این “برتولت برشت” بود که این مطلب تاریخی را در مورد زمان آلمان نازی بیان کرد: ” نازیها سراغ یهودیها آمدند، گفتم من که یهودی نیستم، کاری به کار من ندارند. سراغ رهبران اتحادیه های کارگری آمدند، من گفتم من که از رهبران اتحادیه های کارگری نیستم. سراغ کمونیستها آمدند، من گفتم من که کمونیست نیستم، پس به من که مربوط نیست. بعد ازآن روزی که سراغ من آمدند، دیگر کسی باقی نمانده بود تا بکمک من بیاید”. در شهر تهران در حدود شش میلیون آذربایجانی آنجا زندگی میکنند، مردم برای اینکه حکومت ولایت فقیه را برای همیشه به زباله دانی تاریخ بریزند با جانفشانی به خیابانها می ریزند، سازمانهای مستقل ملی دموکرات آذربایجان در کنار استقلال طلبان، نه تنها با زنان و جوانان در خیابانها همراهی نمی کنند، بلکه حتی اخبار چالشهای آزادیخواهانه آنها را هم منتشر نمی کنند. در شرایطی که تهران را بحران خیزش مردمی فراگرفته است، در بارگاه تشکیلاتی و رسانه های این “سازمانها”ی ملی سکوت مطلقی حاکم است. در شرایطی که تمامی سازمانهای سیاسی راه آزادی، نهادهای مدنی مردمی دعوت به شرکت در تظاهرات سیاسی اعتراضی علیه حکومت ولایی سپاهی کودتا میکنند، این دوستان ما مردم را دعوت به شرکت در تماشای مسابقه فوتبال میکنند. در شریطی که جمهوری اسلامی ایران با تمام امکانات خویش به فیلتر کردن و سانسور اخبار تظاهرات خیابانی میپردازد، وب سایتهای این دوستان در رکود و سکوت مرگباری بسر میبرد.
این دوستان شاید در فکر خویش رویایی را تصویر میکنند که متوجه نیستند اگر این خواب بر واقعیت منطبق نگردد، آنها نه فقط همراه و همگام با نظام ولایت فقیه ضربات جدی بر پیکر جنبش آزادیخواهی تمامی زنان، جوانان و دیگر آزادیخواهانی که امروز در جیابانها مبارزه میکنند، وارد میکنند، بلکه فرصت تاریخی همراهی بخشی از مردم آذربایجان را از همگامی و بهره مندی از ثمره های حکومت آزاد و دموکراتیک بعد از ولایت فقیه را به تعویق می اندازند. این دوستان شاید در رویا به خود میگویند، بگذار دیگر ملیتها و سازمانهای سرتاسری در کنار نسل جوان و جنبش دانشجویان، دانش آموزان ، زنان و دیگر اقشار و طبقات صفوف جبهه دموکراسی رژیم ولایت فقیه را از کار بیاندازند، ماها با کمترین صدمه بعدا وارد گود شده و سهم خود را می قاپیم. نمی دانم بعضی ها سیاست را با توطئه و یا خیال اشتباه میگیرند، یا در چه رویایی بسر میبرند. بعضی ها در رویای خویش اسیر افکار تار عنکبوتی فکری، و بینش “حرکت مستقل ملی” ، بدون همراهی و همگامی با بقیه آزادیخواهان غیر خودی خویش بصورتی مجزا از وقایع بین المللی و منطقه ای ادامه میدهند. همین دوستان چندین ماه پیش خواهان ادامه نشستهای مشابه گرد همایی ایتالیا بودند، امروز در سکوت مطلق خویش غرق شده اند.
بعضی از وب سایتهای این دوستان عوض اینکه نظام ولایت فقیه و حکومت سرکوب و کودتا را زیر ضرب قرار بدهند، تماما آقای موسوی و “جنبش سبز” را زیر ضرب گرفته اند. علیرغم اینکه ما نظرمان نسبت به آقای موسوی چه باشد، در شکاف و دو دسته گی درون حکومتی، این جناح حکومت کودتا و ولایت فقیه هستند که جناح راست افراطی، ارتجاعی تر، سرکوب، خفقان، دیکتاتوری و حاکم را تشکیل میدهند. این دوستان با سکوت کامل در مقابل جناح خامنه ای- احمدی نژاد و زیر ضرب کامل گرفتن آقای موسوی در عمل نشان میدهند که در فعل و انفعالات درون حکومتی و از بابت تاثیر گذاری در کنار کدام جناح حکومتی قرار دارند. تراژدی بعضی دیگر از رهبران طبقه کارگر سابق که امروزه در کنار آقای خامنه ای قرار گرفته اند، در مورد این آقایان “مستقل ملی” خود را امروزه به این صورت نشان میدهد.
