سیمای منطقه خاورمیانه را قبل از فروپاشی اردوگاه شرق، عمدتا مبارزات ضداستعماری، ناسیونالیسم، ناصریسم و بعثیسم، حضور فعال چپ و نزدیکی به اردوگاه شرق و چالش و جنگ میان اعراب و اسرائیل از یک سو و از سوی دیگر حکومت های متحد غرب، ترسیم می کرد. امروز اما روندهای گوناگون، متضاد و در مواردی متفاوت از دهه های قبل در خاورمیانه در جریان اند. پارامترهای متعددی در خاورمیانه وارد شده اند که بر اثر آن ها وضعیت در خاورمیانه به شدت پیچیده شده و ارزیابی از تحولات را بسیار مشکل ساخته است. از جمله: دخالت نظامی غرب در عراق، افغانستان و لیبی و پیآمدهای ناگوار آن، تغییر سیاست امریکا در خاورمیانه در دوره اوباما، شعله ور شدن جنگ های داخلی و دخالت قدرت های جهانی و منطقه در آن ها، شکل گیری قدرت های منطقه ای، چالش و جنگ های نیابتی بین جمهوری اسلامی و عربستان سعودی، تداوم حیات حکومت های دیکتاتوری، بهار عربی و رشد گرایش دمکراتیک، پدید آمدن بنیادگرائی سنی و قدرت گیری آن، شکاف سنی ـ شیعی، شکاف سنت و مدرنیته، مبارزه بین افراطی گری اسلامی و سکولاریسم، رقابت بین بنیادگرائی اسلامی و اسلام میانه رو، شکاف های ملی ـ قومی، چالش بین نیروهای چپ و دمکرات، اسلام گرایان میانه رو، اسلام گرایان افراطی و نظامیان، نفت و کاهش قیمت آن، فقر و بیکاری و تعمیق شکاف طبقاتی در اکثر کشورهای منطقه. در خاورمیانه شکاف های اجتماعی انباشته شده و در وضعیت انفجاری قرار دارند. خاورمیانه در حال حاضر دوره ای از بی ثباتی، خشونت و جنگ داخلی را می گذراند و با آینده مبهمی روبرو است.
روندهای عمومی در خاورمیانه
* سیاست دولت بوش برای شکل دادن خاورمیانه بزرگ و تحمیل نظم امریکائی برآن شکست خورد و با روی کارآمدن دولت اوباما به کنار گذاشته شد. دولت اوباما نیروهای نظامی امریکا را از عراق و افغانستان بیرون کشید. پیآمدهای لشکرکشی نظامی،بروز جنگ داخلی و بسترسازی برای شکل گیری و تقویت بنیادگرائی اسلامی از جمله داعش بود. حمله به عراق، افغانستان و لیبی نشان داد که نیروی نظامی غرب می تواند پیروزی های زود هنگام و سریعی داشته باشد اما نمی تواند نظام سیاسی باثباتی را به وجود آورد.
* جابجائی قدرت در سطح جهانی در حال شکل گیری است. اقتصاد چین به دومین اقتصاد جهان فراروئیده است. چین قدرتی است که امریکا را به عنوان قدرت اول جهان به چالش کشیده است. اتحادیه اروپا پا به حیات گذاشته و به عنوان یک قطب در معادلات جهانی مطرح است. کشاکش بین روسیه و غرب در حال تجدید حیات است. پوتین حاضر نیست به سیاست توسعه طلبانه غرب و تنگ تر کردن حلقه محاصره روسیه توسط غرب تن دهد. اقتدار امریکا در سطح جهانی تضعیف شده است. اما امریکا به جهت قدرت نظامی هنوز با فاصله زیادی از کشورهای دیگر قرار دارد و بر همین پایه و با بهره گیری از نفوذ خود در تعداد زیادی از کشورها و امکانات بین المللی مثل صندوق بین المللی پول، تلاش می کند موقعیت برتر خود را هم چنان حفظ کند.
