چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۱

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۱

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

سکولاریسم و ضد سکولاریسم-۵

در این جستار بهبررسی واژه و پدیده سکولاریسم در ایران میپردازیم و میکوشیم نشان دهیم که چرا در حوزه فرهنگی- تمدنی ایران این پدیده پیدایش نیافت و چرا تمامی تلاشهای ایرانیان طی 130 سال گذشته برای تحقق دولت قانونی سکولار با شکست روبرو شد. طنز تاریخ آن است که با پیروزی انقلاب مشروطه در ایران نخستین انقلاب سیاسی در آسیا برای ایجاد دولت دمکرات و مبتنی بر ارزشهای سکولاریسم تحقق یافت.

جستار دوم: ضد سکولاریسم ایرانی

در این جستار بهبررسی واژه و پدیده سکولاریسم در ایران میپردازیم و میکوشیم نشان دهیم که چرا در حوزه فرهنگی- تمدنی ایران این پدیده پیدایش نیافت و چرا تمامی تلاشهای ایرانیان طی ۱۳۰ سال گذشته برای تحقق دولت قانونی سکولار با شکست روبرو شد. طنز تاریخ آن است که با پیروزی انقلاب مشروطه در ایران نخستین انقلاب سیاسی در آسیا برای ایجاد دولت دمکرات و مبتنی بر ارزشهای سکولاریسم تحقق یافت. هر چند آن انقلاب در تحقق هدف خود مبنی بر جدائی دین از دولت با شکست روبهرو شد، اما توانست برای نخستین بار در تاریخ ایران، دولت متکی بر قانون اساسی مشروطه را جانشین دولت استبداد آسیائی سازد. از سوی دیگر با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ که منجر به سرنگونی پادشاهی خاندان پهلوی شد، نخستین انقلاب ضد سکولاریستی تاریخ جهانی نیز در ایران تحقق یافت، یعنی در ایران شبح سکولاریسم و ضدسکولاریسم هنوز که هنوز است، بر زندگی فردی و اجتماعی ما سایه انداخته است.

اندیشۀ صد سالهگی ایرانی

از آنجا که زبانهای فارسی و لاتین از زبانهای آریائی هستند، در نتیجه دو واژه «صد» فارسی و واژه سکولوم لاتینی از یک ریشهاند. و حتی میتوان نتیجه گرفت که اندیشه صد سالگی، اندیشهای آریائی است. بههمین دلیل نیز ایرانیان همچون اروپائیان بر این باور بودند که پس از هر صد سال دوران دیگرى از روند طبیعت آغاز میگردد. نظامى گنجوى در اثر خود «شیرین و خسرو» این اندیشه را چنین پرورش داده است:

 

به هر صد سال دورى گیرد از سر / چو آن دوران شد، آرد دور دیگر

نماند کس که بیند دور او را / بدان تا در نیابد غور او را

به روزى چند با دوران دویدن / چه شاید دیدن و چِتوان شنیدن

 

نظامی نیز با توجه به میانگین سن آدمهای روزگار خویش که کمی بالاتر از ۳۰ سال بود، میدانست که بهندرت آدمی را میتوان یافت که بیش از صد سال عمر کرده باشد و در نتیجه کسی نخواهد بود تا بداند که دور تازه صد سالگی چگونه خواهد بود و چه توفیرها و همسوئیهائی با دور پیشین خود خواهد داشت. بهاین ترتیب میان دوران صد سالگی ایرانی با اروپائی توفیر زیادی وجود ندارد. در هر دو نگرش هر صد سال دوران معینی است و هنگامی که سپری گشت، دوران دیگری آغاز میشود. تفاوت اما در آنجا است که در اندیشه اروپائی دورانی که پایان یافت، دوباره تکرار میشود و اندیشه ایرانی هر چند میداند که دوران نوینی آغاز خواهد شد، اما از مضمون و خمیرمایه دوران نوین بیخبر است و بر آن آگاهی ندارد. همین دو نگرش آشکار میسازد که اندیشه اروپائی از همان آغاز دارای جوهری خردگرایانه بود و اندیشه ایرانی از سرشت گُمانهزنی برخوردار است، اندیشهای که خود را بیشتر با مفاهیم و کمتر با شئی، یعنی با واقعیت سرگرم میسازد و در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که اندیشه ایرانی زیاد پایبند خردگرائی نیست و بیشتر به «دل» توجه دارد تا به عقل.

شناخت از راه «دل» حتی در گاتهای زرتشت نیز وجود دارد. بهطور مثال در بند هشت از هات ۳۱ گاتها زرتشت میگوید: «آنگاه با دیدۀ دل دریافتم که توئی سرچشمه منش پاک، که توئی آفریننده راستی و داور دادگری که کردار مردمان جهان را داوری کنی.»

 

دولتِ دینی یا دینِ دولتی

آریائیان هنگامی که در حدود ۱۸۰۰ پیشامیلاد از شمال آسیا به جنوب این قاره کوچیدند، دارای دینهای چند خدائی بودند که دین ودا که هنوز در هندوستان دارای پیروانی است، یکی از آنها است.