چرا، این دوستان ما سکوت کامل نکرده اند. آنها با آب و تاب از مهمانی ترتیب داده شده در تبریز به افتخار آقای “عبدالله گول” و امکانات آزادی که جمهوری اسلامی ایران فراهم کرده بود تا در این مهمانی به زبان آذربایجانی ترانه خوانی شده، موسیقی آذربایجانی نواخته شده و امکانات برای رقص آذربایجانی فراهم آید. حتی تا این اندازه ماموران امنیتی شرایط را آزاد گذاشته بواند که چند صد نفر از هواداران این جریانها هم موفق شوند شعارهایی به در حمایت از دوستی ترکیه و آذربایجان و آزادی زبان آذربایجانی مطرح بکنند. شاید حتی در چنین شرایطی برای شیره مالیدن بر سر دوستان ساده لوح ما، جمهوری اسلامی در زمینه آموزش به زبان مادری و بعضی خواسته های ملی فرهنگی مردم آذربایجان عقب نشینی هایی بکند.در چنین شرایطی که کلیت هستی نظام ولایت فقیه زیر علامت سوال میرود، این دوستان ما به دنبال سفر “عبدالله گول” رئیس جمهور ترکیه به تبریز در پوست خود نمی گنجیدند. آنها به امتیازات ناچیزی که حکومت کودتا جلوی پای اینها انداخته آنقدر دل خوش کرده و دست از پا گم کرده اند که نمیتوانند ببینند در منطقه و در ایران چه اتفاقی می افتد. آنها دو دستی به امتیازات کوچک خود چسبیده و در کنار حکومت کودتا و ولایت فقیه قرار گرفته اند. زهی تراژدی سیاسی. شور احساسات ملی بعضی از این دوستان را به اندازه ای برداشته بود که فکر میکردند رئیس جمهور خودشان از توران به تبریز مهمان آمده است.
کاشکی این دوستان ما در زمینه عرق ریختنهای سیاسی خویش و زحماتشان در زمینه های سیاسی به سکوت بسنده میکردند. آنها دراین توازن و تقابل سیاسی نه تنها عوض اینکه حکومت کودتا و نظام ولایت فقیه را زیر ضربه ببرند، جناح دیگر، یعنی آقای موسوی را زیر ضربه گرفته اند، بلکه این دوستان ما همچنان در چالشهای خیابانی راه ازادی خواهانه سرتاسری و تظاهرات خیابانی عوض اینکه حکومت کودتا و دیکتاتوری قرون وسطایی را مورد هدف قرار بدهند، در اطاقهای “پال تاک” و وب سایتها بدون وقفه شانتاژهایی که در رابطه با سازمانهای سیاسی دموکراتیک سرتاسری راه می اندازند و آنها را متهم به خطاهای نا کرده ای که در آینده به پیش بینی این دوستان مرتکب خواهند شد، میکنند
. آنها همه نهادهای غیر ملی و سرتاسری را متعلق به ملت فارس تبلیغ میکنند. به نظر این دوستان، ایرانیها دو دسته هستند، آذربایجانی و غیر آذربایجانی. آنها به غیر خودی به چشم بیگانه نگاه میکنند. به “بیگانگان” همجوار به چشم مشکوک مینگرند، “بیگانگان” غیر همجوار را دوستان دور خویش تلقی میکنند. آنها چون از این زاویه وارد میشوند که از یک طرف صف مقابل ملت اذربایجان حاکمیت اندیشه فارس محوری میباشد، لذا تمامی نهادهایی که مشخصا به ملیتهای مختلف تعلق ندارند، حتما ماهیت نژادی “فارسی” خواهند داشت. تمامی نهادهایی که ماهیت “فارسی” دارند، دوست این سازمانهای “مستقل اندیش ملی” نمی باشند. اینجا دیگر کلا “حکومت کودتا، ولایت فقیه، دستگاه سرکوب و زندان همگی فراموش شده و یک دشمن مجازی فرهنگی را برای مقابله مطرح کرده و به انفعال، تفرقه و تقابل در صفوف جبهه دموکراسی دامن می زنند.
