سؤال: خانم جوابره، در چند روز گذشته، چه لحظه ای بود که در آن کمونیسم را تجربه کردید؟
سیمین جوابره: در مقیاس کوچک، کمونیسم را در هر رابطه، در تعاونی و یا در جمع احساس می کنم. همچنین در کار سیاسی، زیرا ما واقعاً نگاه می کنیم که نیازهای مربوطه در بین ما چیست. اینها فقط گفتگوهای نظری نیستند، این حرکت از طریق تمرین مستقیم است.
می توانید مثال بزنید؟
من متوجه می شوم که مثلاً وقتی می خواهیم بدون تماس و دخالت پلیس به رفع موقعیت های مشکل افزا و درگیری هایی در جنبش ها برخورد کنیم. چگونه به خشونت مردسالارانه در گروه های چپ واکنش نشان دهیم ؟ ما سعی می کنیم گردهمایی های متفاوت را تمرین و تجربه کنیم. چه ساختارهایی، رفتار توهین آمیز را تشویق کرده اند؟ وقتی با مردم در مورد مشکلات صحبت می کنیم، حضور کمونیسم در توزیع غذا را نیز احساس می کنم. چگونه می توانیم چیزی مانند مجامع عمومی را در محلات توسعه دهیم تا برای خودگردانی نقش ایفا نماییم؟
شما در سال ۱۹۷۷ متولد شده اید و در غرب برلین بزرگ شده اید. امروز چگونه می توان کمونیست شد؟
این بیشتر یک روند تدریجی بود. یکی زمانی بود که پدر و مادرم به موضوع سفر خودشان به فلسطین پرداختند. مادرم ایرانی تبار و متولد آلمان است. پدرم فلسطینی است و در جوانی به اینجا آمده است. از سنین کودکی در سفر به فلسطین متوجه شدم که معنی کنترل مرزها یعنی چیست. البته ما در این مورد صحبت های زیادی داشته ایم.
و در زندگی روزمره در برلین؟
در آنجا نیز تضادهای خاصی خیلی سریع آشکار شد. از یک طرف، بزرگ شدن به عنوان یک مهاجر در یک بافت بسیار سفیدپوست و نخبه گرا در هرمزدورف، جایی که من بیش از همه چیز، عرب بودم تا که آلمانی باشم. از سوی دیگر، تجربه من درمنطقه “آلت موآبیت” به گونه ای دیگر بود: در اینجا من در مدرسه عربی شرکت کردم، اما بیشتر از همه، یک آلمانی به حساب می آمدم. برای برخی، این شرایط و تعلق به آن، منجر به این احساس می شود که چنین فردی، دارای چندین خانه است. اما من چنین احساسی نداشتم، فکر می کردم جا و یا خانه ای ندارم. بحث های مربوط به پذیرش پناهندگان در حوالی سال ۲۰۱۵ نیز شدید بود، که من را به بررسی وابستگی اقتصادی و ساختارهای استعماری کشاند.
می توانید معنای کمونیسم را خلاصه کنید؟
کمونیسم از واژه لاتین communis گرفته شده است که به معنای «مشترک» است و چیزهای زیادی در آن وجود دارد: ابزار تولید یا میتواند متعلق به تعداد کمی باشد، و دیگران باید برای زنده ماندن کار مزدی انجام دهند. یا می توانند متعلق به همه باشند. این در مورد یک همزیستی دموکراتیک است که در آن فرد خود را از طریق فرآیندهای تصمیم گیری جمعی مدیریت می کند. این امر، در مورد فعالیت اقتصادی نیازمحور است، نه یک فعالیت سود محور، تا از شر چنین جامعه طبقاتی، از جمله تمام مکانیسم های ظالمانه آن خلاص شود.