امّا پس از آن که آریائیان در ایران به کشاورزی گرائیدند، نخستین دین یکتاپرستی آریائی، یعنی دین زرتشت در حدود ۱۰۰۰ تا ۶۰۰ پیشامیلاد مسیح در ایران بهوجود آمد. پیدایش این دین در ایران در عین حال همراه است با پیدایش دولتهای مستقل ایرانی. و بهاین ترتیب دین و دولت در ایران باستان از همان آغاز پیدایش خویش بههم پیوند خوردند، زیرا بنا بر گاتهای زرتشت، اهورامزدا «شهریار بزرگ و نیروی پایدار و جاودانی» است و بنابراین هر کسی که بهخواهد بر مردم شهریاری کند، باید از «فره ایزدی» برخوردار باشد که «نوری است از جانب خدای تعالی که بر خلایق فایز میشود که بهوسیلۀ آن قادر شوند بهریاست و حرفتها و صنعتها، و از این نور آنچه خاص است بهپادشاهان بزرگ عالم و عادل تعلق میگیرد.» و در رابطه با شهریاران ستمگر در «گاتها» چنین آمده است: «روان شهریاران ستمگر و بدکاران و زشتگفتاران و سیه دلان و کجاندیشان و هواخواهان دروغ بهدوزخ یا سرای دروغ باز خواهند گردید، زیرا ضمیر روشن آنها رو به تیرگی نهاده است و از روشنائی و حق دور گشتهاند» که در اینجا منظور از روشنائی همان «فره ایزدی» است.

بهاین ترتیب در ایران با روندِ دیگرى از تکامل سیاسى روبهرو میشویم. تاریخ تدوین شدۀ میهنِ ما از دورانى آغاز میشود که کشاورزى پایه و اساس تولیدِ اجتماعى را تشکیل داد. در ایران نیز همچون دیگر جوامعی که شیوه تولید خود را بر اساس تولیدِ کشاورزى سازماندهى کردند، اندیشه مذهبى بر جامعه حاکم گشت. اندیشه دینی خواستار آن است که مردم و حکومت بر اساس ارزشهای دینی زندگی و کارکردهای خود را سامان دهند. علاوه بر آن نه تنها «شهریار» باید از سوی خدا برگزیده شده باشد، بلکه آنچنان که در «گاتها» آمده است، حق قضاوت باید در اختیار روحانیت قرار گیرد، زیرا «رتویا»، یعنی «رهبر روحانی با کمال بینظری و از روی وجدان نسبت به نیکان و بدان داوری خواهد کرد و کردار نیک و زشت آنها را با دقت خواهد سنجید.» خلاصه آن که در ایران از همان آغازِ تاریخ با دولتى روبهرو شدیم که مشروعیت خود را از دین کسب میکرد و دین و حکومت درهم تنیده بودند.

 

اسلام و دولت

نگرشی به سه دین توحیدی یهودیت، مسیحیت و اسلام آشکار میسازد که در یهودیت و اسلام دین و دولت از همان آغاز پیدایش این ادیان بههم آمیخته بودند، یعنی بیشتر پیامبران یهود که در تورات از آنها سخن گفته شده است، همزمان رهبر سیاسی ایل و طایفه و حتی حکومت بودهاند. ابراهیم رهبر طایفهای بود که خدا او را به پیامبری برگزید و به او امر کرد تا به«سرزمین» موعود کوچ کند. او بههمراه ایل خود به سرزمین کنعان رفت و در آنجا ساکن شد. البته کنعان سرزمینی تهی از سکنه نبود. نمونه دیگر داود است که هم پیامبر و هم رئیس دولتی مقتدر بود. همچنین پسر او سلیمان نیز هم پیامبر بود و هم رئیس دولتی که با سرزمینهای همسایه و از آن جمله سرزمین صبا روابط سیاسی و اقتصادی دوستانه داشت.

همچنین اُمت اولیه شالوده دولت اسلامی را تشکیل میدهد. با هجرت محمد از مکه به یثرب و ایجاد مدینه نوینی در آن شهر، شالوده دولت اسلامی ریخته شد. مدینه جدید از همان آغاز اجتماعی سیاسی- دینی بود، یعنی دولت اسلامی، دولتی دینی بود، یعنی دین اسلام، دینی سیاسی- دولتی بود. بههمین دلیل نیز جدائی دین از دولت در کشورهای اسلامی نمیتوانست آنگونه باشد که در اروپا رخ داد. در اسلام کافی نیست که مردم بهخدا اعتقاد داشته باشند، بلکه در کشوری که زندگی میکنند، باید بکوشند حاکمیت الهی را برقرار سازند، یعنی دولت باید بنا بر فرامین خدا که در قرآن و سنتهای بهجای مانده از محمد تدوین شدهاند، اداره شود. خلفائی که پس از مرگ محمد رهبری دولت اسلامی را بر عهده داشتند، از همان آغاز خود را «خلیفهالله»، یعنی «نماینده خدا در این جهان» نامیدند. خلیفه نه فقط از اقتدار سیاسی، بلکه همچنین از اقتدار رهبری دینی برخوردار بود. خمینی تجسم وحدت این دو عنصر در خود بود.

در مسیحیت اما این دو عنصر هیچگاه با هم بهوحدت نرسیدند. در اروپا همیشه دو دولت دینی و عرفی در کنار و جدا از هم بودند. هر چند پس از فروپاشی امپراتوری روم، کلیسای کاتولیک توانست به مثابه دولت دینی بر دولتهای منطقهای اروپا (دولتهای عرفی) برتری یابد و آنها را به پیروی از خواستهای خود مجبور سازد تا بتوانند از مشروعیت برخوردار گردند، لیکن کلیسا و دولت همچنان جدا از هم ماندند و دو کانون قدرت دنیوی و معنوی جدا از هم را تشکیل دادند.