* سند استراتژی امنیت ملی امریکا نشان می دهد که اساس نگاه دولت اوباما نسبت به امنیت ملی امریکا تغییر کرده است. در این سند آمده است که اساس امنیت ملی امریکا، قدرت اقتصادی آن است و صرفا مبتنی بر قدرت نظامی نیست. به بیان دیگر نظر دولت اوباما این است که قدرت اقتصادی در تامین امنیت ملی مهمتر از امنیت نظامی است. حال آنکه دولت بوش قدرت نظامی را مهم تر از قدرت اقتصادی می دانست. یکی از پیآمدهای منطقی این نگرش و باور، توجه بیشتر به مناطقی است که به تقویت قدرت اقتصادی امریکا در سال های پیش رو کمک کند و بهترین گزینه در این مورد منطقه آسیا ـ پاسفیک است که به گفته سند ۴٠ درصد تجارت جهانی را در اختیار دارد.
* سند استراتژی امنیت ملی امریکا، حاکی از آن است که مرکز ثقل استراتژی امریکا از خاورمیانه به آسیا منتقل شده است. به بیان دیگر اولویت اول سیاست امریکا در سطح جهان در دوره باراک اوباما تغییر کرده و از خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی منتقل شده است. امروز سیاست امریکا، “آسیا محور” (شرق دور) است و براین مبنی امریکا می خواهد هر چه بیشتر توان و قدرت خود را در شرق آسیا متمرکز کند.
* به دلایل مختلف از جمله بالا رفتن توان استخراج نفت در امریکا و دستیابی به تکنولوژی جدید و افزایش کاربرد انرژی های پاک، اهمیت استراتژیک نفت به مثابه انرژی فسیلی رو به کاهش گذاشته است. نفت در دهه های قبل و به ویژه در دوره جنگ سرد، به مثابه اهرم مهمی در معادلات ژئوپولتیک بود.
* به جهت کاهش اهمیت استراتژیک نفت از یکسو و از سوی دیگر تغییر اولویت اول در سیاست جهانی امریکا، خاورمیانه موقعیت سابق خود را تا حدی از دست داده است. با این همه منابع انرژی خاورمیانه هنوز هم اهمیت استراتژیک دارند و امریکا نمی خواهد از آن چشم بپوشد. نقش امریکا در حال حاضر در معادلات سیاسی منطقه از نقش دیگر بازیگران مهمتر است. امریکا پس از تجربه های تلخ و پرهزینه در عراق و افغانستان، نمی خواهد بار دیگر نیروی زمینی خود را در خاورمیانه درگیر کند. ولی می خواهد نفوذ خود را حفظ و از “منافع خود” دفاع کند. کشاکش برای پرکردن خلاء ناشی از تغییر اولویت در سیاست جهانی امریکا، بین برخی دولت های اروپائی، دولت های قدرتمند منطقه و چین جریان دارد.
چالش ایران و عربستان، جنگ شیعی و سنی
* امریکا با سرنگونی صدام و طالبان دو دشمن جمهوری اسلامی را که در همسایگی ایران قرار داشتند، از میان برداشت و زمینه را برای حضور قدرتمند رژیم ایران در منطقه فراهم آورد. قدرت گیری شیعیان در عراق برای جمهوری اسلامی آغاز فصلی نو در خاورمیانه و تغییر موازنه قدرت بود. دیگر نه تنها در کابل و بغداد خبری از دشمنان متخاصم جمهوری اسلامی نبود، بلکه در آنها متحدان و نزدیکان دیروزی ایران به قدرت رسیدند. جمهوری اسلامی با روی کار آمدن دولت شیعی در عراق، به یک قدرت پرنفوذ در عراق تبدیل گردید که در معادلات سیاسی آن کشور نقش موثر ایفاء می کند. این تغییرات و با توجه به نفوذ گسترده ایران در لبنان و در سوریه تحت رهبری بشار اسد، موجب افزایش شدید اعتماد به نفس جمهوری اسلامی شده است.