شما همچنین در مورد کمونیسم در اینستاگرام صحبت می کنید، جایی که بیش از ۱۶ هزار دنبال کننده دارید. وقتی کلمه کمونیسم را بکار می برید، واکنش های توهین آمیزی دریافت می کنید, واکنش های شما چگونه است؟
این، بسته به هرمحیطی بسیار متفاوت است. همچنین زمان زیادی برد تا جایگاه خود را در صحنه جناح چپ پیدا کنم. مردم با سردرگمی واکنش نشان می دهند، زیرا نمی دانند که یک زن مهاجر که دوست دارد لباس زنانه بپوشد، خود را کمونیست می خواند. در اکثریت جامعه آلمان، به سادگی پذیرفته نمی شود, زیرا این اصطلاح کمونیسم، مترادف است با نام استالین و جمهوری دموکراتیک آلمان، و مردم می پرسند: هان، چگونه ممکن است چنین زن جوانی به یک رژیم توتالیتر چسبیده باشد؟
بنی آدامچاک، نویسنده عجیب و غریب کمونیست*۱ در مقاله ای نوشت: “کسانی که واقعاً برای جهانی متفاوت می جنگند، با کشته شدگان استالینیسم روبرو خواهند شد.” من خیلی با بنی آدامچک موافقم و فکر می کنم اشتباه است که خود را با گفتن این جمله تبرئه کنید: نه، کمونیسم ما ربطی به آن ندارد. فقط به نظریه مارکس نگاه کنید! در عین حال تبلیغات ضد کمونیستی زیادی وجود دارد که من را بسیار تحت تأثیر قرار می دهد. یک سال پیش، یک عضو سابق پلنگان سیاه آمریکا، ظروبه بن واحد، به برلین آمد و جمله ای را به من گفت که فراموش نکرده ام : ما چپ ها باید یاد بگیریم که در تقارن با تاریخ خود رادیکال رفتار کنیم.*۲
چگونه این جمله را درک می کنید؟
مقامات دولتی دانش نهادینه شده ای از چگونگی زمان و مکان تخریب مبارزات چپ دارند. آنها دانش خود را گسترش می دهند و بر روی هم می افزایند. ما آن را نداریم. ما باید نسبت به تاریخ جنبش خود، در انتقاد از خود نیز بپردازیم. این، همچنین به معنای توسعه نقد کمونیستی، به اصطلاح سوسیالیسم” واقعا موجود” مانند آنچه در جمهوری دموکراتیک آلمان جاری بود است.
شما می گویید کمونیسم ضد استبداد هرگز وجود نداشته است. آیا این امر، مبارزه برای آن را آسان تر یا سخت تر می کند؟
من معتقدم نه – نه، زیرا کمونیسم شرط یا هدف ثابتی نیست. مارکس در مورد «جنبشی که وضعیت کنونی را منسوخ میکند» صحبت کرد، و من نیز چنین میبینم: کمونیسم همیشه جنبش، مبارزه و روند واقعی است. به عنوان مثال، بسیاری از افراد در محیط سیاسی من سابقه شرقی دارند و می توانند دیدگاه متفاوتی را ارائه دهند. ما در مورد معنای سقوط دیوار برلین برای آنها و خانوادههایشان، بیثباتی ناشی از آن و نحوه پردازش این تجربیات صحبت میکنیم.
اگر به وضعیت چپ آلمان به طور کلی نگاه کنیم، به تعبیری ساده، بهترین نیست، چگونه می توان مدینه فاضله ای مانند کمونیسم را پی گیری کرد؟
رفقای من در سرتاسر دنیا به من امید می دهند، زیرا هر روز احساس می کنم امر این امکان پذیر است. آلمان در وضعیت غم انگیز خاصی قرار دارد. ما یک جنبش نیستیم، ما بیشتر یک صحنه چپ هستیم، این چیزی است که آن را بسیار دشوار می کند. من این احساس را دارم که مثلاً اصطلاح «ضد سرمایه داری» دیگر چندان دلهره آور نیست. در واقع آنچه در این میان گم شده است، نتیجه گیری های لازم در مورد سازماندهی خود، مراقبت از ساخت و ساز انقلابی است. به همین دلیل است که اشاره مثبت به کمونیسم بسیار مهم است.