اما در جهان اسلام چنین نبود. در دوران امویه و بهویژه در دوران خلافت عباسیان دو دولت دینی و عرفی درهم آمیخته بودند و خلیفه همزمان بالاترین مقام دینی و سیاسی سرزمینهای اسلامی بود. خلفای عباسی خود را رهبر دینی و سیاسی همه مسلمین جهان میدانستند و میپنداشتند میتوانند تمامی ملتهای مسلمان جهان را در یک امپراتوری اسلامی متحد سازند. آنها نه تنها خود را «خلیفهالله»، بلکه همچنین امیرالمؤمنین، یعنی فرمانده مسلمانان نامیدند. همانگونه که پاپهای کلیسای روم خود را نماینده نه فقط پطروس و عیسی، بلکه خدا میدانستند، خلفای عباسی نیز خود را نماینده خدا و امیر مؤمنین نامیدند، با این تفاوت که پاپها از قدرت سیاسی محروم و در عوض خلفای عباسی از آن برخوردار بودند.

به این ترتیب در دوران پس از اسلام نیز ساختار حکومتی ایران باستان دچار دگرگونی نگشت و بلکه خلفای عباسی که با کمک ایرانیان به قدرت سیاسی دست یافتند، سامانه حکومت خود را از ایرانیان گرفتند. در ساختار حکومتی آنها خلیفه از همان قدرت بیکران شاهان ساسانی برخوردار گشت، یعنی اراده و خواست او فراسوی همه چیز و همه کس قرار داشت.

نخستین حکومتهای منطقهای در ایران از میانه سده سوم هجری بهوجود آمدند که برجستهترین آن سلسله صفاریان است. یعقوب لیث نخستین ایرانی بود که از سوی خلیفه عباسی به حکمرانی سیستان منسوب نگشت و بلکه با کوشش خود توانست قدرت سیاسی را بهدست آورد. با آن که بیشتر شاهانِ حکومتهای منطقهای ایران تابع خلفای عباسی بودند و بهنام آن خلفا خطبه میخواندند تا حکومت خود را مشروع بنمایانند، با این حال آن گونه که خواجه نظامالملک طوسی در اثر بیمانند خود «سیاستنامه» نگاشته است، «ایزد تعالی، در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند، و او را بههنرهای پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند، و مصالح جهان و آرام بندگان را بدو بازبندد و در فساد و آشوب و فتنه را بهدو بسته گرداند.» بهاین ترتیب، باز در رأس حکومت با کسی روبهرو میشویم که اقتدار خود را مدیون «ایزد تعالی» است، یعنی از سوی خدا برگزیده شده و وظیفه دارد به کارهائی دست زند که خواست خدا است.

پس از نابودی خلافت عباسیان به دست هلاکوخان مغول وحدت دین و دولت تا پیدایش دولتهای عثمانی و صفویه، از بین رفت. اما سلاطین عثمانی خود را «امیرالمؤمنین» جهان سنی مذهب نامیدند و شاهان ایران به «ظلالله»، یعنی سایه خدا بر روی زمین بدل گشتند، یعنی کسانی بودند که خدا اراده و خواست خود را در اراده و خواست آنها بازمیتابید و بههمین دلیل شاهان ایران از قدرت استبدادی مطلقه برخوردار بودند و اراده و خواستشان فراسوی هر قانونی قرار داشت و یا آن که خواست و اراده آنها خود قانون بود.

بهطور مثال گاسپار دروویل که یک افسر فرانسوی بود که بنا بر قراردادی که در دوران فتحعلیشاه با ناپلئون بناپارت بسته شده بود، برای ایجاد ارتش مدرن در ایران به میهن ما سفر کرد و چند سالی در ایران زیست، در سفرنامه خود که در سال ۱۸۱۹ در فرانسه انتشار یافت، یادآور شد که در ایران «ارادۀ پادشاه حاکم بر همه چیز است (…) تمام مردم ایران بهشاه تعلق دارند و شاه بههر طریقی که میل کند، با آنها رفتار میکند. هر ایرانی بهغلامی شاه مباهات میکند (…) پادشاه همچنین مالک تمام ثروتهای ایران است. گاهبهگاه پادشاه از آنها که ناراضی است، سلب مالکیت میکند و اموالشان را به زیردستان خود میبخشد.»