* جمهوری اسلامی با توجه به نفوذش در عراق، سوریه، لبنان، یمن و فلسطین و با در نظرداشت توان نظامی آن، به قدرت منطقه ای تبدیل شده است. جمهوری اسلامی پایه گسترش نفوذ خود را عمدتا بر شیعه گری و شیعیان و دشمنی با اسرائیل گذاشته و از دولت ها و جریان های شیعی مخالف اسرائیل در کشورهای مختلف حمایت همه جانبه می کند.
* گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه از جمله در عراق و شکل گیری هلال شیعه، کشورهای عربی و به ویژه عربستان سعودی، امارات متحده عربی و شیخ نشین ها را به شدت نگران کرده و بین جمهوری اسلامی و این کشورها رقابت و چالش شدیدی در منطقه پدید آمده است.
* جمهوری اسلامی و عربستان سعودی انبوهی از پروندههای گشوده و میدانهای خصومت دارند. عراق، سوریه، لبنان، بحرین، یمن، سودان، افغانستان و فلسطین که هر کدام با درجاتی و به شکلهای متفاوت در چند سال اخیر به عرصه تقابل و رویارویی میان دو دولت تبدیل شدهاند.
* رویاروئی عمیق در جهان اسلام میان دو جریان اصلی اسلامی ـ سنی و شیعی ـ پدید آمده است. سنی ها در اکثریت هستند و بیش از ۷۰ درصد جامعه عرب را تشکیل می دهند، برخی از اهل تسنن بر این باورند که خطر تروریسم برای آن ها کمتر از خطر شیعیان است. تنها کشور بزرگ تشیع، ایران است که در واقع عرب نیست. در جهان عرب، شیعیان تقریباً در همه جا پراکنده اند. چالش بین جمهوری اسلامی و عربستان با رویاروئی شیعی و سنی پیوند خورده است. جمهوری اسلامی نفوذ خود را در بین شیعه ها گسترش می دهد و عربستان با تقویت سنی ها می خواهد در مقابل گسترش نفوذ جمهوری اسلامی سد ایجاد کند.
* عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه، لبنان، یمن، بحرین و عربستان سعودی به محل جنگهای مذهبی و قومی تبدیل شدهاند. نزاعهای ریشهدار منطقه به نزاع تشیع و تسنن تبدیل شده است. این پدیدهای نوین و بسیار خطرناک است. معنی آن تعریف مناطق نفوذ دولتها براساس فرقهها و مذاهب است که در گذشته در منطقه کمتر به چشم میخورد.
بنیادگرائی اسلامی
* امروز بنیادگرایی اسلامی در گروههای جهادی از پاکستان، افغانستان و سوریه گرفته تا عراق، سوریه، یمن، مصر و نیجریه چتر خود را باز کرده است. داعش قدرت مندترین گروه جهادی است. گروه های جهادی به جنایات بی سابقه ای در نیجریه، پاکستان، عراق و سوریه دست زده اند. کشتار در نشریه «شارلی ابدو» در پاریس، نشان داد که گروه های جهادی حالا در قلب شهرهای آرام اروپا، قادر به ترور هستند و خطر آن ها تنها محدود به خاورمیانه نیست. یک خطر جهانی است.
* کشورهای غربی و به ویژه امریکا سهم قابل توجهی در شکل دادن و تقویت گروه های جهادی داشتند. آن ها در دهه ٨٠ با کمک به جهادگرایان در افغانستان، توانستند به اتحاد شوروی شکست استراتژیک وارد آورند. این امر در لیبی و سوریه هم بدرجاتی تکرار شد. غرب در مبارزه با کمونیسم و برای از پادر آوردن شوروی، دست در دست بنیادگرایان اسلامی گذاشت. این سیاست پیآمدهای فاجعه باری برای منطقه داشته و زمینه را برای رشد القاعده، داعش و سایر گروه های بنیادگرای اسلامی فراهم آورده است.
