جمله بر کنفدراسیون داشت و بخش مهمی از نیروهای کنفدراسیون رو توانسته بود دور خودش جمع بکنه.

خوب در این موقع سازمان با این نیروی عظیم دیگه نمیتوانست مثل گذشته خودش را فقط در چند تیم در شهر تهران سازمان بده. باید به این نیروی بزرگی که آزاد شده بود و فعالیتش را در چهارچوب حرکات سازمان تنظیم میکرد به شکلی سازمان بدهد. به همین جهت سازمان به این نتیجه رسید که تیم هایش رو گسترش بدهد و همچنین دست به عضوگیری گسترده تری بزنه. اگر در قدیم تیم های چریکی سازمان بیشتر در تهران بودند و چند تیم هم بیشتر نبودند، حالا سازمان با عضوگیری های جدید دست به زدن تیم های مخفی و نیمه مخفی دیگر زد. در تیم های مخفی همه رفقا مخفی بودند. در تیم های نیمه مخفی یک رفیقی مخفی بود و بقیه رفقا علنی بودند. مثلا من اولین بار که در تیمی بودم، عضو مخفی بودم و دو رفیق علنی هم با من بودند که اون تیم نیمه مخفی رو داشتیم. در این زمان شانس سازمان این بود که رفیقی همچون حمید اشرف که تجربه های زیادی داشت و رفیقی شجاع، باهوش، صادق و قاطع بود، در راس سازمان قرار گرفت. بعد سازمان توانست نیروهای تیمیش را در شهر های مختلف متمرکز بکنه. مثلا علاوه بر چند تیم در تهران، در کرج، قزوین، رشت، مشهد، اصفهان هم توانست تیم هایی داشته باشد که هر کدوم از اینها به تیم های علنی و نیمه علنی تقسیم میشدند. خوب در نتیجه از طرفی سازمان خودش را گسترش داد و میزان آسیب پذیریش هم بالا رفت. از طرف دیگر رژیم متوجه ناپدید شدن بعضی از رد هایش شد. مثلا من و برادرم یکدفعه ناپدید شدیم و از دانشگاه رفتیم. این سبب شد که ساواک متوجه بشه که سازمان به اون شکلی که فکر میکرد نابود نشده و دست به گسترش خودش زده و سازماندهی جدیدی را بر قرار کرده. به همین دلیل ساواک هم خودش را باز سازی کرد و تاکتیک های خودش را تغییر داد. سازمان هم بعد از ایجاد این تعداد تیم های جدید شکل قدیمی استفاده از دیدار های قدیمی را سخت دید زیرا این دیدار ها میتوانستند در تور نیروهای گشتی، که در شهر تهران و دیگر شهر ها زیاد شده بودند، قرار بگیرند و متحمل ضربات شدیدی بشوند. در این رابطه بود که سازمان برای وفق خود با شرایط جدید از جمله رسیدگی به نیروهای جدید تصمیم گرفت از تلفن استفاده کنه و تلفن تبدیل به یکی از وسایل مهم ارتباطی سازمان شد.

پیوستن به سازمان

من جزو جوان هایی بودم که در دوره دبیرستان بعد از ۲۸ مرداد و کودتا بر علیه مصدق بیشتر تمایل به جنبش ملی داشتم. بعدا تمایل به حزب توده پیدا کردم و وقتی که با سازمان آشنا شدم، که بیشترش ار طریق فامیلمون رفیق پوران یداللهی بود که در سال ۵۰ به شهادت رسید، و رفیقمون محمد سالمی که توی سربازی با هم بودیم و از اعضای سازمان بود و در همون سالها به شهادت رسید. من از همون ابتدای اعلام ابراز موجودیت سازمان سمپات بودم. بعد از مدتی معلمی در ذوب آهن استخدام شدم و آنجا هم به عنوان سمپات با سازمان کار میکردم و گروهی هم داشتیم که رفقایش هنوز هستند. در این زمان بود که سعی کردم با سازمان تماس بگیرم ولی موفق نشدم. دیدم تنها راهش این است که به دانشگاه برم. در همان سال۱۳۵۳ به همراه برادرم علی اکبر وزیری وارد دانشگاه شدیم. برادرم علی اکبر رفت دانشگاه صنعتی آریامهر و من رفتم دانشگاه تهران در رشته جامعه شناسی. همون سال اول با سازمان تماس گرفتم و توانستم بعدا مخفی بشم و به آرزوی خودم رسیدم!