آیا اصولا، قرن بیست و یکم به آرمانشهرهای جدید نیاز ندارد، یا که بازگشت به آرمانشهر های قدیمی مورد نظر است؟
خوب، باید متناسب باشد. البته آنچه مارکس و انگلس توصیف کردند، دیگر یک به یک صدق نمی کند. امروز ما ساختارهای نئولیبرالی داریم، فرضاً خودمختاری، به طوری که مردم بلافاصله نمیدانند با مدل دو طبقهای مارکس چه کنند. اما منطق کارکردی واقعی سرمایه داری همچنان یکسان است. سوال این نیست که این یک بازگشت است یا یک برنامه جدید، بلکه این است که برنامه ما باید از وضعیت فعلی شروع شود و همچنین چشم انداز کلی را هدف قرار دهد.
اگر شما را در اینستاگرام دنبال کنیم، مشخص می شود که به سختی به برنامه های حزبی و سیاست های انتخاباتی علاقه دارید.
من به شدت از برخی نشست ها ناامید شده ام. اما در نگاهی به گذشته، این را نیز اشتباه میدانم که درباره انتخابات گذشته در فضای مجازی خیلی کم صحبت کردم. من نقش خود را بهعنوان یک فعال جنبش چپ، از جمله، در انتقاد از حزب چپ میدانم، حزبی که بطور گسترده علیه پروژه های مسکن در مناطقی که توسط ائتلاف سوسیال دموکرات ها حزب چپ و سبزها در برلین اداره می شوند،عمل کردند و همه چیزهایی را که من با آن بزرگ شدم، گرفتند.
آیا ممکن است یک حزب چپ وجود داشته باشد که با آن احساس کنید در خانه خود هستید؟ یا مفهوم حزب از قبل مشکل است؟
من معتقدم که می تواند وجود داشته باشد، و همچنین معتقدم که لازم است جنبش های مختلف را در کنار هم قرار دهیم. جنبشهای فعلی ما بیش از حد منزوی هستند، بنابراین به یکپارچگی ساختاری نیاز است. شما می توانید آن را یک محفل و یک مهمانی بنامید. منظور من یک ساختار سازمان دهنده است، نه یک حزب به معنای بورژوازی-پارلمانی.
آنتون جاگر، دانشمند علوم سیاسی، اخیراً نوشته است که در عصر «فوق سیاست»، «همه چیز سیاسی است»، اما بیشتر در قالب حرکتها و رویدادهای موقتی اتفاق میافتد. مشکل، عدم سازماندهی توده ای است. آیا با این انتقاد موافق هستید؟
من تا حدی با آن موافق هستم، و با این حال، احساس میکنم که گاهی اوقات یک تفاهم تکنوکراتیک به دست میآید، گویی برای ایجاد حزبی که تودهها به آن میپیوندند، فقط به متخصصان مناسب نیاز دارند. با این حال، همانطور که رزا لوکزامبورگ گفت، سوسیالیسم دیکته نمی شود، بلکه توده ها برای آن مبارزه می کنند. بنابراین اولین وظیفه برای ما چپهای آلمانی این است: از صحنه خارج شویم و وارد کلاس شویم. ما در حال حاضر آنجا لنگر نمی اندازیم. ما باید در محلهها، کار های مردمی انجام دهیم، مردم را گرد هم بیاوریم، آگاهی سیاسی ایجاد کنیم، که ساختارهای دموکراتیک میتوانند از آن توسعه پیدا کنند.
با مارکس و لنین روشن بود که انقلاب آتی توسط طبقه کارگر، پرولتاریا به پیش خواهد رفت. امروز چطور؟ “موضوع داستان” کیست؟
برای من، موضوع هنوز طبقه کارگر است، اما با یک ادعای متقاطع بسیار قوی تر. من مانند مارکس گاهی اوقات این موضوع را سفید و مرد نمی دانم، بلکه زنانی را که کارهای مراقبتی را در خط مقدم انجام می دهند، می بینم. من همچنین روی به اصطلاح “سیستم های بهره برداری بیش از حد” تمرکز می کنم.