* عربستان سعودی بزرگترین خاستگاه گروه های اسلامی افراطی و تروریستی است. عربستان، قطر و شماری از میلیاردهای عرب با حمایت های بی دریغ مالی شان راه را برای ظهور گروه های افراطی در مدارس و مراکز مذهبی در سراسر جهان به ویژه در پاکستان مهیا کرده اند. عربستان سیاست دوگانه در قبال گروه های افراطی دنبال می کند. سرکوب آن ها در داخل عربستان و حمایت آشکار و ناآشکار از آن ها برای مقابله با شیعیان و جاه طلبی های جمهوری اسلامی در منطقه.
* جمهوری اسلامی در اشاعه و تقویت اسلام سیاسی و حکومت مبتنی بر تلفیق دین و دولت، نقش برجسته ای در منطقه دارد. با انقلاب اسلامی حکومت دینی از یک نظریه فراتر رفت و به یک واقعیت پیوست. از دل انقلاب بهمن حکومتی بیرون آمد که ادعای جهانی داشت و می خواست به بیرون از مرزهای ایران فراروید و اسلام و انقلاب اسلامی را صادر کند. در پرتو این نگاه، جمهوری اسلامی در لبنان حزب الله را شکل داد، اقدامات تروریستی را سازماندهی نمود و کمک های شایانی در اختیار گروه های اسلامی قرار داد. جمهوری اسلامی یکی از پایه های اصلی رشد افراط گرائی اسلامی در منطقه است.
* عراق، سوریه، یمن، پاکستان، لیبی و افغانستان کانون گروه های بنیادگرای اسلامی است. جنگ داخلی در سوریه و حمله نظامی به عراق بستر مساعدی برای بنیادگرایان فراهم آورد. امریکا با حمله نظامی به عراق و سرنگونکردن نظام حاکم بر این کشور، آن را به سرزمینی حاصلخیز برای رشد انواع و اقسام بنیادگرائی اسلامی ساخت.
* داعش افراطی ترین و بی رحم ترین گروه جهاد اسلامی است و هدفش برپائی “امارات اسلامی” و “رهائی از فرهنگ غرب” است. برای داعش خشونت حرف اول را می زند و نمایش عریان خشونت اصلی ترین ابزار ادامه فعالیت آن است. داعش با کاربرد واژه شام که منطقه گسترده ای از کشورهای عربی و اسرائیل را شامل می شود، به قلمرو خلافت بنی عباس اشاره دارد. “امارات اسلامی” به معنی بازگشت به قلمرو و دوران اقتدار خلافت عباسیان است. داعش با تصرف سلاح های مدرن ارتش متواری عراق و با صدها میلیون دلار به غنیمت گرفته از بانک ها، بر توان خود افزوده است. داعش ثروتمندترین گروه تروریستی است.داعش تشنه قدرت است و می خواهد حکومت های موجود در منطقه را از بیخ برکند و خلافت اسلامی در سراسر منطقه برپا دارد.
* زمینه های شکل گیری قدرت گرفتن داعش بیش از همه در فرآیند جهانی شدن و شکل گیری هویت های جدید، نیروهای حاشیه ای در کشورهای غربی، ذهنیت های بخشی از جوانان غرب و مردم کشورهای عربی، حمله نظامی امریکا به عراق و درهم شکستن ماشین دولتی عراق توسط امریکا در شرایط ضعف مفرط جامعه مدنی و فقدان احزاب سیاسی در عراق، حمایت مالی و تسلیحاتی برخی دولت های منطقه و نیروهای راست گرا در غرب از داعش، جنگ داخلی سوریه، رقابت بین جمهوری اسلامی و عربستان، تقویت گرایش انحصارطلبانه شیعی در عراق توسط رژیم ایران، بی کفایتی، فساد و انحصارطلبی دولت مالکی، سرکوب و تحقیر تاریخی جامعه سنی در سوریه، شکست و تحقیر سنگین جامعه سنی پس از اشغال عراق توسط امریکا و دولت نوری مالکی است.
