آنچه در زیر مشاهده میکنید، متن خلاصه سخنان اکبر گنجی در مراسم اهدای قلم طلایی در مسکو است. امکان پیوند به متن کامل با عنوان جمهوری جمهوریها در بخش چپ صفحه اصلی نشریه کار (سایت ادوار) فراهم شده است:
به نام حق
خانمها، آقایان
در اینجا، در ابتدای سخن، در حضور نمایندگان رسانههای جهانی، مراتب تشکر و قدردانی خود را از انجمن جهانی روزنامهها (Word Association of Newspapers)، به دلیل اعطای قلم طلایی اعلام میدارم. گرچه این جایزه را حق خود نمیدانم، اما آن را حق آزادیخواهان و دگراندیشان ایرانی میدانم. اگر قرار است این جایزه به آزادیخواهان ایرانی تعلق بگیرد، در واقع حق کسانی است که در راه دفاع از آزادی و حقوق بشر طی قتلهای زنجیرهای از طریق سلاخی به قتل رسیدند. این جایزه حق زندانیانی است که در تابستان ١٣۶٧ در زندانهای سراسر کشور اعدام شدند. این جایزه حق افرادی است که در راه اطلاع رسانی، روزنامهنگاری و دفاع از آزاداندیشی ترور و فلج شدند. این جایزه حق کلیه دگراندیشانی است که طی سالهای گذشته زندانی و از حقوق اجتماعی محروم شدند. این جایزه باید به افرادی تعلق گیرد که به خاطر دگراندیشی و دگرباشی مجبور به مهاجرت از کشور شدند و در غربت غرب، با خاطره ایران عمر را سپری میکنند و نمیتوانند به کشور بازگردند. این جایزه به روشنفکرانی تعلق میگیرد که طی دو دهه گذشته ایرانیان را با اندیشه آزادیخواهی آشنا کردند. من در اینجا به نمایندگی از سوی همه آنها این جایزه را دریافت میکنم و با این عمل خاطره مبارزات شکوهمند همه آنان را پاس میدارم. آنچه پس از این گفته خواهد شد، حاوی نظرات یک دگراندیش ایرانی در خصوص مسائل کنونی جهان است و باید آن را مصداق «به صدای بلند فکر کردن» و طرح مسئله برای تبادل نظر و گفتوگوی انتقادی-استدلالی تلقی کرد. متن حاضر، فشرده متنِ مفصلِ اصلی است که به صورت مکتوب تقدیم حضار محترم خواهد شد.
آرزوی ما تحقق دنیایی انسانی است، اما عملاً در دنیایی زندگی میکنیم که سرشار از خشونتهای لجام گسیخته و عظیم است، دنیایی که انسان شاهد نسل کشیها، جنگهای داخلی، تصفیههای قومی، و پایمال شدن حقوق شهروندی در نقاط مختلف دنیا هستیم. این رذایل اخلاقی همچنان ما را از زیستن در جهانی امن و در صلح پایدار محروم میکنند. اما جهان امروز ما نقطههای روشن و امید بخش هم دارد. امروز، بیش از هر زمان دیگر در طول تاریخ، با گسترش ارتباطات، انسانها فارغ از ملیت، نژاد، دین، و خلاصه همهی عناوین ثانویهشان، دل نگران همدیگر در مقام انسان هستند. امروز در آستانهی تولد یک مفهوم تازهی اخلاقی در جهان هستیم: شهروند جهان. امروز خیل عظیمی از انسانها، دیگر خود را فقط شهروند یک کشور یا یک دولت و صرفاً همبسته با اعضای آن کشور و دولت نمی دانند، بلکه فراتر از آن خودشان را شهروندان جهان هم میدانند و با همهی شهروندان جهان احساس همبستگی میکنند. همین گردهمایی امروز ما نشانهای از این همبستگی میان شهروندان جهان است. اما باید بپذیریم که هنوز در آغاز راه هستیم و فجایعی که همچنان رخ میدهد و وجود دارد، فجایعی همچون تروریسم، زورگویی، دیکتاتوری، تبعیض، جنگ، و غیره نشانهی این است که باز همچنان نیازمند پیدا کردن راههایی برای گسترش این همبستگی و عینیت یافتن کامل مفهوم شهروندی جهان هستیم. به گمان من کانت مهمترین فیلسوفی است که میتوان در این راه از اندیشههایش مدد گرفت. در دیدگاه کانت انسان از آن نظر که انسان است، صاحب حق است و در این معنا انسانها همه با