منظورشما چیست؟
امتدادی در جهت و برای مارکس، که استعمار را چیزی بالادستی می دانست که برای ساختن سرمایه داری از نظر انباشت اولیه ضروری بود. با این حال آنچه مهم است این است که ساختارهای استعماری هنوز زنده هستند. سرمایه داری تنها کارگران مزدبگیر را هدف قرار نمی دهد، هنوز هم کارگران غیرآزادی هستند که در شرایط کار اجباری و برده داری به سر می برند. ما همچنان شاهد غارت استعمارگران هستیم. همچنان شاهد زمین خواری هستیم. این ساختارهای استعماری یکی از دلایل رونق اینجاست. من هم به موقعیت استراتژیک این افراد علاقه مند هستم.من همچنان بحث فعلی در مورد پلاتفرم سرمایه داری را هیجان انگیز می دانم. شما خانم های نظافتچی را آنلاین سفارش می دهید و خریدهای خود را درب منزل تحویل می گیرید. سود آوری کلاسیک، بر دوش کارگران اغلب مهاجر. اگر تعداد بیشتری از این کارگران مثل دفعه پیش- کارگران سرویس تحویل آنلاین “گوریل ها” اعتصاب کنند، چه عواقبی خواهد داشت؟ *۳
و تا آنجا که به مصرف کنندگان مربوط می شود: آیا باید از سرویس های تحویل آنلاین فاصله بگیریم ؟
بله بله. من فکر میکنم این راه اشتباهی است که از طریق انتقاد مصرفکننده به دگرگونیها دست یابیم، بهویژه وقتی به این میرسیم که چه کسانی از چنین خدماتی استفاده میکننند: لایه سفید و بورژوازی که منافع مادی دیگری دارد. به همین دلیل است که من با اعتصاب شروع می کنم، نه با رفتار مصرف کننده.
در اینستاگرام به طور بازیگوشی و طبیعی، متن های کمونیستی را با سلفی ترکیب می کنید. آیا این نوع ارتباطات سیاسی در آلمان دست کم گرفته می شود؟
بله، اغلب به آن لبخند زده می شود و به عنوان یک تناقض بر خورد می کنند. چگونه می توان در یک پلات فرم سرمایه داری از ضد سرمایه داری دفاع کرد؟ منظورم این است که ما تمام روز در تضادها حرکت می کنیم، اینستاگرام در آنجا چیز خاصی نیست. این رسانه ای است که مطالبات سیاسی روزمره را ملموس می کند. یک مثال: زمانی که ۱۲ یا ۱۳ ساله بودم، کمتر از واژه ضد فاشیسم به خاطر زیباییشناسی بلوک سیاه، هودیها، و یکنواختی ناراضی بودم. من نمی دانستم مردم چه کسانی هستند،ضد فاشیسم درباره یک پروژه انسانیت است. اینستاگرام بطور متوسط می تواند این کار را انجام دهد.
بنابراین در مورد دسترسی است.
رسانههای اجتماعی در بسیج عاطفی مردم بسیار خوب هستند، #MeToo، جمعهها برای آینده و “زندگی سیاهپوستان مهم است” را ببینید. تنها مشکل این است که مردم هنوز به شیوه ای پایدار سازماندهی نشده اند. اتفاقاً راستگرایان این جهش را به خوبی مدیریت میکنند، یعنی ساختارهایی را از طریق رسانههای اجتماعی ایجاد میکنند. من معتقدم که ما به عنوان چپگرایان تاکنون دلتنگ رسانههای اجتماعی بهعنوان ساختار شبکهای بودهایم.
یکی از موضوعاتی که مدام به آن اشاره می کنید، پلیس است. آنها مخالف اصلاح این نهاد هستند و برای لغو آن به اصطلاح الغا می کنند. چگونه این ایده را برای افرادی که هرگز در مورد آن چیزی شنیده اند توضیح می دهید؟
من اغلب با تاریخ شروع می کنم: پلیس همیشه وجود نداشت. همراه با سرمایه داری به وجود آمد تا مردم را مجبور به کار با دستمزد، خلع ید کشاورزان، محدود کردن تحرک افراد خاص کند. از نظر تاریخی، سرکوب های زیادی در پرونده نیروی پلیس وجود دارد. به همین دلیل صحبت از تجربیات فردی خوب با افسران پلیس نیست که من اصلاً نمی خواهم آن را رد کنم. این در مورد عملکرد اساسی پلیس است. اما الغاگرایی، همچنین دیدگاه سیاسی جهانی است که خود را بدون نهادهای تنبیهی امنیتی و پلیس، مدیریت میکند. من آن را بالاترین سطح سوسیالیسم میدانم.