* داعش از پیشروی سریع اولیه به علت مقاومت ها به ویژه مقاومت کردهای کوبانی باز ایستاده است. این تصور که داعش عمر کوتاهی خواهد داشت، با واقعیت هم خوانی ندارد. داعش هم چنان در دو سرزمین سوریه و عراق به حیات خود ادامه می دهد. ولی این امر به معنی عمر دراز مدت داعش نیست. داعش جریان تروریستی است و تروریسم وقتی از فعالیت زیرزمینی به روی سطح می آید و سرزمینی می شود همه ساختارها و چارچوب ها را از دست می دهد و دست به انتحار می زند.
صف بندی جدید در منطقه
* “بهار عربی” اکنون دوره خزان خود را می گذراند. در مصر ژنرال عبدالفتاح سیسی که نماد به قدرت رسیدن دوباره نظامیان است، کسوت رییس جمهور مصر را به تن کرده است. بشار اسد به قیمت تجزیه کشورش، کشتار صدها هزار مردم سوریه و راندن میلیون ها شهروند سوری به خارج از کشور، هم چنان در قدرت مانده است. لیبی در جنگ داخلی غوطه ور است. یمن به کانون القاعده و یکه تازی حوثی ها تبدیل شده است. در بحرین هم با حضور تانک های عربستان در خیابان ها، بهار عربی سرکوب شد.
* در دهه گذشته عربستان، ترکیه و ایران به قدرت های منطقه ای تبدیل شده و نقش آن ها در تحولات منطقه افزایش یافته است. از میان کشورهای قدرتمند منطقه، جمهوری اسلامی، عربستان سعودی و ترکیه می کوشند مقام رهبری خاورمیانه را به دست آورند. اما بعید به نظر می رسد که در چشم انداز نزدیک، یک کشور در منطقه آن چنان قدرتمند شود که اقتدار خود را بر کشورهای دیگر تحمیل کند.
* بنیادگرائی اسلامی و گروه های جهادی و به ویژه داعش به خطر بزرگ در منطقه تبدیل شده اند. این امر زمینه ساز همسوئی ها و صف بندی های جدید در منطقه شده است. گرچه چالش ها و دشمنی های قبلی هم چنان پابرجا است و در صحنه سیاسی منطقه تاثیرگذار است. اماصف بندی برپایه مبارزه با خطر عمده یعنی بنیادگرائی اسلامی در حال شکل گیری است. ائتلاف بزرگ شاخص صف بندی جدید است.
* دولت اوباما برای حل مسائل منطقه می خواهد دولت های منطقه را مشارکت دهد و آن ها را در پذیرش مسئولیت سهیم سازد. اما خصومت بین جمهوری اسلامی و دولت امریکا هم چنان جریان دارد و در پیشبرد سیاست دولت اوباما خلل به وجود می آورد.
* کردها در مقابل پیشروی داعش ایستادند و در سوریه و عراق آن ها را عقب راندند. مقاومت کردهای کوبانی و شرکت فعال نیروهای اقلیم کردستان و پ کا کا در جنگ با داعش در عراق، موقعیت کردها را از لحاظ نظامی در منطقه تقویت کرده است. رزمندگان کوبانی با حمایت گسترده نیروهای آزادیخواه جهان روبرو شدند. اکنون کردها به یک عامل تاثیرگذار در مسائل منطقه تبدیل شده اند. در کردستان سوریه تجربه جدیدی در اداره منطقه در جریان است. تجربه کانتون ها. جنگ کنونی بە کردها به جهت اقتصادی ضربە زدە است.
چشم اندازها، تدابیر و سیاست ها
* با توجه عوامل متعدد تنش زا و قدرت گیری بنیادگرایان اسلامی و با در نظر گرفتن اینکه بسیاری از بازیگران خاورمیانه سرمایه فراوانی برای جنگ و خونریزی هزینه کرده اند، مشکل است که منطقه در آینده نزدیک شاهد صلح، ثبات و آرامش باشد.
