رهایی بخشی آمریکای لاتین:
بین ابرها ی سیاه و طلوع صبح نوین
در دنیای پر شتاب تغییرات و پیچیده، میدان “جهانی شدن” در تعیین رابطه بین مسائل ملی و بین المللی بیش از پیش در ذهن متبادر می شود. اگر جهانی شدن را نه بمثابه یک عا مل ثانوی در امور داخلی هر کشور در نظر بگیریم، بلکه بعنوان عاملی که بتواند در انجام اصلاحات قابل توجهی به مشکلات محلی کمک کند آنگاه این واقعیت فراگیر در درون هر کشور در زندگی دولتها، جوامع و افراد قرار می گیرد. اما ملتها و خلقها در برزخ “جهانی سازی” گرفتار آمده و در اشکال گوناگون در برابر آن مقاومت می کنند.
در دستیابی به این پاسخ در راستای گسترش طرح مقاومت از طریق تحقیقات و ترویج یک آلترناتیو همبستگی بین المللی نوین و دموکراتیک نیاز مبرمی وجود دارد. بر این اساس مقایسه ایده ها، تبیین گرایشات و مسائل مورد مناقشه و نیروهای سازماندهنده و همچنین مبارزات وتناقضات اجتماعی درونی و همبستگی بین المللی که از خلال آن حاصل می شود، شاید در اینگونه مقالات روشنگری نمایند.
در اوایل دهه ۱۹۹۰، چپ آمریکای لاتین در احتضار بود. سوسیال دموکراسی به نئولیبرالیسم لجام گسیخته پیوست. پس از فرو پاشی اتحاد شوروی، هسته هائی چند از چریکها و رژیم کوبا به حیات خود ادامه می دادند و در دوره ای از نبود مبارزات علنی، بعبارتی دیگر در “دوره ویژه مبارزات اجتماعی” بسر می بردند و تز “پایان تاریخ” فرانسیس فوکویاما را به چالش می کشیدند. پس از دوره ای که آمریکای لاتین به آزمایشگاه نئولیبرالیسم تبدیل شده بود، اما از اوایل ۲۰۰۰، این قاره به آزمایشگاه اعتراضات علیه نئولیبالیسم تبدیل شد. این اعتراضات و اپوزیسیون به روشهای گوناگون و بصورت غیر منظم سر بر آوردند.
شورش های ” کاراکازو” در ونزوئلا، زاپاتیستها در مکزیک، مبارزات موفقییت آمیز علیه خصوصی کردن آب و گاز وجنبش دهقانان در مزارع کشت کاکائو در بولیوی و کارگران کشاورز “بی زمین” در برزیل نمونه هائی از این نوع جنبشها بودند. در فا صله سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ ، شش رئیس جمهور تحت فشار مطالبات خیابانی از قدرت بر کنار شدند: پرو در سال ۲۰۰۰، اکوادور در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵، بولیوی در پی درگیریهای مربوط به ملی کردن گاز در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۵، و سرانجام در آرژانتین در هنگام بحران مالی و پولی که به فاصله دو هفته، پنج رئیس جمهوری یکی پس ازد یگری به این مقام رسیدند. در مدت بیش از ده سال از این خیزشها اکنون در ده کشور این قاره قدرت سیاسی به چپ سپرده شد. البته کوبا را هم باید بر آنها افزود که برادران کاسترو همچنان در قدرت هستند. دولتهای جدید چپ هر یک با روشها و راه کارهای گوناگون و با کمک جنبشهای قدرتمند اجتماعی به قدرت رسیدند: یک نظامی کودتاگر در ونزوئلا، یک فعال کارگری در بولیوی، یک سندیکالیست از حزب کار برزیل، یک اقتصاددان مخا لف تبدیل پول ملی به دلار در اکوادور، یک کشیش از کلیسای الهیات آزادیبخش در پاراگوئه… . در اغلب این کشورها این احزاب سوسیال دموکرات نبودند که از طریق رعایت قواعد دموکراسی آلترناتیوی به قدرت رسیدند. بلکه این جنبشهای چپ رادیکال حاشیه ای هستند که در کشورهای خوداز طریق انتخابات به بقدرت رسیدند. این بر آمد به قدرت چپهای ناهمگون اما کم و بیش رادیکال، نشانه ای از بازگشت به مسئله مرکزی یعنی مسئله اجتماعی است که سالها بواسطه عملکرد نئولیبرالیسم پس زده شده بود و اینک به خواست عمومی و نظارت و بازسازی نقش دولت در دستگاهای دولتی و کاربستن دموکراسی مشارکتی را در برنامه خود دارند. البته باید دیگر عناصر و ابعاد مختلف و مسائل اجتماعی را به این خواست افزود. از جمله اینکه برخی از این احزاب چپ با در نظر گرفتن توارن قوای اجتماعی مطابق با برنامه های سازمان های مالی بین المللی (برزیل، شیلی) حکومت می کنند، برخی دیگر با اپوزیسیونی روبرو هستند که در پی انجام کودتا علیه دولتند (ونزوئلا)، در بعضی از کشورهائیکه ترکیب حاکمیت با برتری بومیان می باشد،علاوه بر مسئله شکاف اتنیکی، شکاف قومی ـ ملی (بولیوی) مزید بر علت هستند.