از دوران کودکی پدران ما به ما میگفتند که دشمن قادر است انگشتان دست ما را یکی یکی خرد بکند، ولی اگر مشت شویم کسی نمیتواند کاری بکند. بدیهی ترین درسهای سیاست این است که محوری ترین و اساسی ترین خواسته های اجتماعی، فرهنگی سیاسی از طریق تغییر و تعویض حکومتها و قدرتهای سیاسی حاکمه در راستای دموکراتیزه شدن، ضد تبعیض شدن و عدالت خواهانه شدن حکومتها قابل تحقق است. در ایران امروز هر گونه خواسته آزادی ملی و رفع تبعیض ملی و دست یابی به خواسته های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ملی، از طریق عبور از نظام سیاسی ارتجاعی ولایی کودتا و جایگزینی آن با یک حکومتی که نماینده تمامی ملیتها ، اقشار و طبقات دموکراتیک اجتماعی در راستایی استقرار آزادی، برابری و عدالت باشد، میسر است. در چنین راستایی همگی نیروهایی که بر محور رفع تبعیض، آزادی، مدرنیته، برابری و برادی استوارند، باید مثل انگشتان دست، تبدیل به مشتی محکم در مقابل نظام ولایت فقیه گردند.
اکنون در تهران میلیونها ترک آذربایجانی زندگی میکنند، این انگشتان به مشت تبدیل شده اند. گلوله ای که سینه “ندا آقا سلطان” را نشانه گرفت، ازطرف حکومت کودتا و ولایت فقیه شلیک شد و از ایشان نپرسید که شما ترک هستید، یا کرد، یا بلوچ و یا عرب. در خیابانها این زنان، دانش آموزان، کارگران و جوانان ترک، کرد، عرب، بلوچ، فارس، لر و گیلکی و غیره هستند که دوش به دوش همدیگر سنگر به سنگر ارتجاع را عقب می زنند و قله های آزادی را فتح میکنند. امروز سازندگان تاریخ آنهایی هستند که در خیابانها با حنجره های خویش و یا با خون خویش صفحه های تاریخ را ورق می زنند و تاریخ را میسازند. تنها شاید این دوستانی که پنبه در گوش کرده و لحاف را سر خود کشیده اند تا بعد از اینکه “مبارک” ایران از حکومت برکنار شد، با معجزه ای به میدان آمده بر موج دستاوردهای تحولات جوانانی که در خیابانها خون داده اند سوار گردند، بهتر است لحاف بر سر در همان خواب نوشین خویش غوطه بخورند.
امروز روز امتحان پس دادن وجدانی در برابر تاریخ سیاسی مردمی برای نسلهای آینده می باشد. فردا مردم عملکرد های ما را در این روزها محک شخصیت و وجدان سیاسی ما قرار خواهند داد، نه مصوبه های ما در طاقچه ها که خاک می خورند. آیا ما امروز در کنار “ندا” ها در خیابانها بودیم، یا اینکه سرخوش از جزئی امتیازاتی که حکومت در حال اضمحلال کودتایی ولایت فقیه جلو ما ها پرت کرده است، به رقص شیطانی در مقابل آنها پرداخته ایم. با دقت اعلامیه ها، وب سایتها، اطاقهای “پال تاک”، شبکه های رسانه های اجتماعی دیجیتال این دوستان را نگاه کنید.
آذربایجانیهای سیاسی دموکرات آزاده ، خارج از این تنگ نظریهای ره گم کرده، صفوف خود را با تمامی نیروهای آزاده، سکولار، دموکرات، ضد تبعیض و دیکتاتوری در مقابل رژیم ولایت فقیه متحد کرده اند. آنها در عین حال که در تهران و تمامی دیگر شهرهای ایران در کنار برادران خویش از دیگر ملیتها و دیگر اقشار و طبقات اجتماعی، سنگرهای چالش در مقابل ارتجاع و در راه دستیابی به ازادی را می نوردند، باید از تاثیرات تخریبی بینشهای انحرافی غافل نباشند. اگر ما حتی دویست سال به عقب برگشته و شعار انقلاب کبیر فرانسه را الگوی خویش قرار دهیم، باید بر شعار “آزادی”، “برادری” و “برابری” پایبند بوده باشیم. برمحور این شعار در راه دست یابی به آزادی، باید تمامی ملیتها و اقشار و طبقات دموکرات و آزاده در صفوف متحد، دست در دست همدیگر حلقه بکنند. باید همه به همدیگر به چشم برادرانی نگاه بکنیم که به هویت وجودی همدیگر با تمامی تفاوتهایمان احترام کامل میگذاریم و برای ایجاد جامعه ای بدون تبعیض و برابر حقوقی ملیتها و آزاد در کنار همدیگر تلاش بکنیم. با اندیشه هایی که تخم نفاق و نفرت ما بین ملیتها را پخش میکنند شدیدا افشاگرانه مقابله کنیم تا صفوف چالشهای اجتماعی اینده هر چه بیشتر ژرفای بیشتری از بابت ارزشهای پر مهر برادرانه، حقوق بشری و آزادیخواهانه و برابری طلبانه پر گردد.