در محیطی که در آن زندگی میکردم زندگی زحمتکشان و مردمی که در دهات دچار فقر و بدبختی بودند را میدیدم و نیز وابستگی شاه با امریکا را. اینها مسائلی بودند که به شکل گیری مواضع من و برادرم تاثیر گذاشت و منجر به اقدام ما به آغاز مبارزه سیاسی شد.

پیگرد های ساواک

از سال ۱۳۵۴  ساواک روش کنترل و بازجویی اش رو عوض کرد. تا آن زمان تکیه ساواک بر نیروهای گشتی متمرکز در شهر ها بود که در ساعات مختلف وظیفه شناسائی فردی داشتند. این نیروها به محض شناسایی یک رفیق اون رو مورد حمله قرار میدادند. این برنامه تغییر کرد و آنها دیکر خیلی آرام و پیگیر و در طول زمان روند شناسایی رو پیش میبردند تا بتوانند تعداد بیشتری از رفقا رو شناسایی کنند و بعد در موقع مناسب ضربات خودشان را بزنند.

مسئله دیگر هم در کنترل تلفن ها بود. تا آن زمان رفقا فکر میکردند که تنها اگر مدت تلفن از سه دقیقه بیشتر بشود ساواک میتواند کنترل کند و شماره را بدست بیاورد. ولی آنطور که بعدا اطلاع پیدا کردیم آنها با استفاده از دستگاه های جدید میتوانستند شماره ها را بلافاصله بدست بیاورند.

همچنین، ساواک تکنیک های شکنجه و مراقبتی خودش را نیز مدرن تر کرد

خانه های تیمی: ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۵

یکی از تیم های اصلی سازمان تیم کوی کن بود که رفیقمون حمید اشرف عمدتا در آنجا زندگی میکرد. رفیق مادر غروی و نیز حمید مومنی هم در آن تیم بودند و با کمک رفیقمون حمید کار نشریات، نبرد خلق، اعلامیه ها، جزوات و کتاب ها را پیش میبردند و کارهای مهمی را انجام میدادند. چون حمید مومنی چشم هایش خیلی ضعیف بود و از نظر جسمی هم تحرکش کم بود، بیشتر در خانه ساکن بود و قرار هایی را که با مترجمین و دیگران داشت را از آنجا انجام میداد. کوی کن از خانه های اصلی بود. رفیق مادر غروی توانسته بود آنرو عالی توجیهش کنه. فرزند بزرگتر ابوالحسن شایگان هم آنجا زندگی میکرد و خانه با وجود مادر و اینها توجیه کاملی داشت.

در این موقع حمید مومنی با مترجمی به نام فولادی که در کانون پرورش فکری کودکان کار میکرد در تماس بود تا بخشی از کارهای ترجمه را به کمک او انجام بدهند. آقای فولادی دستگیر میشود و چون رفیق مومنی از پایگاه به او زنگ زده بود تلفن پایگاه کوی کن بدست ساواک میافتد. آقای فولادی هم با رژیم همکاری میکند و قراری که با حمید مومنی داشت لو میرود. رفیق حمید مومنی در آنجا ضربه میخورد و از طریق خوردن قرص سیانور به شهادت میرسد. ساواک طوری برخورد میکنه که سازمان فکر کند این یک ضربه اتفاقی بوده تا مسیر ادامه داده شود و به تلفن بقیه تیم های سازمان هم برسند.

تیم مهم بعدی سازمان تیم تهران نو بود. آن تیم هم توجیه خیلی قوی داشت. دو تا از فرزندان شایگان، ارژنگ و ناصر آنجا زندگی میکردند و نیز چند رفیق دختر و پسر. این تیم بیشتر عملیاتی و قوی بود. دو ماهی شده بود که ساواک توانسته بود تلفن های سازمان را کنترل بکند.

بعد از مدتی سازمان به این نتیجه رسیده بود که ضربات و تعقیب و مراقبت ها و  شناسایی ها در خیابان خیلی پایین آمده و با این نیرویی که دارد باید چاره ای اندیشید. در این موقع فکر عملیات مهمی که باعث عکس العمل شدید پلیس واقع بشود را در برنامه خودش قرار داد. این عملیات قرار بود در روز ۲۸ اردیبهشت از طرف تیم تهران نو عملی شود. شب قبل از آن رفیق حمید به اون تیم رفته بود که برنامه ها را چک بکند. ساواک از طریق شنود ها و تعقیب و مراقبت های خیلی دقیقی که انجام داده بود متوجه این عملیات شد و در صحرگاه روز ۲۸ اردیبهشت به آنجا حمله کرد. رفقای زیادی بودند. لادن آل آقا بود، مهوش خاتمی، فرهاد صدیقی پاشاکی، احمدرضا قنبر پور، ارژنگ و ناصر شایگان بودند. این رفقا در آنجا به شهادت رسیدند