هم برابرند و بدین لحاظ قانون صرفا زمانی عادلانه است که بدون استثنا شامل همه شود و حافظ آزادی همگان باشد. کانت ما را به تواضع و احسان فرا میخواند یعنی هم خود را به جای دیگری گذاشتن و هم دیگری را عین خود تلقی کردن. از این راه است که همبستگی انسانی تقویت میشود زیرا بدین ترتیب هم مواهب و نعمتهایمان و هم نیازهایمان را مشترک میبینیم. از نگاه کانت انسان غایت است. هیچ انسانی را نمیتوان وسیلهای برای رسیدن به هدف قرار داد. زندگی اصیل آن زندگی است که در آن هر کس بتواند اهداف خودش را دنبال کند و وسیلهای در دست دیگران برای رسیدن به اهداف خودشان قرار نگیرد. اگر آزادی برابر برای همگان تامین شود، این زندگی اصیل شکل میگیرد تا انسانها با همکاری و با رقابت بتوانند اهدافشان را دنبال کنند و ارزشهایشان را در عرصهی عمومی به نمایش بگذارند. امروز در همین چهارچوب نیازمند آنیم که هر چه بیشتر در عرصهی عمومی حرکت کنیم و عرصهی عمومی را زنده و شاداب و هوشیار نگاه داریم تا قدرت را مهار کنیم و تمام زمامدارانی را که انسانها را به ابزار و وسیله بدل میکنند به باد انتقاد بگیریم و در برابر توتالیتاریسم عقیدتی که میخواهد تصور خودش از جهان مطلوب را با تکیه بر زور بر همگان تحمیل کند بایستیم. همانگونه که کانت مینویسد: « آزادی انسان بعنوان یک انسان، به صورت اصلی برای تاسیس یک حکومت مشترک … میتواند در این قالب بیان شود: هیچ کس نمیتواند مرا مجبور کند که بر طبق تلقی او از رفاه و سعادت، سعادتمند باشم، زیرا هر کس سعادت خود را فقط به نحوی که خودش میپسندد میتواند دنبال کند… حکومتی که بر مبنای اصل خیرخواهی نسبت به مردم تاسیس میشود … حکومت پدرسالار … حادترین نوع استبداد است که میتوان در نظر آورد». اما باز باید پا را از این هم اندکی فراتر بگذاریم. برای آنکه بتوان به چنین وضعیتی رسید که هر کس آزادانه بتواند خیر و سعادت و اهداف خودش را دنبال کند نیازمند اصولی برای همبستگی خودمان در برابر خشونت و خشونت طلبان هستیم. یکی از این اصول میتواند همان گفتهی مشهور مسیح باشد که « همسایهات را دوست بدار.» البته باید درکی وسیع از معنای «همسایه» داشته باشیم. همسایه فقط «برادر دینی» من نیست، هر انسانی، هر جای کرهی زمین، به هر لباس، هر رنگ، هر جنسیت، و هر اعتقاد همسایه من است و باید حرمت او را نگاه دارم. شهروندان جهان به هر نام که نامیده شوند همسایگان هم هستند و هر تعدی به هر شهروند جهان، تعدی به تک تک ماست و دفاع از حقوق این همسایگان است که میتواند ما را چنان همبسته کند که هیچ خشونت طلبی جرات تجاوز به حقوق شهروندِ بینام جهان را نداشته باشد. اصل دیگر همان علنّیت یا شفافیتی است که یکی از آرزوهای کانت است. هر تصمیم گیری در حوزهی عمومی و علی الخصوص حوزهی سیاسی باید علنی و شفاف در مقابل همگان نمایان باشد. باید نوری در تاریکخانه سیاست بتابانیم تا فرایند تصمیمگیریهایی که با سرنوشت همهی ما پیوند دارد علنی و شفاف باشد تا بتوان آن تصمیمها را در عرصهی عمومی نقد و بررسی و واشکافی کرد و آنگاه تایید یا رد یا اصلاحشان کرد. امروز رسانهها بخصوص وظیفه شان همین نورتاباندن بر آن تاریکخانههاست. آنچه امروز جهان ما از آن رنج میبرد خشونت است، خشونتی که در چهرههای مختلف ظاهر میشود و دردو رنج به بار میآورد. ترور،سرکوب، زندان و سلول انفرادی جلوههای بارز خشونت هستند، ابزارهایی که حاکمان و جزم اندیشان برای تحمیل عقاید و امیال خود به شهروندان بکار میگیرند.
