“فاضل خدادادی” رانت خوار اما بی پناه که اعدام شد، اولین تکانه جدی در افکار عمومی از وسعت حیف و میل دارایی ملی به دست رانت خواران حکومتی پدید آمد. حال آن که، یار گرمابه این معدوم، شخصی بود “رفیق دوست” نام که به عنوان فرد اصلی اختلاس توانست بر اثر کمک آقاداداش آدمکشش، با چند سال زندان کشیدن اشرافی، سروته قورت دادن آن همه پول کلان از “بیت المال” را هم بیاورد و هیچ آبی نیز از آب تکان نخورد! این، اولین نمونه رسوایی آشکار و بزرگ مالی در نظام جمهوری اسلامی بود، که با هرگونه کنترل دمکراتیک مردمی بیگانه است.
بعد نوبت بازی کردن موسمی با اسم شخص ناشناختهایی موسوم به “جزایری” رسید تا اصل قدرت مبرا از خطا جلوه نماید و آن داستان کهنه بیش از پیش جا بیفتد که بنا به آن، همه مشکل به فساد محیط “سلطان” برمی گردد و نه شأن و مقام مقدس و ناآلوده ولایت. در این میان، تنها و به کمک آگاهان دلسوز و گمنام بود که بسیار زود معلوم شد همین جوان رند متکی بر مناسبات پول و ثروت و بهره ور از رانت قدرت، سبیل بسیاری از دولتمردان در جمهوری اسلامی را چرب کرده بوده تا پوششی مناسب برای میلیاردر شدن ناگهانی خود پدید آورد. این جنجال اما تازه فروکش کرده بود که داستان پرونده زدوبند سه میلیارد دلاری از کیسه ملت- و دقیق تر “امت”- رو آمد و بلافاصله خبر فرار “خاوری” رئیس وقت بانک ملی به کانادا و رحل اقامت افکندن این شهروند ولایت – مونترال در ویلای قبلاً خریداری شدهاش در کانادا، سرتیتر خبر رسانههای کشور و خارج از کشور شد. کسی که دست در دست رئیس بانک مرکزی صادرات کشور علیه سکوت اعتراضی “سبز” جامعه مدنی ایران، صفوف رژه ولایی حکومت را در خیابانهای تهران به نمایش گذاشت و بیعت نهم دی ماه معروف را تکمیل کرد. رئیس بانک صادرات این سیکل بندوبست اما، فردی بود مطلقاً نادان در امور اقتصادی و به نام “جهرمی” که براحتی توانسته بود مستظهر به موقعیت دامادی جناب فقیه شورای نگهبان و خدمات امنیتیاش به نظام، در چنین پست چرب و چلهایی قرار بگیرد و البته با قصد قبلی بالا کشیدنها نیز.
اما درست در همین بحبوحه بود که نخست وزیر ترکیه – رجب طیب اردوغان، در یک گردهمایی دولتی خدا را شاکر شد که خداوند تعالی از راه غیب یک محموله طلایی معادل هیجده میلیارد دلار به ترکیه اعطا کرده است. نیروی فرهیخته جنبش سبز تا این خبر را شنید بلافاصله فهمید که داستان از چه قرار است، و بقیه مردم نیز بسیار زود دریافتند که این “برکت الهی” همانا از مرز غربی کشورشان ایران بوده که به دست باند اردوغان رسیده است و چون به دلایل سیاسی و امنیتی نام ارسال کننده محموله قاچاقی در اسناد ارسالی قید نشده است، آقای نخست وزیر کشور همسایه ما هم می توانند براحتی و بی هیچ هراسی از هرگونه عوارض حقوقی موضوع، آن را جزو مایملک ترکیه معرفی کند.