خانه های تیمی برای خودشان نقشه فرار از خانه داشتند و هر کسی وظیفه خودش رو داشت. در خانه تهران نو رفیق پری بغل ظرفی که در آن مشغول سوزاندن مدارک مهم سازمان بود سوخته شد. ولی رفیق حمید توانست از آن محاصره فرار بکند و با اینکه یک گلوله هم به پایش خورده بود بتواند خودش را به تیم های دیگه برساند.

در این بین راه بود که رفیق به تیم نظام آباد که تلفن داشت زنگ زد و گفت که ما ضربه خوردیم و من دارم میام به طرف تیم شما. چون تلفن تحت کنترل بود ساواک متوجه شد که حمید بین کشته شدگان اون تیم نیست و هنوز زنده است. به همین دلیل به پلیس و نیروهایی که درآن منطقه بودند خبر دادند که خانه نظام آباد را محاصره کنند. ولی آن خانه فقط در محاصره پلیس محلی بود که محاصره مهمی نبود. زمانی که رفیق حمید وارد آن خانه شد و پایش را پانسمان میکرد آنها با نارنجک حمله کردند و رفقا توانستند با پلیس مقابله بکنند و بدون اینکه تلفات بدهند از آن خانه فرار کنند. ضربه شدیدی هم به پلیس زدند و یکی از ماشین های مهم پلیس را هم مصادره کردند. از آنجا رفیقمون به طرف کوی کن رفت و وقتی که تلفن زد رفیق مادر به او گفت ما باید خداحافظی بکنیم. ما در محاصره شدید هستیم و داریم تا آخرین نفسمان میجنگیم و آخرین فشنگ ها مان دارد تمام میشود و با رفیق خداحافظی کردند.

در این زمان سازمان اولین اعلامیه اش را که توسط خود حمید هم نوشته شد بود در رابطه با ضرباتی که خورده بود چاپ کرد. نوشته شده بود که ما حدود ۴۰ نفر از رفقا مان را در این ضربه از دست دادیم و حدود ۴۰ نفر هم از دشمنان از پای در آمدند. علت آن هم لو رفتن شبکه تلفنی بود. البته این ضربات به شمال، کرج و قزوین هم کشیده شد و تعداد زیادی از رفقای سازمان در این ضربات جان باختند.

در این موقع فقط تیم هایی که دارای تلفن نبودند توانستند باقی بمانند. تیم ما که آن هم در نظام آباد بود، تیم برادرم علی اکبر وزیری، و چند تیم دیگر از جمله تیم رفیقمان یثربی که تلفن نداشتند باقی ماندند. در آن زمان رفقایی که جا نداشتند با چشم بسته به خانه ما میآمدند. یک شب هم افتخار این را داشتیم که رفیق حمید اشرف مهمانمان بود و یک شب هم تیم برادرم مهمان ما بودند.

در این موقع تیم ما به دستور سازمان شکسته شد. به من و رفیقمان غزال آیتی  ماموریت دادند که یک پایگاه خوب و جا افتاده ای را برای سازمان بگیریم چون سازمان به این پایگاه نیاز فوری داشت. پلیس در آن موقع به همه مردم در محلات ابلاغ کرده بود که هر کسی خواست خانه جدید بگیره باید محل کارش رو اعلام کنه و باید شناسایی کنید. به همین دلیل من مجبور شدم با مدارک جعلی که داشتم یک کاری بگیرم. من در پارک خرم کارم را شروع کردم و رفیقمون غزال آیتی هم دنبال خونه بود.

در این زمان ما با رفیقمون غلامعلی خراطپور که مسؤل تیم برادرم بود قراری اجرا کردیم که وسایل خانه مان را به او تحویل بدیم. رفیق گفته بود که خوشبختانه توانسته اند خانه جدیدی بگیرند و میتوانند مستقر شوند. همانطور که قبلا گفتم ما به خانه ای که در آن باقیمانده مرکزیت سازمان بتواند با رفیق حمید جمع بشود و در باره سازماندهی و مرکزیت جدید  بحث کنند احتیاج فوری داشتیم. ما رفتیم سرقرار. هوا خیلی گرم بود و رفیق خراطپور هم در اوایل ماه تیر با کت آمده بود سر قرار. من به رفیق گفتم که به نظر من عجله میکنید و در این شرایط ما باید عقب نشینی بیشتری بکنیم و رفقا بهتر است به شهرستانها عقب نشینی بکنند. گرفتن خانه در این شرایطی که هنوز خیلی از ردها وجود دارند به نظر من درست نیست. رفیق خراطپور گفت نه، ما تمام مسائل امنیتی را رعایت کرده ایم و خانه را گرفتیم.

