هرچند که در سالهای اخیر مطالعات راجع به رفتار اجتماعی انسان شاهد رشد بوده ، اما جنبههای زیست شناختی و تکاملی این مورد تا بحال کشف نشده باقی مانده است. تنها استثنا در این زمینه شاید واژه انتخاب گروهی درچارچوب تئوری تکامل باشد که پس از انتشار معروفترین کارهای داروین و بطور مداوم محبوبیت داشته است، که به قولی برآن زیستشناسی اجتماعی نام نهاده اند و از نزدیک به نیم قرن پیش در دسترس میباشد.
تشریح ژنتیکی رفتار اجتماعی انسان در طول زمان موضوعی بحث برانگیز بود ه است. نقد منتقدان عمدتا از این فرض نشات میگیرد که چنین توضیحاتی قطعی گرا میباشند و میتواند در تقویت نظرات نژادپرستانه به کار گرفته شوند.
مطالعات اخیر در عرصه مغز و اعصاب توجه مضاعفی به ریشه عصبی شیمیایی و تاثیرات تکاملی درایجاد احساسات بشری نشان میدهند. بطور ویژه تحقیقات بروی تکامل روند عصبی شیمیایی مغز، از تاثیرات تنظیم مدیریت محیط در همکاری مثبت و تاثیرات منفی در نبود آن پرده بر میدارد.
پیشرفتهای اخیر در فهم انسان از ذات خود را نمیتوان از رشد فوق العاده ای که در نوآوریهای بیو تکنولوژیکی وبویژه در عرصه زیستشناسی ترکیبی (synthetic biology)شاهد بوده ایم ، جدا دانست.تکنولوژیهای جدید دروازه ی را بروی فرصتهای جدید در پیشرفتهای فیزیکی و شناختی باز کرده است. هم زمان، درک امروز ما از دانش مغز و اعصاب امکان جدیدی را برای دخالت تکنولوژیکی ممکن ساخته و امکانی را فراهم میسازد تا با یاری جستن از تحریکات عصبی شیمیایی در مغز ، طبیعت انسان را تحت کنترل درآورد.با در نظر داشت این پیشرفتها ، ما بطور روزافزونی به سمت بازنویسی ذات خود گام برمیداریم.از اینرو مهم است تا درک درستی از روند تکاملی که انسان برای رسیدن به نقطه فعلی طی کرده است، داشته باشیم. به هم چنین علاوه بر تشخیص ظرفیت رو به رشد انسان، آنرا در هماهنگی با مواردی که انسانیت ما را شکل میدهد قرار دهیم، علاوه بر این نیاز است به تدوین سیاستهای لازم در جهت تنظیم چنین تغییراتی.به ویژه با توجه به اینکه روند تکاملی احساسات نیرومندی برای ما به ارمغان گذشته است، اما در رابطه با شرایط استفاده از آن نکات مبهم بسیاری باقی گذاشته است.
تکامل، جامعهشناسی و عصب شناسی: آنگونه که هستیم
نتایج تحقیقات در رابطه با توانایی شناختی انسان و مطالعات گسترده در باب فرهنگ ، وجود مفهوم اخلاق ذاتی را رد کرده ا ند. اما در عین حال بشر ظاهراً صاحب آنچه که حافظه ژنتیک نامید ه میشود میباشد، که عبارت است از برخورداری از شهودی موروثی به مانند توانایی شناخت اعداد (“numerosity”) و در جای خود شاهدی بر وجود استعداد ذاتی انسان در رابطه با اعداد. با اینحال مفاهیم اخلاقی گسترده ای در طول دوره وجود انسان توسعه یافته، مفا هیمی که بطور گستردهای وابستهاند به مجمو عه ای از شرای یطی که ما در آن قرار داریم.
فرضیه جان لاک در مورد ذهن (فیلسوف انگلیسی قرن ۱۷ که نظراتش خاستگاه تصورات امروزی در مورد آگاهی و خود بودن شمرده میشود) منجر شد به کمتر شدن بحثهای طولانی فلسفی درباره حضور یا عدم حضور ایدههای ذاتی در انسان نانو شته )یا لوح سفید(، اما این تحقیقات عصبی مغزی دوران معاصر بود که بر این مبحث تاثیرات قطعی وارد کرد. بویژه به میان آمدن این یافته ها که احساسات انسان بر اثر تحر یکا ت عصبی-شیمیایی در مغز شکل میگیرد، و هم اینکه با اندک اختلافی در فر هنگهای مختلف قابل رویت است. اخلاقیات انسان، نه مجموعه ای است از ایده های ثابت ذاتی و نه یک سیستم اخلاقی درونی، بلکه مجموعه ای است از پاسخ ها ی شرطی نشات گرفته از غرایز ی انسانی با هدف کمک به بقای فرد. این پیکر بندی را میتوان با استفاده از تمثیل لوح سفید مستعد بیان کرد که در آن انسان برخوردار است از حداقلی از غرایز پایه و قادر به واکنش در جهت تضمین بقای خود.
