تصمیم امریکا به حمله به سوریه، با یا بدون هر همراه دیگری، تقریباً قطعی است. قید “تقریباً” هم بیشتر از سر یک احتیاط کلی است و محملی برای تلاش، و نه مبتنی بر ملاحظه ای تحلیلی، که حکایت از احتمال انصراف هیئت حاکمه امریکا از حمله به سوریه داشته باشد. اوباما اقدام به حمله را مشروط به تأئید کنگره امریکا کرده است و بعید می نماید که کنگره از آن سر باز زند.
سوریه یک انبار باروت است: تلاقی گاه منافع گوناگون و چندلایه. آکتورهای داخلی و منطقه ای و جهانی همگی در سوریه فعال اند. در هر لایه هم، پای آکتورهای ریز و درشت متعددی و نیز منافع متنوع و متضادی در میان است. در این مجموعه به دشواری بتوان آکتوری را یافت که منافع متجانسی را در سوریه تعقیب کند.
همین مختصر حاکی از درونمایه انفجاری مهیبی در اوضاع سوریه است. جنگ در سوریه قطعاً به سوریه محدود نخواهد ماند. نه لیبی و نه عراق، هیچ کدام تصویر آینده سوریه در صورت بروز جنگی در آنجا نخواهد بود. علیرغم ناتوانی روسیه برای مقابلۀ مستقیم با امریکا و ترجیح مطلق چین برای آن که حتی از جنگ غیرمستقیم با امریکا بپرهیزد و اقتصاد را میدان بسیار فراختری برای مانور خود یافته است، جنگی در سوریه، بسیار بعید است که به سوریه محدود بماند و دستکم ابعاد منطقه ای نیابد[۱]. حداقل کشیده شدن پای حزب الله لبنان به نفع سوریه، سپس کل لبنان (نه به نفع سوریه) به منجلاب جنگ و دست زدن سوریه به عمل انتقامی – ولو در حکم خودکشی، علیه متحدان امریکا در منطقه، قاعده خواهند بود و نه استثتا.
همین وضع بسیار حساس و خطرناک است که درست مانع از بروز جنگ نیز می شده است. باز به دلیل همین وضع است که ابعاد حمله امریکا به سوریه از هم اکنون تقریباً روشن اند: امریکا در صدد ورود به جنگ جدیدی در خاورمیانه و در سوریه نیست؛ حتی در صدد انجام یک نبرد هم نیست. اوباما تقلای بسیار نشان داده که حملۀ امریکا به سوریه را محدود، “شسته رفته” و از این دست معرفی کند. امریکا در صدد یک “بزن و دررو” علیه سوریه است؛ حمله ای اساساً موشکی، نه با هدف سرنگونی بشار اسد و ویرانگری بزرگ ابعاد زیرساختهای سوریه، بلکه متوجه برخی اهداف نظامی. با چهره مهیبی که اپوزیسیون مسلط بشار اسد از خود نشان داده است، “انتخاب” امریکا بر تداوم وضع فعلی و ممانعت از تغییر قطعی قوا به نفع یکی از طرفین قرار گرفته است.
اما همان “بزن و دررو” امریکا می تواند چاشنی درونمایه انفجاری مهیب موجود در سوریه باشد. اشتباه وخیم امریکا، در زنجیره اشتباهاتی که به وضع کنونی انجامیده اند، این است که هنوز بر امکان “مدیریت جنگ” بر طبق نقشه های خودش باور دارد. این که واکنش طرفهای مختلف ذینفع در سوریه، به شمول بخشهائی از مردم سوریه، نسبت به چنین حمله ای چه باشد بزرگترین ابهامی است که “مدیریت جنگ” از پیش بینی و مدیریت آن عاجز خواهد ماند.
گفتنی نیست که رویکرد جمهوری اسلامی به مسئله سوریه دارای اهمیت فوق العاده است. بسیار پیشتر از این، اما خاصه در مقطع کنونی، این نظر که “هدف امریکا سوریه نیست، بلکه ایران است” از جانب تحلیلگرانی ابراز شده است. این نظر، بیشتر از آن که مبتنی بر داده های سخت و اکید ناظر بر وضع مشخص لحظه باشد، حاصل دیدگاه ها و مواضع عمومی صاحبان آن نسبت به استراتژی امریکا در مورد خاورمیانه و ایران است؛ استراتژی ای که مدام شواهد اعتبار خود را بیشتر از دست می دهد. با این حال این نظر حاوی عنصری از حقیقت نیز هست و آن، پتانسیل سوریه است برای این که تا ایران نیز گسترش یابد. این مقدمتاً کیفیت عمل جمهوری اسلامی در قبال وضع است، و نه نقشۀ امریکا و غرب، که می تواند سوریه را تا ایران گسترش دهد. هستند البته حلقه هائی از قدرت در امریکا و غرب، در منطقه و در ایران نیز، که در صدد و سودای این گسترش اند.