وقتی رفیقمان حمید اشرف به پایگاهی میآمد تا یک یا چند شب آنجا باشه یکی از مسائل مهم که در تیم مطرح بود طرح برنامه فرار رفیق اشرف بود. اصلا رفیق اشرف فرصتی نداشت که دست به این کارها بزنه. او از طریق رفقای دیگر اطلاع پیدا میکرد که چگونه سریع فرار بکند و بارها نیز در این زمینه موفق شده بود.

خانه مهر آباد جنوبی همان خانه تیم رفیقمان خراطپور بود. تیم آنها چهار رفیق بودند غلامعلی خراطپور، طاهره خرم، یوسف قانع خشک بیجاری و برادر من علی اکبر وزیری. وقتی که تیم خودش را مستقر کرد جلسه باقیمانده کمیته مرکزی همراه با رفیقهامون محمد رضا یثربی و حق نواز برگزار شد. در اینجا بود که در تاریخ ۸ تیر ۱۳۵۵ به خانه حمله شد. البته کمی قبل تر، در ۲۶ تا ۲۸ اردیبهشت، رفقا نسترن آل آقا و بهروز ارمغانی، در ضرباتی جانشان رو از دست داده بودند.

بعد از ضربه ۱۳۵۵

درباره اینکه حمله ۸ تیر ۱۳۵۵ از کجا آمد نظرات و صحبت های مختلفی بوده. مسئله ای که من به آن اعتقاد دارم و تجربه کردم این است که بعد از اینکه در ۲۸ اردیبهشت (۱۳۵۵) ساواک ضربات شدیدی به سازمان زد، بخشی از رفقای علنی مخفی شدند. مثلا دو تا از رفقای علنی، رفیق عباس هوشمند و رفیق مریم سطوت بعد از ضربه آمدند به تیم ما و ما تبم ۴ نفره ای را تشکیل دادیم. بخشی از اینها که توانستند مخفی شدند، بخشی دستگیر شدند و بخشی را هم ساواک آزاد گذاشت و در تور خودش نگه داشت. اینها کسانی بودند که ساواک حدس میزد میتواند در این شرایط از طریق آنها به درون سازمان نفوذ بکنند، رد هایی پیدا کند و بخصوص رفیقمون حمید اشرف را از پای در بیاورد. به همین دلیل به نظر من رفیقی که اون خانه را گرفت رفیق لایق مهربانی در تور ساواک بود. بعد از اینکه آن خونه رو گرفت ساواک خودش را سازمان دهی کرد و منتظر شد تا جلسه ای گذاشته بشه و رفیق حمید بیاد اونجا. خیلی دقیق و با حوصله کارشون رو انجام دادند و خونه محاصره شد.

خانه ای که رفیقمون حمید در آن بود سه حلقه محاصره شده بود که رفیق مطلقا نتونه از اونجا فرار کنه. در اینجا بود که رفیقمان حمید از پا در آمد و تمام رفقای تیم که آنجا بودند از پای در آمدند. رفیقمان خراط پور هم آنجا از پای در آمد ولی ساواک اسم او را حرمتی پور زد و اسم برادر من را هم متوجه نشدند تا بگذارند.

من صبح که از خانه تکی خودم به محل کارم در پارک خرم میرفتم متوجه فضای تحت کنترل پلیس شدم و فهمیدم که یکی از خانه های تیمی ضربه خورده. در پارک خرم من فقط مسلح به نارنجک و سیانور بودم. برگشتنی که به محل خانه مهر آباد جنوبی رفتم، از وسائل آنها که بخشیش رو از ما گرفته بودند، متوجه شدم که برادرم آنجا به شهادت رسیده. وقتی سر سه راه آذری سر قرار با رفیقمون غزال آیتی رفتم دیدم خیلی گریان و با اندوه فراوان آمد و گفت فهمیدی چه شده؟ گفتم میدونم تیم برادرم ضربه خورده. گفت نه، فقط برادرت نبوده، حمید رو هم زدند. او خبر ضربه را در روزنامه خوانده بود.