بهاین ترتیب در ایران پیشا و پسااسلام با حکومتهائی سر و کار داریم که شاه در رأس هرم آن قرار دارد و چون بر او «نور ایزدی» تابیده، بنابراین از قدرت مطلقه برخوردار است و بههمین دلیل در ایران همه چیز و همه کس به او تعلق دارد. البته این اندیشه با مبانی اسلام نیز در انطباق است، زیرا آنگونه که بخارائی در اثر مجموعه احادیث خود نقل کرده است، پس از آن که یهودان ساکن مدینه حاضر نشدند به اسلام بگروند، پیامبر اسلام به آنها گفت «بهیاد داشته باشید که زمین مال خدا و پیامبر خدا است و من شما را از اینجا خواهم راند. هر کسی که مالکیتی دارد، باید آن را بفروشد. هرگاه چنان نکند، بهیاد داشته باشید که زمین به خدا و فرستاده او تعلق خواهد داشت.» به این ترتیب تمام سرزمینهائی که به اشغال مسلمین درمیآمد، بهجانشین پیامبر، یعنی به خلفا، یعنی به دولت تعلق داشت. پس باز همان ساختار مالکیت پیشااسلامی در ایران پسااسلام بازسازی شد، یعنی با این که مالکیت خصوصی بر زمینهای کشاورزی وجود داشت، با اینحال همۀ زمینهای کشاورزی به شاه تعلق داشت و او میتوانست آن را به کسی بدهد و یا آن که از هر کسی که دلخواهش بود، سلب مالکیت کند. هم چنین همه ساکنین کشور «بنده» شاه بودند و او میتوانست فرمان دستگیری، زندانی کردن و یا کشتن آنها را بدهد.

در این رابطه میتوان در تاریخ ایران به نمونههای فراوانی برخورد. یک نمونه هارونالرشید است که پس از میخوارگی با جعفر برمکی دستور کشتن او را داد و نمونه دیگر ناصرالدینشاه است که پس از بدگمانی نسبت به امیرکبیر دستور قتل او را صادر کرد. طنز تاریخ آن است که هم جعفر برمکی با خواهر هارونالرشید ازدواج «مصلحتآمیز» کرده بود و هم در دورانی که ناصرالدینشاه به امیرکبیر اعتماد داشت، خواهر خود را به عقد او درآورده بود.

خلاصه آن که چه پیش و چه پس از اسلام، شخصیتِ شاه در تاریخ سیاسى ایران بیانى از وحدتِ حکومت و دین بود. پیش از اسلام حکومت وجه برتر بود و پس از پیروزى اسلام و همراه با پیدایش سیستم سیاسى خلافت، در حقیقت دین وجه غالب را در این وحدت اضداد تشکیل داد و حکومت مشروعیت خود را از دین گرفت.

در ایران پیشا و پسااسلام قوانین دینى پایه و اساسِ سیستم حقوقِ اجتماعى را تشکیل میدادند و همانطور که دیدیم، روحانیت نهادِ قضائى را در بست در اختیار خود داشت. با وجود یکچنین ساختاری دولت نمیتوانست به سوی سکولاریسم گرایش یابد. هنگامی که شاه که سرکرده دولت است، مشروعیت خود را از دین میگیرد، چگونه شاه که در عین حال رهبر دین نیز است، میتواند از دولت، یعنی از خود دینزادئی کند، یعنی داوطلبانه از بخشی از اقتدار خود چشم بپوشد؟ هنگامی که همۀ زمینهای زراعی به دولت (شاه) تعلق دارد، چگونه حکومت (شاه) میتواند از خود که رئیس تولیتهای «امامزادگان» است، سلب مالکیت کند و املاک وقفی را از آنها بگیرد و به مالکیت دولت بدل کند؟ در اینجا همه چیز در دستان یک نهاد (دولت) و یک تن (شاه) تمرکز یافته است و در نتیجه ضرورتی برای سلب مالکیت از نهادهای دینی توسط دولت وجود ندارد. به این ترتیب آشکار میشود که در شرق و در ایران سکولاریزاسیون، یعنی خلع مالکیت از نهادهای دینی زمینهای برای تحقق نداشت.

ادامه دارد

——————

Seculum

«تاریخ ادبیات ایران»، تألیف ذبیح الله صفا، جلد اول، چاپ سوم، چاپخانه رامین، تهران، صفحه ۳۵۹

نام اصلی نظامی گنجوی نظامالدین ابو محمد الیاس ابن زکی ابن مؤید بود. او ۱۱۴۱ میلادی در گنجه زاده شد و ۱۲۰۵ یا ۱۲۰۹ در همان شهر درگذشت. او را چون شاعر، ریاضیدان، ستارهشناس، پزشک، فیلسوف، حقوقدان، تاریخنویس و موسیقیدان نیز بود، حکیم نامیدند. مادر او کردتبار و پدرش از اهالی قم بود. مهمترین آثار او عبارتند از مخزنالاسرار، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، اسکندرنامه و هفت پیکر.

spekulativ

در «فرهنگ دهخدا» درباره دل چنین آمده است: «مرکز عواطف و احساسات که قدما آنرا در برابر مغز که مرکز عقل است، میآوردند. و این معنی را به مجاز بر همه جلوههای عواطف بشری چون مهر و کین و عشق و همۀ تمایلات گوناگون اطلاق میکردند و به دل شخصیتی خاص میبخشیدند و آنرا مخاطب میساختند». و همچنین «در قاموس کتاب مقدس دل چنین تعریف شده است: محل و مرکز جمیع امید و ارادۀ دوست و دشمن و نیز مرکز بصیرت عقلی است و دارای تمام طبایع روحانیه بنی نوع بشر میباشد.»