برآمد این دولتهای چپ در درجه نخست پاسخ به مسائل حاد اجتماعی ایجاد شده توسط حاکمیت دهه نئولیبرالیسم هستند که برنامه های کمک رسانی به فقیرترین اقشار اجتماعی جامعه را در برنامه خود دارند. پس زدن فقر، یکی از بزرگترین دستاوردهای این دولت ها است. گسترش دولتهای ترقیخواه در آمریکای لاتین همواره در چالش بزرگی همچون پارامتر ایالات متحده آمریکا و رهائی از آن قرار دارد. اگر چه روابط تجاری با ایالات متحده و اروپا حفظ شدند، اما دولت های چپگرا موفق به ایجاد یک دیپلماتیک آلترناتیو شدند تا در صورت ضرور بتوانند برنامه های ایالات متحده در چارچوب ایجاد منطقه تجارت آزاد را خنثی و قادر به ایجاد سازمانهای به همپیوسته منطقه ای شدند. ازجمله این توافق های چند جانبه عبارتند از: اتحادیه کشتکاران کوکا، تشکیل اتحادیه ملی کشورهای آمریکای جنوبی در سال ۲۰۰۸ (در برگیرنده همه کشورهای آمریکای جنوبی)، تشکیل جامعه کشورهای آمریکای جنوبی و کشورهای کارائیب در سال ۲۰۱۱، “ائتلاف بولیواری” از کشورهای آمریکای لاتین با گرایشات ضد امپریالیستی و با تشویق و پشتیبانی کوبا و ونزئلا.
مسئله با اهمیت تر در چالش با مسائل بین المللی موضوع ملی کردن بخش صنایع استراتژیک در ونزوئلا، بولیوی یا آرژانتین می باشد که در حال رشد است. این داده های جدید بین المللی در پسا ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ قابل درک است که آمریکا لاتین ـ حداقل در این دوره ـ دیگر به عنوان یک اولویت در برنامه ایالات متحده قرار ندارد. زیرا هم اکنون درجبهه خاور میانه بزرگ و در جنگ خود در افغانستان و عراق سرگرم می باشد. استفاده از این فرصت در هنگام “کم توجه ای” ایالات متحد ه به آمریکای لاتین به یک عرف تبدیل شده است. مثلا در سالهای ۱۹۳۰و ۱۹۴۰، رهبران آمریکای لاتین با بهره گیری از فرصت پیش آمده در بحران ۱۹۲۹ و شروع جنگ جهانی دوم و درگیری ایالات متحده آمریکا توانستند، نظامهای معروف به ” پوپولیستی” را گسترش دهند. در دهه ۶۰ واوایل دهه ۷۰، تجربیاتی چند در چپ آمریکای لاتین و انقلاب کوبا در طول جنگ ویتنام رخداد. این گونه رهایی از سلطه ایالات متحده، دارای محدودیتهای جدی در روند مبارزات و فرآیند رهایی از سلطه ایالات متحده می باشند. چند سالیست که، تهدیدات کودتا آسمان آمریکای لاتین را تیره کرده است. در ماه ژوئن سال ۲۰۰۹، رئیس جمهور چپ هندوراس، مانوئل زلایا، توسط نیروهای نظامی و نخبگان هندوراس و با حمایت ضمنی بخش هایی از دولت ایالات متحد آمریکا سرنگون شد. اخیرا، در ژوئن ۲۰۱۲، رئیس جمهور چپ میانه پاراگوئه، فرناندو لوگو با “کودتای پارلمانی” وبا تحریک الیگارشیهای قدیمی که در مجلس سنا اکثریت را دارند، سرنگون شد. ناتوانی دولتهای چپ در دفع اینگونه طرحها در برابر خود، یکی از خطرات عمده برای سالهای پیش رومی باشد. در داخل کشورهائیکه که چپ دارای قدرت سیاسی است، چالش های بزرگ پس از یک دهه از حکومت همچنان وجود دارند. اگرپسروی شاخص های فقر، بهبود قابل توجهی را نشان می دهند، اگر پیش نویس تجارت آزاد ایالات متحده آمریکا