امروز باید با خشونت در همهی جلوههایش مقابله کنیم. امروز دیگر حتی آن خشونت انقلابی که روزگاری کسانی چون سارتر، فانون، مارکوزه، موجه میشمردند موجه نیست، زیرا دیدهایم که خشونت ،خشونت به بار میآورد و حتی خشونت انقلابی تر و خشک را با هم میسوزاند. امروز دیگر نباید با همان سلاح خشونت طلبان به مقابله با آنها پرداخت. باید مقاومت صلح آمیز مدنی را جایگزین خشونت انقلابی کرد. شعار من برای مبارزه با ظلم و خشونت « ببخش و فراموش نکن» است. بخشایش فضیلتی است که بر کینه خشم و نفرت موجه غلبه میکند. صرف نظر کردن از انتقام گرفتن است. بخشیدن مظالم به معنای به فراموشی سپردن و دست کشیدن از پیکار نیست بخشایش دست کشیدن از نفرت ورزیدن است. بخشایش، نفرت را به نفرتجویان، بدخواهی را به بدخواهان، کینه را به کینه توزان، واگذار میکند. ابن امر نه فراموش کردن جنایت را اجازه میدهد، نه وظیفهی وفاداری ما را نسبت به قربانیان جنایت، و نه الزامات مقاومت شجاعانه در برابر جنایتکاران حاکم و پیروان متعصب جنایات گذشته را. باید همواره به یاد داشته باشیم که زمانی ظلمی روی داده است. باید شرایطی که میتواند منجر به پدید آمدن فاشیسم،توتالیتاریسم ،و هر نوع دیکتاتوری که منشا مظالم است در خاطره ی فردی و جمعی ما باقی بماند تا آماده باشیم که چنان شرایطی دوباره تکرار نشود. چه خوب میگوید پل ریکور که انسان اخلاقی و متعهد در حافظهی خود آن همه آواهای انسانهای مظلوم را از پشت حصارهای زندانها، اردوگاهها، و شکنجه خانهها میشنود و نمیگذارد که این صدا یعنی آوای وجدان او خاموش شود. ببخش و فراموش نکن شرط رسیدن به دموکراسی به معنای جامعهای عاری از خشونت است. پس از کشف حقیقت، پس از نورتاباندن به تاریکخانههایی که تصمیمات خشونت بار در آنها رقم میخورد و علنی کردن مظالم، دیکتاتورها و جنایت کاران را میبخشیم تا خشونت گسترده دامن نشود. خشم و کینه و نفرت نمیتوانند جامعهای عاری از خشونت و دموکراتیک به وجود آورند. اینجاست که نیازمند بخشش هستیم و در عین حال فراموش نکردن. بخشایش خطا را پاک نمیکند بلکه کینه را حذف میکند، خاطره را پاک نمیکند بلکه خشم را از بین میبرد، پیکار را کنار نمیگذارد، بلکه از نفرت چشمپوشی میکند. بخشایشگران بینفرت و با قلبی سرشار از شادی با کجیها مبارزه میکنند.
یکی دیگر از فجایع روزگار ما جنگ است و یکی از اهداف شهروندان جهان خاموش کردن آتش جنگها و رسیدن به صلح پایدار است، همان صلح پایداری که کانت منادیش بود و چه سرخطهای مناسبی برای صلح پایدار معین کرده است. صلح پایدار در تعبیر کانتی در گرو بسط دموکراسی است،زیرا دموکراسیها هرگز با هم نمیجنگند. امروز فقط شهروندان جهان هستند که میتوانند با همان احساس مسئولیت شهروندی جهانی مانع از تصمیم گیریهای خودسرانهی حکومتهای خودسری شوند که به آتش جنگ دامن میزنند.
حال که این سخنان را گفتم میتوانم دلآسودهتر این قلم طلایی را به نیابت از همهی شهروندان جهان و در مقام عضو کوچکی از این جامعهی بزرگ که با همه جلوههای خشونت مبارزه میکند بپذیرم.