آن روز برای ما روز خیلی سختی بود. نا امیدی شدیدی در ما شروع کرد به رشد کردن. فکر اینکه چگونه بتوانیم سازمان را بدون حمید ادامه بدیم برای ما غیر ممکن بود. در ضربات قبلی که حدود ۴۰ رفیق شهید شده بودند ما روحیه مان رو از دست نداده بودیم چون حمید هنوز بود. اکنون میدانستیم که ما چه رفیق سازمانگر و برجسته ای را از دست داده ایم. با این همه تلاشمان را دوباره شروع کردیم. رفقای مشهد آمدند پیش ما، رفقایی که ضربه نخورده بودند. رفیق صبا بیژن زاده بود، رحیم بود، مجید عبدالرحیم پور بود، و رفیقمون منصور قبرایی بود که تازه مخفی شده بود. اینها آمدند به کمک سازمان و تیم های جدیدی در تهران زده شد.

در اینجا مهم است شما بگم که خانواده رفیقمون عبدالله پنجه شاهی یکی از کمک کنندگان و نگهدارندگان سازمان بعد از ضربه ۸ تیر بود. آنها به خاطر نفوذی که رفیق در تهران داشت و نفوذی که مادر پنجه شاهی داشت، کمک های خیلی زیادی به ما کردند. تمام امکاناتشان را در اختیار سازمان قرار دادند تا سازمان بتونه خودش رو سر پا نگهداره.

مادر پنجه شاهی چشم بسته به خانه تیمی ما هم میآمد و جلوی همسایه ها با ما صحبت میکرد تا تیم ما که من و غزال و عباس هوشمند و مریم صفوت بودیم را توجیه کنه تا ضربه ای پیش نیاید.

سازمان تاکید کرده بود که ما به هیچ وجه نباید زنده دستگیر بشیم چون امکانات مان در وضعیت شکننده ای بود و اگر دستگیر میشدیم و تیمی را از دست میدادیم دوباره ساختن آن برایمان خیلی سخت بود. به همین دلیل هم بود که فقط رفیقمان رحیم دستگیر شد. او مقاومت مطلق کرد که اگر حرف زده بود باقیمانده سازمان را در آن موقع از دست میدادیم.

در یک موقعیت دیگر رفیقمون صبا بیژن زاده که در رهبری جدید یکی از سازماندهان بعد از حمید بود به  همراه بهنام امیر دبانی  همه با هم هنگام دریافت سند یک ماشین هیلمن که خریده بودند ضربه خوردند و در درگیری کشته شدند.

در این موقع که سازمان مرتب ضربه میخورد و ما رفقا رو از دست میدادیم بخشی از رفقا که دارای امکانات خوبی بودند و رفقای با کیفیتی بودند به عنوان انشعابیان از سازمان انشعاب کردند.

 آقای تقی شهرام هم از آنطرف فشار آورد که شما سازمانتان درب داغون شده و ما با حمید و اینها به توافق رسیده بودیم. آنها میدانستند که ما نوار جلسات گفتگویشان با حمید اشرف و سازمان را نداریم و گفتند که بیایید با سازمان ما یکی بشوید، ما به شما امکانات میدیم. یک امکاناتی هم دادند، ولی وقتی ما مقاومت کردیم و گفتیم که سازمان باید ساخته شود آنها شیوه برخوردشان رو عوض کردند و بخشی از امکاناتی را هم که به ما داده بودند را گرفتند.

در این وضعیت سخت چند چیز به کمک سازمان اومد. یکی جنبش خارج از محدوده تهران بود که توانست روحیه سازمان را تغییر بدهد. تیم های جدید و هواداران وسیع به سازمان پیوستند و کم کم توانستیم با وجود اینکه هنوز هم تلفات زیادی میدادیم بر مشکلات غلبه پیدا بکنیم. مهم ترین شانسی که آوردیم و توانست سازمان را از بحران درونی نجات بدهد آغاز انقلاب بود که سازمان را توانست به یک سازمان وسیع و گسترده در جامعه تبدیل بکند.

در رابطه با ماندگاری سازمان که موضوع این نوشته است مسئله مهم به نظر من این است که سازمان ما سازمانی است پاک و صادق، و وفادار به زحمتکشان و کارگران ایران، که به هیچ جریان خارجی وابسته نبوده و نخواهد بود. این سازمان از همان روز اولی که دست به اسلحه زد جستجو گر و پویا بود. از همان اول که مسئله سلاح مطرح شد بحث ها در این مورد بود و از همان اول نیز سازمان معتقد به دمکراسی درون سازمانی بود.