در عمومی ترین دسته بندی، کیفیت عمل جمهوری اسلامی نسبت به بحران سوریه می تواند یکی از سه راه زیر باشد:
۱. سوریه را خط قرمز خود بداند و همراه با این کشور در صدد تلافی حملۀ [تقریباً قطعی] امریکا برآید. این که طریق تلافی، طریقی است که از زبان جزایری و جعفری بیان شده اند یا طریق دیگری، ابداً فاقد اهمیت است. این راه درست همان راه گسترش سوریه تا ایران است. طبعاً طریق تلافی می تواند بر میزان خصومت میان ایران و امریکا مؤثر افتد اما نمی تواند مانع از تشدید خصومت باشد. قابل تصور است که با توجه به مناسبات استراتژیک جمهوری اسلامی و سوریه در طول ده ها سال و اهمیت بقای نظام کنونی سوریه برای جمهوری اسلامی، این راه از حمایت نیرومندی در درون هیئت حاکمه جمهوری اسلامی برخوردار باشد. واقعاً هم تاکنون این راه تنها از جانب حلقه هائی در درون جمهوری اسلامی تبلیغ می شده است.
۲. راه دوم پرهیز از هر ابتکار و اقدام علیه حملۀ امریکا و پا پس کشیدن از صحنۀ سوریه به طور کلی است. این راه یا با تشخیص خطر نهفته در وضع، و یا از سر مخالفت صرف با جمهوری اسلامی، و بنابراین مخالفت با ایفای هر نقشی، ولو احتمالاً مثبت، توسط آن ارائه می شود.
۳. راه سوم ایفای نقشی فعال و سازنده در نیل به راه حلی سیاسی و صلح آمیز برای سوریه است. واقعیت این است که جمهوری اسلامی یکی از آکتورهای سنگین در تعادلی است که می تواند در سوریه حاصل آید. چنین تعادلی یا پس از دوره ای از جنگ و بی ثباتی در منطقه حاصل خواهد شد[۲] و یا هم اکنون با مقابله علیه هر آن چه وضع را به سمت جنگ سوق می دهد. باور به امکان تعادلی در سوریه امروزی بدون توسل به جنگ ابداً ساده لوحانه نیست. با اتکا به مخالفتی که بسیاری از دولتها و ملتها، از جمله در انگلیس و امریکا، و نیز شخصیتها و سازمانهای بین المللی، از جمله دبیرکل سازمان ملل، و احزاب و سازمانهای صلحدوست با جنگ ابراز داشته اند، می توان به چنین تعادلی دست یافت. چنان که پیشتر اشاره شد، این را نیز نباید از نظر دور داشت که سرنگونی بشار اسد هدف لحظۀ کنونی امریکا نیست؛ نکته ای که احتمال دستیابی به تفاهمی ولو موقت و شکننده را تقویت می کند.
روشن است که اگر سیر رویدادها و تزلزل در اخذ ابتکارها، کار را به راه نخست بکشاند، آن گاه می توان رسالت روحانی را هم خاتمه یافته اعلام کرد. اهمیت حل و فصل مسائل میان ایران و کشورهای خارج، اعم از همسایه و منطقه و دیگران، برای حل مسئله پرونده اتمی جمهوری اسلامی و رفع تحریمها، نیاز به تأکید نیست.
راه دوم نه واقعی است و نه مبتکرانه. راه سوم البته مستلزم پرداخت هزینه ای داخلی توسط جمهوری اسلامی است؛ به این معنا که میدان تحرک نیروهای جنگ طلب در درون جمهوری اسلامی باید از آنان گرفته شود. اما متصور است که اگر چنین شود و جمهوری اسلامی بتواند سیاست فعال و مبتکرانه ای را در دفاع از صلح و برای تحقق راه حلی سیاسی برای بحران سوریه پیش برد، راه غلبه بر دشواریهای خود با جهان خارج را نیز خواهد گشود.
زیرنویس