* مسائل منطقه به هم گره خورده اند. سرنوشت هیچ کدام از کشورهای منطقه در چارچوب صرفا داخلی تعیین نمی شود. مسائل هریک از کشورها، در سطح منطقه ای و جهان و با شرکت کشورهای منطقه ای و قدرت های جهانی و نهادهای بین المللی قابل حل است. واقعیت نشان داده است که مسائل منطقه با حمله نظامی و دامن زدن به جنگ های داخلی قابل حل نیست.
* برخلاف نقشه خاورمیانه بزرگ دولت بوش، امروز دولت اوباما نه از نقشه جامع و فراگیر برای منطقه صحبت می کند و نه تدوین چنین نقشه ای با واقعیت های خاورمیانه هم خوانی دارد. دولت اوباما با رویدادها و روندها در خاورمیانه برخورد مشخص می کند. درعین حالی که این برخوردها، متاثر از راهبردهای عمومی سیاست خارجی امریکا است. حمایت از اسرائیل جایگاه ویژه در راهبردهای عمومی سیاست امریکا در خاورمیانه دارد.
* خاورمیانه هم چنان بازار بزرگی برای کشورهای امریکا، اروپای غربی و کشورهای آسیای جتوب شرقی به حساب می آید. دلارهای نفتی با فروش نفت وارد خاورمیانه می شود و با گسترش بازار کالاهای مصرفی متکی بر واردات و دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی، پس انداز کردن در موسسات بانکی، به سوی غرب و کشورهای آسیای جنوب شرقی سرازیر می شود. رقابت برسر این بازار بین کشورهای مزبور جریان دارد و در اتخاذ سیاست ها، نزدیکی و دوری کشورها تاثیرگذار است.
* خاورمیانه منطقه انباشته از شکاف های اجتماعی است که امروز فعال شده اند. براثر فعال شدن این شکاف ها، روندهای متناقض و متضاد در خاورمیانه در جریان است. از یکسو روندهای دمکراتیک نیرو می گیرد، از طرف دیگر سلفی ها و تکفیری ها که عقب مانده ترین و خشن ترین جریان اسلامی است، به یک نیروی قوی فرا روئیده و منطقه را تحت الشعاع قرار می دهد. سرنگونی رژیم های دیکتاتور در منطقه بیش از آنکه به دمکراسی بیانجامد به بی ثباتی، جنگ داخلی و نابسامانی منجر گردیده است. انتخابات در برخی از کشورها راه را نه برای نیروهای دمکرات، بلکه برای نیروهای اسلامی جهت دستیابی به قدرت سیاسی باز کرده است.
* خاورمیانه با بحران های عدیده ای روبرو است. راه حل بحران ها در خاورمیانه از درون یک سلسله توافق ها، مصالحه ها و جراحی ها و خاتمه دادن به سیاست های توسعه طلبانه امریکا و اروپا، عربستان، جمهوری اسلامی و ترکیه بیرون می آید. گردانندگان حکومت های عربستان و قطر، رهبران عراق و سوریه، امریکا و اسرائیل، ترکیه و ایران، برای مصالحه ها و جراحی ها باید آمادگی داشته باشند.
* ضرورت دارد که برگزاری کنفرانس های منطقه ای و کنفرانس بین المللی با شرکت بازیگران منطقه و کشورهای قدرتمند جهانی با ابتکار سازمان ملل برگزار گردد و برای پایان دادن به جنگ داخلی در سوریه، عراق و لیبی، اتخاذ سیاست مشترک و هماهنگ علیه گروه های جهادگر و به ویژه داعش، پایان دادن به کمک های مالی و تسلیحاتی به آن ها و مهار چالش بین قدرت های منطقه ای تدابیر لازم را اتخاذ کند.