این بدان معنی است که انسان بطور قابل ملاحظهای موجودی است خود خواه تا آنجا که ما همیشه بدنبال رسیدن هدف اصلی که بقای فردی میباشد ، هستیم.در حالی که غالبا و به اشتباه اینطور استنباط میشود که برخورداری از حس همکاری و گرایش به اجتماع ناقض این نقطه نظر میباشد. خودخواهی، وجود رفتار اجتماعی را رد نمیکند. برای اثبات این نکته باید به روند تکامل انسان نگاه کرد: که نشان میدهد که همان نیازها و فشارها در انتخاب بقای فردی،بشر را به سمت کار گروهی سوق داده است؛ و این حتی در کودکان کم سنّ و سال نیز قابل مشاهده است. شواهد گواه براین است که حس ابتدایی تمایل به اجتماع بخشی است از غرایز تکامل یافته ای که انسانها با آن متولد میشوند، و این برخی از افراد را به این نتیجه میرساند که اخلا ق امری است ذاتی. اما دیگرانی به درست هشدار میدهند که این غرایز در چارچوب هنجارهایی محدود قرار میگیرند. چنین غرایزی مشوق همکاری فرد با خانواده یا گروهی پیرامونی میشود که موردعلاقه انتخاب طبیعی میباشد، و در عین حال مشوق فاصله گرفتن و دوری ازغیر خودیها. بدین خاطر ممکن است استدلال شود که زمینه برای برخورداری از رفتار مبتنی بر اخلاق در سنینی قبل از یادگیری مسائل اجتماعی و شرطی شدن به آن رخ می دهد، اما اشتباه خواهد بود اگر عنوان شود که چیزی نزدیک به حس کرامت جهانی انسانی در داخل ذات بشرتعبیه شده است.
درچارچوب دیدگاه عصبی شیمیایی توضیح تکاملی این رفتار اجتماعی و کمبودهایش روشن میباشند.احساسات انسانی ازقبیل لذت، ترس و تنفر همگی بواسطه تحریکات و عملکرد عصبی شیمیایی در مغز ایجاد میشوند. مواردی که همگی در طول ۲۰۰۰۰۰ ساله گذشته تکامل یا فته و در اکثر دوره ها تاثیر بسیاری داشته است بر همکاری انسانها در قالب گروههای کوچک و با هدف بقا. هم رفتار مثبت و هم رفتار عاطفی پاداش گونه انسان دارای توضیحات عصبی شیمیایی میباشند، به اینکه چنین رفتارهایی در نتیجه پاسخ گویی عصبی شیمیایی و فرآیندهای درو نی سلولهای مغز ایجاد میشوند. احساسات انسان، که زمانی در جهت حفظ بقا و سلامت روحی فرد از نقشی حیاتی برخوردار بودند در معنای اولیه خود بسیار بدوی به حساب میآیند. بنابر این اگر بنا است تا در آینده جامعه ای متعادل و همه شمول داشته باشیم، نیاز است به مقدار زیادی بازندیشی در احساسات انسان و تنظیم آن در جهت آداب و رسوم اجتماعی زمانه فعلی.
ضروری است عنوان شود که یک نظم اجتماعی پایدار و کاربردی میبایست زمینه ای را فراهم آورد که در آن احساسات مثبت امکان حضور پیدا کنند. از آنجا یی که احساسات و واکنش های انسانی ، محصولات محیط پیرامونی میباشد، انسانها به احتمال زیاد با قرار گرفتن در محرومیت، ترس و ناامنی رفتارغیر اخلاقی در پیش گرفته، و با تغییر بی درنگ اهداف، به غریزه از پیش برنامه ریزی شده حفظ بقا روی میآورد. درک این پیش زمینه ذاتی میتواند راهنمای سیاستهای عمومی باشد تا شرایط مناسبی را فراهم آورد تا ا نسان به توسعه همکاری اجتماعی علاقه مند شوند، موردی که نبود آن غریزه بقا را در انسانها دوباره فعال میکند.
پیشرفت و آینده جهانی انسان: آنگونه که خواهیم بود
با توجه به اهمیت میراث ژنتیک انسان در تعیین بسیاری از رفتارهای فرد، بیوتکنولوژی و بطور ویژه زیستشناسی ترکیبی تا حدی پیشرفت داشته اند که این امکان را فراهم آورند تا بسیاری از عوامل تعیین کننده ذات انسان بازنویسی شوند و یا حد اقل تغییر پیدا کنند. اساس عصبی شیمیایی احساسات انسان نشان میدهد که آنها را براحتی میتوان دستکاری کرد، که البته این تغییرات عواقب اخلاقی، اجتماعی و سیاسی خود رابه همراه دارد. یک نمونه ساده استفاده از اسپری اکسیتوسین میباشد که بصورت تجاری در دسترس است، و مطرح شده که در بازجوئیها توسط پلیس و نیروهای نظامی مورد استفاده قرار میگیرد.