اینها اما ظاهراً می بایست مایه دستگرمی می بود تا مردم ایران بیشتر عادت کنند به پدیده بر باد رفتن داروندارشان در مسیر قمارهای سیاسی و مالی کشور بربادده حکام جمهوری اسلامی. همچنین خو گرفتنشان به این که، فربه شدن یک شبه فرصت طلبان چسبیده به قدرت در سطح چند ده میلیارد دلاری در این کشور، گویا موضوعی است نه چندان غیرطبیعی. بگونهایی که جوانی هنوز سی سال پشت سر نگذاشته، می تواند به برکت رانندگی حین خدمت وظیفه خود برای فلان مقام حکومتی، خرد کننده دلار دولتی باشد در صرافیهای خیابان فردوسی تهران طبق دستور وزیر و طبعاً پورسانت بگیر اولیه از رئیس تا بعدها رشد ناگهانی بیابد در سطح “بیل گیت” ایران اما بی هیچ سازندگی و خلاقیت حداقل؛ فقطً به یمن یک دنیا شارلاتانیسم اقتصادی – رانتی. کسی که می تواند به برکت حاکمیت نوع ولایت، در یک چشم بهم زدن، ده ها شرکت در ایران و خارج از ایران تاسیس کند، شرکتهای دولتی بزرگ را به آب خوردنی بخرد و دست اندر کار خرید باشگاه فوتبال چندهزارمیلیارد تومانی شود و سلطان پولی باشد زیر بیرق ولایت فقیه. نمونه مشابه چنین پدیده فساد بزرگ ابعادی را در چند نقطه دنیا می توان یافت؟ دستکم در دمکراسیهای زیر نگین کنترلهای دمکراتیک، ابداً. اینجاست که پدیده “زنجانی”ها سر برمی آورد. او و مشابههای او می فهمند که خلایی در کار است که می توان آن را به سود جیب خود و لذت این چند روزه دنیا و به نام و برکت حکومت عاقبت پرور پر کرد. خلاء ایجاد کن و خلاء پر کن همدیگر را می یابند و این نیاز متقابل، معادله فساد و غارت حیرت آور را می بندد. ایراد در کشف چنین خلایی از سوی کسانی چون او نیست، که همانا در پدیدآورندگان این خلاءهاست که در عین حال هیچ کنترلی بر روی خود و اعمالشان و سوء استفاده از اعمالشان را بر نمی تابند. این خلاء، از جمله در آن فرصت ناشی از تحریمهای بین المللی مشهود است و چونان عوارضی از سیاستهای ایران بربادده جمهوری اسلامی. از قبل این سیاست است که نفت باید به قیمت ارزان فروش برود و پول آن در گذر از موانع ناشی از تحریم با هر میزان از تقلیل هم که شده به حکومت برگردد تا حکومتش دوام یابد. اینجاست که خطوط مواصلاتی همچون ترکیه- روسیه- تاجیکستان- دوبی به ضرر ایران و مردم ایران برقرار می شود. اینجاست که از فروش نفتی حدود صد و شصت میلیارد دلار به قیمت بین المللی، تنها هشتاد میلیارد دلار آن تسعیر می گردد و از این مبلغ نیز، یک دهم رسماً سهم دلالانی چون “زنجانی” ها می شود و تازه باز دو میلیارد دلار دیگر عملاً در این میان و آنهم در معادلات دزدانه کم می آید تا در سر بزنگاه به موضوع دعوای ایز گم کردنها بدل شود. آقا بابک زنجانی که زمانی دست در دست اوباشان حکومتی چون “میرکاظمی”ها – از سرکردگان چاقوکشان امام زمانی نظام- سبز را در درون کابین هواپیمای شخصی، خیابانهای تهران و بیابانهای عراق محکوم می کند و در همان حال نیز با پول مردمی درگیر فقر و تنگدستی به نرد بازی محبت با شوخ چشمان شهر دوشنبه برمی خیزد، اکنون اما که دوره مصرفش به پایان رسیده است، به زندان می افتد و بدین ترتیب قرار می شود تا “پدیده زنجانی” جای خود را به شخص “زنجانی” بدهد. تکرار سناریوی نخ نما در این نظام.
آری، اکنون این کلاش خودپرورده نظام ولایی، رندانه و طلبکارانه خطاب به آمرین و مجریان نظام و دولت ولایی می گوید – و درست هم می گوید- که اگر شما بتوانید فقط هزار دلار از طریق بانک مرکزی وارد کشور کنید، من نیز آن دو میلیارد دلار ادعایی را به شما پس می دهم. این را می گویند به رخ کشیدن جرم طرف مقابل برای مبرا کردن خویشتن شریک در جرم از گناه مشترک. صحبت بر سر “پدیده زنجانی” است و نه شخص زنجانی، نه رفیق دوست و جهرمی و نه رضا صرافهای دون ژوان ساکن ترکیه. این پدیده از محصولات طبیعی و ناگزیر سیستمی است که در آن ساختار قدرت و بویژه راس قدرت، رها از هرگونه کنترل سیاسی و اقتصادی است؛ که در آن، هر حسابرسی و بازرسی مالی حتی از نوع دولتیاش حق عبور از مرزهای ممنوعه را ندارد؛ که در آن، تحقق شفافیت به معنی زوال نظام است؛ که در آن، قدرت استبدادی بنا به منطق درونی خود مجاز به هر سوءاستفاده از قدرت می باشد و نیز به کارگیری انواع عوامل در این سوءاستفادهها. “پدیده زنجانی” ترجمان اقتصادی – رانتی پدیدهایی است سیاسی به نام ولایت فقیه. جراحی نیز می باید متوجه این غده اصلی باشد، وگرنه این پدیده بارها و هر بار بدخیم تر از قبل سر بر خواهد آورد و تیشه را بیش از پیش بر ریشه این مردم و سرزمین خواهد کوبید. به سراغ اصل مطلب باید رفت!