«گاتها یا سرودهای آسمانی زرتشت»، برگردان به فارسی از موبد فیروز آذرگشسب، سال انتشار ۱۳۶۰، صفحه۴۲. همچنین رجوع شود به بند هشتم از هات ۴۵ گاتها. در آنجا زرتشت میگوید: «چون اهورمزدا را با دیدۀ دل دیدهام، کوشش خواهم کرد…». همانجا، صفحه ۷۷

دین«ودا» یا «ودانتا» کهنترین دین آریائی است که آریائیانی که به هندوستان کوچیدند، این دین را با خود بههمراه آوردند. دین ودا، دینی چندخدائی است که برخی از آنها همچون آگنی Agni دارای سرشتی طبیعی و برخی دیگر همچون وارونا Varuna دارای سرشتی اخلاقی هستند. برای آن که کسی بتواند بهآرزوی خود رسد، باید به معابد رود و در آنجا برای خدایان این دین مراسم قربانی را انجام دهد.

شرقشناسان آلمانی بر این باورند که زرتشت، نخستین پیامبر آریائی که شالوده دین یکتاپرستی را ریخت، در سال ۶۳۰ پیشامیلاد در باکتریا (بلخ) زاده شده و در سال ۵۵۳ پیشامیلاد در خراسان درگذشته است. اما برخی دیگر از ایرانشناسان بر این باورند که زرتشت ۱۰۰۰ سال پیش از مسیح زاده شده است. از زندگانی زرتشت آگاهی چندانی نداریم، مگر آن که اشرافزادهای از خانواده سپیتاما Sepitama و مردی روحانی Prister بود. او در بیست سالگی به راهگردی پرداخت و در سی سالگی از سوی اهورامزدا به پیامبری برگزیده شد و تبلیغ آئین «دین بهی» را آغاز کرد. زرتشت در موعظههای خود از اصول اخلاقی والائی سخن میگوید و دین چند خدائی را که اقوام کوچنده آریائی با خود به ایران آورده بودند، رد میکند و با قربانی کردن حیوانات به پای خدایان آن دینها مخالفت میورزد. از آنجا که زرتشت از سوی پیروان دینهای چندخدائی مورد آزار و ستم قرار گرفت، به خراسان رفت و در آنجا با شاهزاده ویشتاسپ (یا گشتاسپ) آشنا شد و توانست او را پیرو آئین خود سازد و بهاین ترتیب از گزند مخالفین خود مصون ماند. «گاتها» سرودهای آسمانی هستند که میگویند زرتشت آنها را سروده است. او همچنین در خراسان بهتدریج کتاب مقدس «اوستا» را تدوین کرد که تنها بخشهائی از آن بهدست ما رسیده است.

«گاتها یا سرودهای آسمانی زرتشت»، برگردان به فارسی از موبد فیروز آذرگشسب، سال انتشار ۱۳۶۰، صفحه۹۴

«برهان قاطع»، اثر ابن خلف تبریزی، به کوشش محمد عباسی، انتشارات فریدون علمی، سال انتشار ؟، صفحه۴۵۷

«گاتها یا سرودهای آسمانی زرتشت»، برگردان به فارسی از موبد فیروز آذرگشسب، سال انتشار ۱۳۶۰، صفحه۹۴

همانجا، صفحه ۵۲

بنا بر تورات، ابراهیم نخستین پیامبر یهودان است. ابراهیم یعنی «پدر توده» که این خود بیانگر نقش او در میان ایلی بود که در آن میزیست. ابراهیم چهرهای است اساطیری و نه تاریخی. بنا بر تورات، ابراهیم در هفتاد و پنج سالگی بنا به فرمان خدا با ایل خود و برادرش لوط به کنعان کوچ کرد. اما چون قحطی شد، از کنعان به مصر رفت و همسر خود را خواهر خود معرفی کرد و فرعون سارا را به قصر خود برد. اما چون فرعون از این موضوع با خبر شد، سارا را نزد ابراهیم فرستاد و از او خواست که مصر را ترک کند. پس از بازگشت به کنعان میان دو برادر که گلهدار بودند، بر سر مراتع مرافعه شد و لوط با طایفه خود به فلسطین رفت. چون سارا همسر ابراهیم آبستن نمیشد، از او خواست با کنیزی بهنام هاجر همخوابه شود تا فرزندی داشته باشد. هاجر پسری از ابراهیم زائید که به فرمان خدا اسماعیل نامیده شد. هنگامی که ابراهیم ۹۹ ساله شد، خدا با او قراردادی بست که براساس آن مردانی که پیرو دین ابراهیم بودند، باید ختنه میشدند. در همان سال بهفرمان خدا سارا که پیرزنی بود، آبستن شد و هنگامی که ابراهیم صد ساله بود، پسری زائید که خدا او را اسحاق نامید. بر سر جانشینی ابراهیم میان هاجر و سارا دعوا درگرفت و هاجر و اسماعیل از طایفه طرد شرند و خدا آنها را در بیابان از تشنگی نجات داد. ابرهیم ۱۷۵ سال عمر کرد. پس از او اسحاق جانشین ابراهیم شد. مسلمانان بر این باورند که یهودان کنونی از تخم اسحاق و اعراب از تبار اسماعیل هستند.