* سیاست های افراطی و تجاوزکارانه اسرائیل، یکی از عوامل بحران در منطقه است. اسرائیل مشکل بزرگ خاورمیانه است. پایان دادن به کشتار مردم بی گناه فلسطین، تن دادن دولت نتانیاهو به مذاکرات صلح، خاتمه دادن به محاصره غزه و برنامه خانه سازی در مناطق اشغال شده، به رسمیت شناختن دولت فلسطین توسط تمام کشورها، پذیرش موجودیت دو دولت اسرائیل و فلسطین و عقب نشینی اسرائیل به مرزهای سال ١٩۶٧، می تواند به این بحران خاتمه دهد. در حال حاضر ١۵٠ کشور، دولت فلسطین را به رسمیت شناخته اند. اما جمهوری اسلامی هنوز دولت فلسطین را به رسمیت نشناخته است.
* چالش و جنگ نیابتی بین جمهوری اسلامی و عربستان سعودی در تشدید بحران و بی ثباتی در منطقه تاثیرات زیادی دارد. گفتگو و مذاکره مستقیم بین دو دولت می تواند به کاهش بحران در منطقه و چالش بین دو کشور کمک کند.
* حکومتهای استبدادی و فاسد، معضل بزرگ منطقه است. آنها جنبش دمکراتیزاسیون را با تبدیل چالش دیکتاتوری و دموکراسی به جنگ شیعه و سنی، به حاشیه راندند. در کل منطقه نیروهای جوانی رشد کردهاند که خواهان دموکراسی، آزادی و حقوقبشر هستند. اما همه دیکتاتورهای منطقه مخالف دموکراتیزه شدن جوامع، و به تبع آن، نظامهای سیاسیاند. تقویت گرایش ها و نیروهای چپ و دمکراتیک می تواند چالش بین شیعی و سنی را تضعیف و در نهایت به حاشیه راند.
* سیاست توسعه طلبانه قدرت های بزرگ و قدرت های منطقه، صدور انقلاب اسلامی، حمله نظامی و دامن زدن به جنگ داخلی، تلاش برای کسب هژمونی از سوی این و یا آن بازیگر منطقه، تلاش برای تحمیل شیعی گری، وهابی گری، سلفی گری، اخوانیسم مصری، نئوعثمانیسم ترکیه، طالبانیسم و میلیتاریزم دینی پاکستانی و خلافت داعشی برمنطقه، منطقه را به جنگ و بی ثباتی می کشاند. دمکراتیسم، حکومت های دمکراتیک، پذیرش منافع و حقوق کشورها، عدم دخالت در امور داخلی کشورها، پیشبرد سیاست فقرزدائی و برنامه توسعه پایدار می تواند چهره خاورمیانه را دگرگون کند و بنیادگرائی را منزوی سازد.
* ما از گفتگو و مذاکره برای پایان دادن به جنگ، استقرار صلح و ثبات در منطقه، از منطقه عاری از سلاحهای هستهای و شیمیائی، از تامین حقوق بشر، دمکراتیزاسیون و سکولاریزه کردن ساختارهای سیاسی و اجتماعی، رهجویی برای حل دمکراتیک چالش دیرپای کرد با درونمایه تامین حقوق کردها و از آزادی، حقوق زنان و ملی ـ قومی، از همزیستی و دوستی ادیان و باورهای انسانها، همکاری های اقتصادی و سمت گیری برای ایجاد بازار مشترک و بهرهگیری روشمند از ثروت نفت در خدمت رشد اقتصادی، رفاه و عدالت اجتماعی دفاع می کنیم.
* با وجود جنگ و بی ثباتی در منطقه، قدرت گیری بنیادگرائی اسلامی و تبدیل شدن آن به خطر عمده، شکل گیری چند قدرت منطقه ای و پیشبرد سیاست توسعه طلبانه توسط آن ها، دخالت نظامی قدرت های بزرگ در خاورمیانه و دیگر پدیده های منفی، آینده خاورمیانه با روند دمکراتیک که در بهار عربی، کانتون ها و تونس تبارز پیدا کرد، پیوند خورده است. نیروهای چپ و دمکراتیک منطقه می توانند دست در دست هم بگذارند و در تقویت روندهای دمکراتیک نقش موثر ایفا کنند.