این واقعیات میطلبد تا با توجه به پیشینه سیاه بازجوییها و دیگر روشهای سنگین تحقیقات مثل دروغ سنج و تاثیرات منفی زیاد وکم آن، نظارت منظمی وجود داشته باشد. و عمومی تر اینکه، قرار گرفتن ابزار تاثیر گذاری بر پروسههای عصبی-شیمیایی در اختیار گروهی که از امکانات برخوردارند، جایی از نگرانی به همراه دارد: تضعیف همه کسانی که مورد تاثیر قرار میگیرند و تهدیدی است برای کرامت افراد و آینده بشریت.
تکنولوژی پیشرفته که قول بهبود در توانایی فیزیکی و شناختی انسان را میدهد، موظف است تا در آینده نقشی مهم در این رابطه بازی کند. قرار گرفتن در اختیار کسانی که از منابع کافی برخوردارند و در راه رسیدن به مواردی که تا قبل از این ناممکن به نظر میرسید. از آنجائی که افراد برخوردار از منابع مالی ناچیز، قادر به دسترسی به محصولات پیشرفت تکنولوژیکی که غالباً توسط افراد ثروتمند در معرض فروش قرار میگیرند، نخواهند بود، فاصله در استفاده از امکانات و امکان نابرابری در جوامع گستردهتر خواهد شد. نمونهای ساده در این رابطه امکان انجام جراحی لیزری چشم و نمونه پیچیدهتر دستگاه های ایجاد ارتباط بین کامپیوتر و مغز انسان میباشد.
نمونه یی دیگر استفاده از دارویی میباشد به نام ادرال(Adderall)، که برای درمان بیماران مبتلا به اختلالات تمرکزی استفاده میشود.این دارو بطور روزافزونی در محیطهای دانشگاهی مورد استفاده قرار میگیرد تا از مزیت بهتری در روند تحصیل برخوردار شوند.هر چند که این دارو در مقایسه با مواردی که در آینده شاهد آن خواهیم بود ، موردی سبک به حساب میاید.
نگرانی و نیاز به نظارت بر محصولات ناشی از تکنولوژی پیشرفته برای دو گروه مورد نظر میباشد: آنا نی که از منابع کافی برخوردار نیستند و در نتیجه کم توان تر میشوند و آنا نی که دارای منابع هستند و به واسطه استفاده از محصولات ناسالم یا بطور ناکافی نظارت شده آسیب میبینند. به علاوه چنین محصولا تی به نحوه نگران کنندهای موجب بیگانگی از خود میشو د. این محصولات قادرند کارکرد شناختی یا پروسه فیزیکی را تا حد غیر قابل ترمیمی تغییر دهند. حرکت به سمت استفاده گستردهتر از فناوری بهبود توانایی میتوانند باعث تغییرات عمیق در فرد شود و در مرحله ای انسان را به فرابشر بودن برساند. مرحلهای که در آن انسان صفات اساسی و به هم چنین غرایز و احساسات توسعه یافته از دوره تکاملی را از دست میدهد. این مسئله با در نظر داشت سیستم از پیش برنامه ریزی شده عصبی-شیمیایی در مغز برای داشتن احساس خوب،امکانی است واقعی. انسان در واقع از طریق ارضا پنج نیاز ‘NeuroP5’,که هدایت کننده فعالیتهای فرد است هدایت میشود: قدرت، منافع، لذت،افتخار و پایداری.تکنولوژیهایی که بتواند در مسیر ارضا ویا افزایش این نیازها عمل کنند ، رشد بیشتری خواهند داشت،حتی اگر در آینده محکوم به حذف باشند.
گسترش محدوده امکانات برای بهبود توانایی انسان ، محتاط بودن در مرحله پیشر فت ، تجارتی سازی و قانونمندی را میطلبد. خصوصیات ارثی که از روند تکاملی به جای مانده است بطور مشهودی ناقص میبا شند، به این معنی که دامنه های بسیاری برای قطب نمای اخلاقی انسان باقی است تا تکامل یابد و مفاهیم کرامت انسانی و همکاری برد- برد بین گروهها و فرهنگ ها را توسعه دهد. این شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که بطور عمدهای تعیین میکند ما چگونه اخلاقیات و احتمالا ماندگاری و بقا نوع بشر را تعریف میکنیم.
—————————-
https://www.bbvaopenmind.com/en/article/socio-neuro-biology-and-prospect…