سال نو می آید
در خرابه های یخزده
صدها نوزاد
به دنیا نیامده می روند
و هیچکدام
خدا نمی شوند
ما فقر های کهنه
دردهای قدیمی
و رنج های همیشگیمان را
به کاج می آویزیم
دنیای کهنه را
به سال کهنه می سپاریم
با آتش نهفته در دستانت
به دستان دختر کبریت فروش
گرما می دهیم
با شراره چشمانت
ریشه ی آوارگی خواهد سوخت
و دیگر بار
خانه گرم می شود
سال نو می شود
با آرزوها ی کهنه در دل من
و امید
بر شانه های خدا گونه ی تو
به دنیا ی نو می رسیم
سال نو می شود
شاید هم
همه ی کودکان خدا شوند