روز 30 فروردین ۱۳۵۴ یکی از دردناکترین و فراموش ناشدنیترین،روزهای تاریخ مبارزات آزادیخواهانه میهن ماست، در این روز تپههای مشرف به شکنجهگاه اوین، شاهد یکی از هولناکترین جنایات رژیم بود، که ۹ نفر از فرزندان مقاوم و اندیشمند جنبش فدائی و مجاهدین را با دستان و چشمان بسته با رگبار مسلسل شکنجه گران ساواک به قتل رساندند، این جنایت همواره در تاریخ مبارزات میهنمان بهعنوان یکی از اسناد جنایات نظام شاهنشاهی در افکار عمومی ماندگار خواهد ماند.
یکی از شاخصترین مبارزانی که در این روز در تپههای اوین بر خاک افتاد، زندهیاد حسن ضیاطریفی است.
حسن ضیا ظریفی در سال ۱۳۱۸ در شهر لاهیجان متولد شد و از سن ۱۲ سالگی روزنامه خواندن را آغاز کرد و از همان دوران کودکی به زحمتکشان و تهیدستان عشق میورزید و از فقر و محرومیت آنان رنج میبرد، در سالهایی که نهضت ملی کردن نفت به اوج رسید حسن به سازماندهی دانشآموزان میپرداخت و درباره مزایای ملی شدن صنعت نفت برای آنان سخنرانی میکرد، در سن ۱۴ سالگی به عضویت سازمان جوانان حزب توده ایران در آمد و در توزیع روزنامههای حزب فعالانه شرکت داشت، در سال 35 در سن ۱۷ سالگی به علت سازماندهی دانشآموزان برای فعالیتهای صنفی بازداشت و مدت چند روز در زندان رشت زندانی شد. سال ۱۳۳۸ مرحله جدیدی در حیات فعالیتهای سیاسی او پدید آمد زیرا در دانشگاه پذیرفته شد و تحصیلات را در دانشکده حقوق آغاز کرد. در دانشگاه با فعالان سیاسی آشنا شد و پس از مدتی به اتفاق زندهیاد بیژن جزنی یکی از رهبران جنبش دانشجویی شد. در این دوران همواره تحت نظر ساواک بود و چندین بار به مدت کوتاهی دستگیر و چندین بار نیز به ساواک احضار شد و مورد تهدید قرار گرفت. حسن ضیا ظریفی افزون بر روحیه مبارزهجوئی از احساسات عمیق عاطفی نیز برخوردار بود. در سال ۴۱ در اوج مبارزات دانشجوئی، یکی از دانشجویان مزدور ساواک با قمه به صفوف دانشجویان حمله کرده و چند نفر از دانشجویان را مجروح کرده بود، دانشجویان او را دستگیر و خلع سلاح کرده بودند و قصد کتک زدن او را داشتند که زندهیاد ضیا ظریفی بر سر دانشجویان فریاد میزند و میگوید” رها کنید این مزدور مفلوک را”؛ آن دانشجوی ساواکی محمدحسن ناصری نام داشت که بعد با نام مستعار عضدی به یکی از سر جلادان ساواک تبدیل شد. حسن پس از دریافت لیسانس دوران خدمت سربازی را به علت سابقه فعالیتهای سیاسی با درجه سربازی گذراند.
پس از دستگیری زندهیادان جزنی و سورکی در ۱۹ دیماه ۴۶، حسن مخفی میشود و احتمالاً مخفیگاه او توسط عباسعلی شهریاری لو میرود و او نیز در ۲۵ دیماه دستگیر میشود و مانند بقیه اعضای گروه شدیداً مورد شکنجه قرار میگیرد و به علت عوارض شکنجه او را در بیمارستان ارتش بستری میکنند که خبر شکنجههای گروه توسط دانشجویان خارج از کشور و مراکز مدافع حقوق بشر افشا میشود.
در اواخر دیماه سال ۴۷ حسن ضیاظریفی در بیدادگاه نظامی محکم و استوار از آرمان و مواضع سیاسیاش دفاع میکند؛ او در بخشی از دفاعیاتش میگوید: “یک امر بهعنوان نیت من و بهعنوان نیت مقدسم و بهعنوان راهنمای من در کارهای سیاسی و اجتماعی مطرح بوده و خواهد بود و آن آزادی و سعادت وطنم و سرفرازی و خوشبختی مردم زحمتکش و رنجدیده ایست که به نام ملت ایران خوانده میشود”. در این بیدادگاه او به ده سال زندان محکوم و به زندان قزلقلعه منتقل میشود. در سال ۴۸ پس از فرار ناموفق چند نفر از اعضای گروه به زندان رشت منتقل میشود. در زندان رشت برای زندانیان لایحه دفاعی مینوشت و به هنگام آزادی زندانیان برای آنان از دیگر زندانیان پول جمعآوری میکرد، ازاینرو از محبوبیت زیادی در بین زندانیان عادی برخوردار بود. حسن به هنگام زلزله خراسان نیز مبلغی پول برای کمک به زلزلهزدگان ارسال کرد.
در سال ۴۹ زندهیاد غفور حسنپور، به ملاقات او میرود و بازگشت صفائیفراهانی را از فلسطین به ایران به اطلاع او میرساند. پس از دستگیری حسنپور، ضیاظریفی را با هلیکوپتر به تهران منتقل میکنند و بهعنوان یکی از عوامل سیاهکل مورد شدیدترین شکنجهها قرار میدهند و این بار در بیدادگاه، محکوم به اعدام میشود. حکم اعدام به علت اعتراضات در خارج از کشور به حبس ابد تبدیل میشود و او را به زندان کرمان تبعید میکنند؛ اما پس از مدتی، بار دیگر او را به زندان قصر منتقل میکنند. در سال ۵۳ در ارتباط با جنبش چریکی لرستان، به رهبری دکتر هوشنگ اعظمی لرستانی، مجدداً تحت شکنجه قرار گرفت و بنا به گفته یکی از همسلولیهایش، تهرانی، شکنجهگر ساواک به او گفته بود: “این بار باید به همهچیز اعتراف کنی وگرنه شهیدت میکنم”.
سینه پرمهر حسن ضیاظریفی پس از تحمل ۸ سال زندان، در سلولهای انفرادی و تحمل شکنجههای توانفرسا در ۳۰ فروردین ۵۴ ، آماج گلولههای دژخیمان ساواک قرار گرفت؛ اما عشق او به تودههای محروم و ستمدیده همواره در یادها خواهد ماند، و زندانیان عادی زندانهای کرمان و رشت هیچگاه کمکها و محبتهایش را فراموش نخواهند کرد. چند ماه قبل از قتل بیشرمانه ۹ نفر مبارز در تپههای اوین، ارتشبد نصیری رئیس ساواک برادر ضیاظزیفی که شغل مهمی در وزارت بهداری بر عهده داشت را به ساواک فراخوانده بود و به او گفته بود: “دور این برادرت را خط بکش”.
حسن ضیاظریفی دو اثر را آفریده بود، که امکان انتشار نیافتند، زیرا به هنگام دستگیری از دستبرد ساواک در امان نماندند، این دو اثر عبارت بودند از: از ترجمهای به نام «سوسیالیسم آفریقائی» و دیگری نوشتهای درباره شعر و مارکسیسم.
یاد حسن ضیا ظریفی و عشق پر شورش به تودههای زحمتکش گرامی باد!