در شرایط کنونی در این بخش از آمریکا خنثی شد، با این حال، به نظر می رسد که این دولتهای جدید در ارائه یک آلترناتیو با چشم انداز روشن برای جامعه با شکست یا حداقل با تردید مواجه شدند. بنظر می رسد که هدف “سوسیالیسم قرن بیست و یکم” تدوین شده توسط هوگو چاوزبواسطه ساختار دولت رانتی وابسته به نفت در ونزوئلا و یا هدف از “دموکراسی مشارکتی ” حزب کار،لولا در برزیل به علت سیاستهای منطقه ای و حامی پروری با شکست مواجه شدند. دولت های گوناگون چپ با درجات مختلفی ازپدیده ای بنام نهادینه سازی دستگاه دولتی و کاهش محبوبیت خود رنج می برند. واین امر نهادینه سازی که بویژه ازسال ۲۰۰۵ دربولیوی، اکوادور و نیکاراگوئه آغاز شده است، بیشتر مشهود می باشد. همانطوریکه در ونزوئلا، هوگو چاوز مشروعیت خود را بر پایه قواعد انتخاباتی بنا نهاده است، در هر دوره از انتخابات از میزان رای اش کاسته می شود (انتخابات ۲۰۱۲ با ۵۵.۲۵ % ، اپوزیسیون ۴۴.۱۳%. در سال ۲۰۰۶ با ۶۲.۸۴% و اپوزیسیون ۳۶.۹۰%). حتی اگر اپوزیسیون بخاطر عملکرد گذشته اش در قدرت بی اعتبار بوده اما برگشت به قدرتش در کوتاه مدت نا محتمل بنظر می رسد. اگر الیگارشی سابق قدرت سیاسی خود را از دست داد، اما قدرت اقتصادی و رسانه ای را کاملا در اختیار خود دارد و رویا برگشت به قدرت سیاسی و انتقامگیری را در سر می پروراند. مثلا به تعویق انداختن مکرر محاکمه دیکتاتورهای نظامی سالهای ۷۰ و ۸۰ حاکی از وجود مشکلات برای درهم شکستن نظم غالب بر دستگاههای اداری می باشد. با این حال چشم اندازها مسدود نیستند.
بازگشت راست به قدرت در سا ل ۲۰۱۰ در شیلی بمعنی پایان جنبش های اجتماعی نیست. جنبش بی سابقه دانشجویان پس از بازگشت دموکراسی در شیلی، به نام “پنگوئن انقلابی” در طول زمستان ۲۰۱۱، خواهان آموزش رایگان در دانشگاهها بوده است. این احیای جنبش های اجتماعی فقط به کشورهای با حاکمیت راست محدود نمی شود. بسیج همبودهای بومی، با وجود سرکوب علیه پروژه بهره برداری از معادن طلا و مس (کونگا) در پرو یا مخالفت در برابر احداث جاده تیپنیس در بولیوی حاکی از پویائی جنبش اعتراضی برخاسته از دهه اخیر می باشد. آیا این جنبش های اجتماعی نوید دهنده طلوع صبح نوین از یک دوره جدید می باشند؟
بدون شک دولت های چپ یکی از ابزارهای جنبش های اجتماعی در یک زمان معین بودند و خظا خواهد بود تا وظایفشان را در مرحله کنونی پایان یافته تلقی کرد. چرخه اعتراضات و تشکیل آلترناتیو علیرغم خطرات کودتا و یا فراموش کردن وعده ها به رفع فقر اقشار مردمی به بهانه نظم غالب در دستگاههای اداری و در برابراقتصاد جهانی همچنان در دستور روز قرار دارد. راه رهایی یابی در آمریکای لاتین هنوز طولانیست. این رهائی لزوما حاصل جنبشهای اجتماعی نوین و بیشتر و مستقلتر از ابتکارات دولتی و هوشیاری در برابر توطئه های کودتا که کم و بیش از حمایت آشکار سرمایه های فراملی برخوردارند، خواهد بود. استقلال کامل سیاسی و اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین به بهای دستیابی و اعتلا به این جنبشها حاصل می شوند.