داود پادشاهی است که نزدیک به هزار پیشامیلاد پس از ساول به قدرت رسید. او چون در نواختن چنگ مهارت داشت، به کاخ شاهی آورده شد. در آن زمان سرزمین یهود توسط ارتش فیلیسترها به فرماندهی گولیات مورد هجوم قرار گرفته بود . برادر داود در جبهه جنگ بود. داود برای برادرش نان و آب به جبهه آورد و چون تاب تحمل توهینهای فیلیسترها را نیاورد، با فلاخن خود سنگی بهسوی گولیات پرتاب کرد که به سر او خورد و او را کشت. به این ترتیب ارتش فیلیستر شکست خورد و متواری شد. داود پس از مرگ ساول بهشاهی رسید. تا آن زمان یهودان دارای دو دولت شمال و جنوب بودند که گاهی نیز با هم میجنگیدند. داود توانست این دولتها را با هم متحد سازد و شاه کشور بزرگی شود. او اورشلیم را که در مرز این دو دولت قرار داشت، فتح کرد و فرمان ساختن معبد بزرگی را در آن شهر داد. پس از آن بهسرزمینهای همجوار حملهور شد و امپراتوری او در شمال تا بعلبک و دمشق و در شرق تا مُآب و در جنوب تا دریای احمر گسترش داشت. صهیونیستهای کنونی در پی سلطه مجدد بر سرزمینی هستند که داود بر آن حکومت کرد. داود نیز چهرهای اساطیری است و در اسناد و مدارک تاریخی نمیتوان رد پای او را یافت.

بر اساس تورات سلیمان پسر داود بود. او امپراتوری پدر خود را به ۱۰ ناحیه تقسیم و سیستم اداری و ارتش را مدرنیزه کرد. او پادشاهی دادگر بود و در احکامی که در امور قضائی صادر کرد، نهایت عدالت نهفته بود. او با ملکه کشور صبا نیز دارای روابط سیاسی و حتی عشقی بود. سلیمان نیز شخصیتی اساطیری است و در تاریخ نمیتوان سند و مدرکی دال بر وجود او یافت.

محمد در ۵۷۰ هجری در مکه زاده شد و در ۸ ژوئن ۶۳۲ هجری در مدینه درگذشت. او از خانواده هاشمی از طایفه قریش بود. مسلمانان او را خاتم پیامبران جهان میدانند. در قرآن چهار بار (سورههای ۳، ۳۳، ۳۷ و ۳۸) از محمد نام برده و در هر چهار مورد فرستاده خدا نامیده شده است. نام پدر او عبدالله بود که نشان میدهد واژه الله نامی آشنا بود و بتپرستان خدایان خود را الله مینامیدند. او در شش سالگی پدر و مادر خود را از دست داد و نزد پدر بزرگش عبدالمطلب زندگی کرد. پس از مرگ او ابوطالب که جوانترین عموی محمد بود، او را بهخانه خود آورد. او در جوانی چوپان بود، سپس با کاروانهای بازرگانی سفر کرد و تا دمشق رفت. او در ابتداء همچون پدر خود بتپرست بود. سپس برای خدیجه که بیوهای ثروتمند بود، بهکار پرداخت و در ۵۹۵ میلادی خدیجه که ۱۵ سال مسنتر از محمد بود، از او خواست با او ازدواج کند. محمد ۶۱۰ میلادی چهل ساله بود که برای نخستین بار جبرئیل به او ظاهر شد و به او وحی کرد. پیش از آن که پیامبر از مکه به یثرب هجرت کند، در خواب به اورشلیم رفت و از جائی که اکنون مسجد عمر آنجا ساخته شده است، به اسمان عروج کرد. از آنجا که رهبران مکه در پی نابودی او بودند، ۶۲۲ میلادی از مکه به یثرب گریخت و در آنجا پیروان خود را گرد آورد و قدرت سیاسی شهر را بهدست گرفت و ۱۰ سال رهبر دینی و سیاسی اِمت اسلام گشت. در این ۱۰ سال مسلمانان مجبور شدند با مخالفان خود بجنگند و در برخی از جنگها محمد خود شمشیر بهدست جنگید و حتی زخمی شد. او طی ۱۰ سال رهبری دینی- سیاسی خود توانست مبانی جامعه اسلامی را تدوین کند.

خلفای امویه از ۶۶۱ تا ۷۵۰ میلادی بر سرزمینهای اسلامی حکومت کردند. خلافت آنها با معاویه آغاز شد که در دوران عثمان حاکم سوریه در دمشق بود و پس از قتل عثمان، حاضر به بیعت با علی چهارمین خلیفه مسلین نشد و توانست منطقه تحت سلطه خود را حفظ کند. پس از کشته شدن علی، پسر او حسن خلیفه شد، اما از خلافت به سود معاویه استعفاء داد. معاویه توانست خلافت را به سود فرزند خود یزد ارثی سازد. این رسم بعدعا در دوران عباسیان نیز دوام داشت. آنها پس از آن که توسط عباسیان از قدرت رانده شدند، به اسپانیا رفتند و در آنجا از ۷۵۶ میلادی امیرنشین کردوان را تأسیس کردند.

سلسله خلافت عباسیان در سال ۷۵۰ میلادی با یاری ایرانیان بهرهبری ابنمسلم پایهگذاری شد و در سال ۱۲۵۸ میلادی آخرین خلیفه عباسی بهفرمان هلاکوخان مغول کشته شد. از آن پس عباسیان توانستند در مصر به حکومت خود ادامه دهند تا آن که در سال ۱۵۱۶ ترکان عثمانی مصر را فتح و خلیفه متوکل سوم را دستگیر کردند و با خود به استانبول بردند. این خانواده توانست بیش از ۵۰۰ سال و بهروایت دیگر بیش از ۸۰۰ سال بر بخش بزرگی از جهان اسلام حکومت کند.

