با چه توان کوه کند
ارتش جوشان کار
باچه توان پل کشید
برقلل کوهسار؟
!اتحاد ، اتحاد، کارگران اتحاد
تیشهء دستان ما
بر لب شط سدکشید
تیشهء دستان ما
در همه جا سد شکست
بهر چه برخاک ریخت
حلقهء زنجیرها
!اتحاد، اتحاد، کارگران اتحاد
ازتپش صبح دم
تادل شب کار وکار
یک نفس وبی امان
…پای دَکَل های تار
همدم ما دود وباد
همدم ما خشت وخاک
…همدم ما زوزه ها
!اتحاد، اتحاد، کارگران اتحاد
منگنهء چرخ ها
تیغهء دندانه ها
نیشتر شعله ها
تسمهء پروانه ها
ازتن ماساختند
اسکلتی سیم پیچ؛
برکف ما دوختند
:اسلحه ای آتشین
!اتحاد، اتحاد، کارگران اتحاد
پرشده در جام ها
شیروعسل، شهد وگل
خم شده بردوش ما
…دودکش کوره ها
قسمت ما بوی روی
قسمت ما زنگ مس
!قسمت ما سرب داغ
!اتحاد، اتحاد، کارگران اتحاد
یخ زده در قوس برق
گم شده در خاک پوک
دوخته بر مته ها
!غلطک هرانقلاب
ما همه یک پیکریم
قامت ما شیر کوه
جوشش ما زنده رود
:برلب ما یک سرود
!اتحاد،اتحاد، کارگران اتحاد
خون رگِ سرخ ما
غنچهء قالیچه ها
جنگل فولاد ونور
گلشن بازوی ما؛
مرمر یک معدنیم
خالق گنجینه ها
شمش نَََوَردیده ایم
مالک زنجیرها
عزم خدا در زمین
!باچَکُشی آهنین
!اتحاد، اتحاد، کارگران اتحاد
همدل وهمسوشدیم
ازشرر نقطه جوش
درگذراز بوته ها
جوشن رویینه پوش
مژده رسان آمدیم
باگل ورنگین کمان
در کف ما پینه و
نیشکر وارغوان
…زیرقدم های ما
!بیرق سوداگران
!اتحاد،اتحاد، کار گران اتحاد
با چه توان کوه کند
ارتش زحمتکشان
با چه توا ن ره کشید
یکسره تا کهکشان؟
!اتحاد، اتحاد، کارگران اتحاد
هادی مومنی “۱۳۶۰”