این فشرده ای بود از آنچه اتفاق افتاده بود. خاطراتی در باره زندگی چریکی که میتوانم بعدا بیشتر در باره آن صحبت کنم.

 

زیر نویس:

  • این نوشته بر اساس سخنان طهماسب وزیری در برنامه یادبود چهل و پنجمین سالگرد جان باختن حمید اشرف و یارانش، روز جانباختگان فدائی خلق، تنظیم شده است. برنامه یادبود با عنوان رمز ماندگاری جنبش فداییان خلق ایران با حضور سیاوش رنجبر دائمی، رقیه دانشگری، طهماسب وزیری و فرخ نگهدار در روز شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰ (۳ جولای۲۰۲۱) برگزار شد. 
  • رونویسی پرونده صوتی، ویراستاری و تنظیم متن: نرگس.

 

زندگینامه طهماسب وزیری:

طهماسب وزیری عضو هیئت سیاسی-اجرایی سازمان فداییان خلق ایران، اکثریت است. طهماسب در سال ۱۳۲۸ در اسفرجان متولد شد. رفیق طهماسب از اعضای مخفی سازمان چریکهای فدایی در زمان شاه بود. او در سال ۱۳۵۴ زمانی که دانشجوی سال اول جامعه شناسی در دانشگاه تهران بود به همراه برادر کوچکترش علی اکبر که او نیز دانشجوی سال اول رشته شیمی دانشگاه آریامهر بود به سازمان فداییان پیوست.

بعد ار انقلاب، در سال ۱۳۶۱، رفیق طهماسب به عضویت کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران در آمد. او از مسئولین شاخه اهواز و سپس مسئول شاخه اصفهان و فارس سازمان فداییان بود. بعد از ضربه ۶۲ به سازمان و حزب توده، رفیق طهماسب از مسئولین سازماندهی تشکیلات مخفی سازمان بود. او در سال ۱۳۶۵ به مدت سه سال در افغانستان پناهنده شد.

تاریخ انتشار : ۸ تیر, ۱۴۰۳ ۸:۰۴ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

به یاد هماره‌سبز رفیق حمید اشرف و یکایک فداییان جان‌باختهٔ خلق!

در روز جان‌باختگان فدایی، یاد تمامی دیگر جان‌باختگان راه آزادی، برابری و عدالت را نیز گرامی می‌داریم و باور داریم که دادخواهان کشتارهای خونین این چهاردهه راهی را که تاکنون با پایداری خستگی‌ناپذیری رفته‌اند، تا روشن شدن همۀ حقایق و محاکمه آمرین و عاملین قتل عزیزان‌شان ادامه خواهند داد.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

به یاد هماره‌سبز رفیق حمید اشرف و یکایک فداییان جان‌باختهٔ خلق!

در روز جان‌باختگان فدایی، یاد تمامی دیگر جان‌باختگان راه آزادی، برابری و عدالت را نیز گرامی می‌داریم و باور داریم که دادخواهان کشتارهای خونین این چهاردهه راهی را که تاکنون با پایداری خستگی‌ناپذیری رفته‌اند، تا روشن شدن همۀ حقایق و محاکمه آمرین و عاملین قتل عزیزان‌شان ادامه خواهند داد.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

به یاد هماره‌سبز رفیق حمید اشرف و یکایک فداییان جان‌باختهٔ خلق!

در روز جان‌باختگان فدایی، یاد تمامی دیگر جان‌باختگان راه آزادی، برابری و عدالت را نیز گرامی می‌داریم و باور داریم که دادخواهان کشتارهای خونین این چهاردهه راهی را که تاکنون با پایداری خستگی‌ناپذیری رفته‌اند، تا روشن شدن همۀ حقایق و محاکمه آمرین و عاملین قتل عزیزان‌شان ادامه خواهند داد.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

حال تحریمیان بگویند، چه باید کرد؟

حقوق ما: سال هشتم، شماره ۳۱۶

واضح‌ترین پیام این انتخابات امتناع اکثریت قاطع از رای‌دادن است، نظام را قبول ندارند

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

بی رونق‌ترین انتخابات و نه مردم به جمهوری اسلامی

بازتولید مقاومت در برابر شرکت در دور دوم انتخابات