پروفسور آرتور کریستنسن، ترجمه رشیر یاسمی، «ایران در زمان ساسانیان»، انتشارات صدای معاصر، ۱۳۷۸، صفحات ۸۲-۷۸

صفار معادل عربی رویگر است. رویگر کسی است که با فلزِ روی ظرف میسازد و از آنجا که یعقوب لیث رویگرزاده بود، عربها او را یعقوب صفار نامیدند.

از تاریخ زایش یعقوب لیث سندی وجود ندارد. او نخست رویگری کرد و سپس به عیاران و راهزنان پیوست و سرانجام به سرهنگی سپاه یکی از حاکمان سیستان رسید و چندی بعد توانست آن حاکم را در جنگ شکست دهد و در سال ۲۴۷ هجری حکومت سیستان را از آن خود سازد. او توانست تا ۲۵۶ هجری هرات، کابل، فارس و کرمان را نیز اشغال کند. در سال ۲۵۹ برای معتمد خلیفه عباسی هدایا فرستاد، اما خلیفه حاضر نشد او را نماینده خود در مناطقی که در اشغال ارتش یعقوب لیث بودند، بنامد. یعقوب لیث توانست در سال ۲۵۹ هجری نیشابور را نیز فتح کند و سلسله طاهریان را منقرض سازد. دیری نپائید که گرگان و طبرستان نیز به اشغال او درآمدند. با اشغال اهواز توسط یعقوب لیث خلیفه عباسی دچار دلهره شد و در سال ۲۶۲ هجری میان ارتش خلیفه و سپاهیان یعقوب جنگی در نزدیکی بغداد درگرفت و یعقوب شکست خورد و به خوزستان بازگشت. او در ۲۶۵ هجری (۸۷۹ میلادی) در جندیشاپور درگذشت.

خواجه نظامالملک طوسی در ۱۰ آوریل ۱۰۱۸ در یکی از دهکدههای نزدیک طوس زاده شد و در ۱۴ اکتبر ۱۰۹۲ بهدست تروریستهای اسماعیلیه کشته شد. او وزیر پادشاهان سلجوقی آلب ارسلان و ملکشاه بود و نویسنده کتاب «سیاستنامه» است که در آن هنر و اهداف حکومت کردن را نگاشته است.

خواجه نظامالملک طوسی، «سیاستنامه، سیرالملوک»، به کوشش دکتر جعفر شعار، انتشارات سخن پارسی، سال انتشار ۱۳۶۴، صفحه ۵

هلاکوخان در ۱۲۱۷ میلادی زاده شد و در ۸ فوریه ۱۲۶۵ میلادی درگذشت. او یکی از نوادگان چنگیز خان، فرمانده سپاه و شاهزاده بود. هلاکوخان به فرمان برادرش در سال ۱۲۵۶ ایران را بهطور کامل اشغال کرد و با فتح قلعه الموت اسماعیلیان را تار و مار ساخت. دو سال بعد در ۱۰ فوریه ۱۲۵۸ میلادی بغداد را اشغال کرد و معتصم خلیفه عباسی به فرمان او کشته شد. پس از فتح بغداد ۲۵۰ هزار تن کشته شدند و کتابهای کتابخانه بزرگ این شهر که آن را «خانه دانش» مینامیدند، به دجله انداخته شدند. بنا بر اسناد تاریخی بدون یاری شیعیان به ارتش هلاکوخان شاید او نمیتوانست بغداد را اشغال کند.

امپراتوری عثمانی در سال ۱۲۹۹ میلادی توسط سلجوقیان رومی تشکیل شد و حتی توانست در برابر هجوم مغول و تیمور لنگ نیز دوام آورد و موجودیت خود را حفظ کند. امپراتوری عثمانی پس از اشغال شهر قسطنطنیه و نابودی بیزانس در سال ۱۴۵۳ توانست با شتاب رشد کند و سرزمین بالکان، یونان، بلغارستان در اروپا و تمامی سرزمینهای جنوبی دریای مدیترانه تا مراکش و همچنین سرزمین عراق و عربستان سعودی را اشغال کند، یعنی تمامی جهان عرب زیر سلطه ترکان عثمانی قرار داشت. وسعت این امپراتوری در سده شانزده میلادی بیش از ۵,۲ میلیون کیلومتر مربع بود. این امپراتوری در سال ۱۹۲۲ متلاشی شد و در بخش کوچکی از آن آتاتورک توانست دولت ترکیه را به وجود آورد.

سلسله صفویه توسط شاه اسماعیل بنیان گذاشته شد و از ۱۵۰۱ تا ۱۷۲۲ میلادی بر ایران سلطه داشت. به فرمان شاه اسماعیل دین شیعه برای نخستین بار در تاریخ ایران بهدین رسمی کشور بدل گشت.

Gaspard Drouville

فتحعلیشاه در سال ۱۷۶۲ میلادی زاده شد و در سال ۱۸۳۴ میلادی درگذشت. او برادر زاده آغا محمدخان قاجار بود و پس از کشته شدن عموی خود در سال ۱۷۹۷ بهسلطنت رسید. در دوران او جنگهای ایران و روس در سال ۱۸۰۴ آغاز شد و تا ۱۸۱۳ به درازا کشید. ایران در این جنگها شکست سختی خورد و در نتیجه قراردادهای گلستان و ترکمنچای باید بخشی از سرزمین خود را به روسیه واگذار میکرد و همچنین تاوان سنگینی به روسیه میپرداخت. در سال ۱۸۰۷ قراردادی بین ایران و فرانسه به رهبری ناپلئون بسته شد که طی آن فرانسه متعهد شد ارتش ایران را مدرن کند. اما پس از شکست ارتش فرانسه از ناپلیون در همان سال فرانسه از اجرأ قرارداد خود شانه خالی کرد، زیرا روسیه بهتمامی خواستهای ناپلئون پاسخ مثبت داده بود. بر اساس قرارداد ترکمنچای رود ارس مرز دو کشور شناخته شد، مرزی که هنوز نیز، حتی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همچنان دارای اعتبار است.

ناپلئون، لوئى بُناپارت Napoleone Bonaparte در ۱۵ اوت ۱۷۶۹ در جزیره کورس زاده شد و در ۵ مه ۱۸۲۱ در تبعید درگُذشت. او یکى از نوابغ نظامى جهان بود و در بطن انقلاب فرانسه به خدمت نظام درآمد و با سرعتى چشمگیر در دفاع از حکومتِ انقلابى در جنگ با همسایگان فرانسه به پیروزىهاى فراوانى دست یافت و سپس علیه حکومت انقلابى کودتا کرد و بهعنوان کنسول رهبرى حکومت را در دست گرفت و تقریبأ تمامى اروپا را فتح کرد. اما از آنجا که اداره این مناطق از عهده ارتش فرانسه برنمیآمد، در نتیجه بسیارى از این سرزمینها را از دست داد. سرانجام در واترلو در بلژیک از سپاه متحد اروپا به رهبرى انگلستان شکست خورد و مجبور شد به تبعید تن در دهد. ناپلئون با آن که در فرانسه حکومت مردمى را از میان برداشت، لیکن از پشتیبانى بیکران مردم فرانسه برخوردار بود.

«سفر در ایران»، گاسپار دروویل، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، انتشارات شباویز، سال انتشار ۱۳۶۴، صفحه ۱۸۱

“Kitab al-ikrah”, Kapitel 2. al-mausu’a al-fiqhiyya. Kuwait. Bd. 3 (2005), S. 127–۱۲۸ (sub. ard al-‘arab: Land der Araber).

هارونالرشید در سال ۱۴۸ هجری زاده شد و در سال ۱۹۳ هجری در طوس درگذشت. او پس از هادی خلیفه شد و در سال ۱۷۸ یحیی برمکی را وزیر خود ساخت. او با این که در مسائل دینی آدمی بسیار متعصب بود، اما خوشگذران بود و شراب میخورد. در دوران خلافت او امپراتوری اسلامی به بزرگترین وسعت خود دست یافت.

جعفر برمکی فرزند یحیی بن خالد برمک است که در دربار عباسی عهدهدار حکومت و وزارت بود. جعفر برمکی در سال ۱۵۰ هجری زاده شد و در سال ۱۸۷ هجری بهدستور هارون کشته شد. از آنجا که هارون بههمراه خواهرش عباسه با جعفر برمکی میگساری میکرد، بهفرمان هارون عباسه و جعفر ازدواج کردند، اما حق زفاف نداشتند. بنا بهتاریخ طبری اما آنها عاشق یکدیگر بودند و بدون اطلاع هارون با هم همخوابه میشدند. دلیل کشتن جعفر روشن نیست. پس از قتل او یحیی و سه پسر دیگر او دستگیر شدند و اموال آنان توسط خلیفه مصادره شد.

ناصرالدینشاه در سال ۱۲۴۷ شمسی زاده شد و در سال ۱۳۱۳ بهدست میرزا رضا کرمانی بهضرب گلوله کشته شد. او در هفدهسالگی شاه شد و حدود ۵۰ سال سلطنت کرد.

میرزا تقىخان امیرنظام ملقب به امیرکبیر است. تاریخ زایش او شناخته نیست، در سال ۱۲۶۸ هجرى بهفرمان ناصرالدینشاه در حمام فین کاشان بهقتل رسید. پدر امیرکبیر آشپز قائممقام بود که یکى از سیاستمداران برجسته دوران قاجار بود. قائم مقام او را همچون فرزندانش تربیت کرد و در جوانى او را وارد دیوانسالاری ناصرالدینشاه کرد که در آن زمان ولیعهد بود. امیر کبیر بههمراه ناصرالدینشاه و یک هیئت سیاسى به روسیه تزاری سفر کرد و پس از چندى سرپرست ولیعهد شد. پس از آن که ناصرالدینشاه به تخت سلطنت نشست، او را صدراعظم کرد و در این دوران امیرکبیر کوشید نهادهای دولت را اصلاح کند و بهوضعیت بحرانى کشور سر و سامان دهد. اما کسانى که در نتیجه این اصلاحات منافعشان در خطر بود، آنقدر شاه را تحریک کردند تا او را از صدارت عزل کرد و سرانجام فرمان قتل او را صادر کرد. امیرکبیر یکى از روشنبینترین سیاستمداران دوره قاجار بود.

منوچهر صالحی msalehi@t-online.de

تاریخ انتشار : ۳۰ اردیبهشت, ۱۳۹۰ ۸:۴۴ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