شما از وظیفه جناح چپ یعنی «خروج از صحنه و ورود به کلاس» صحبت کردید. چگونه با چنین تقاضای رادیکالی کار می کنید؟
وقتی کارگاه های آموزشی را با موضوع پلیس برگزار می نمایم ، با این سوال شروع می کنم: امنیت یعنی چه؟ اکثر آنها پاسخ می دهند: امنیت مالی. بعد مردم می گویند خانواده و روابط دوستی به آنها امنیت می دهد. این پاسخها میتواند به سرعت منجر به الغا شود، زیرا پلیس این تضمینها را ارائه نمیکند. امنیت زمانی است که بتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم. پس چه چیزی ما را از داشتن یک زندگی خوب باز می دارد؟
گفته می شود همه ما از جمله جامعه تحت انضباط پلیس در امنیت هستیم. نظر شما چیست ؟
این درست است از آنجایی که همه از پلیس می آموزند که چه چیزی مجرمانه است و چه چیزی جرم نیست – مثلاً مواد مخدر، و شما در کنترل آن چیزها احساس امنیت می کنید، حتی اگر این شما را ایمن نمی کند. شما در واقع امن تر نیستید زیرا مثلا سیاه پوستان بر اساس شک و تردید به شدت کنترل می شوند.
اصطلاح «امتیاز» اغلب در این بحثها به کار میرود و میتوان ادعا کرد که به این معناست که افراد ممتاز حقوق خاصی دارند که مستحق آن نیستند. بیشتر این است که افراد حاشیه نشین از حقوق خود محروم می شوند.
من این گفتمان امتیاز را اساساً اشتباه میدانم، زیرا چیزهایی را افزایش میدهد که از طریق سرمایهداری رشد کردهاند. این که فرد سفید پوست X توسط پلیس محافظت می شود، یک امتیاز نامیده می شود، با این مفهوم که همه ما می خواهیم توسط پلیس محافظت شویم. شخص Y دارای “امتیاز” شهروندی آلمان است که نتیجه آن این است که همه ما باید تابعیت آلمان را داشته باشیم. اما مشکل اصلی، ساختارها و روابط قدرت پشت آنهاست، مثلاً فقدان آزادی رفت و آمد. علاوه بر این، اگر مردم از «امتیازات» خود پشیمان شوند، برای هیچ کس سودی ندارد. این “خیلی متاسفم که پاسپورت آلمانی دارم” و غیره. اما این در مورد امتیاز سفید نیست. این در مورد برتری سفید است.
*- سیمین جوابره”Simin Jawabreh ” او در حال تکمیل مدرک کارشناسی ارشد خود در رشته علوم سیاسی در دانشگاه FU برلین است و به عنوان دستیار دانشجو در دانشگاه هومبولت کار می کند. او در جنبش های مختلف ضد نژادپرستی و کمونیستی و همچنین در کار آموزش سیاسی فعال است. در اینستاگرام (siminjawa@) او به طعنه خود را به عنوان یک “باربی جرقه شورشی حرفه ای” توصیف می کند، اما محتوای او بیشتر جدی است: این در مورد سرمایه داری، استعمار، خشونت پلیس است و چگونه می توانیم بر همه اینها غلبه کنیم.
زیرنویس:
*۱- خانم بنی آدامچاک”Bini Adamczak ” زاده ۲۱ دسامبر ۱۹۷۹یک نویسنده سیاسی در مورد کمونیسم است.
*۲- رهبر انقلاب ظروبه بن واحد” Dhoruba bin Wahad” یکی از اعضای سابق حزب پلنگان سیاه (BPP) و ارتش آزادیبخش سیاه (BLA) است. بن واحد یکی از اعضای برجسته بخش نیویورک BPP بود. در سال ۱۹۷۱ او به عنوان فعالیت غیرقانونی توسط ضد اطلاعات FBI (COINTELPRO) دستگیر شد. او ۱۹ سال را در اسارت سیاسی گذراند و در آنجا قربانی شکنجه شد. در ۳ اکتبر ۲۰۲۰ او برای یک سخنرانی در برلین بود. او در مورد ویژگی های BPP و سازماندهی در مراکز امپریالیستی با او صحبت کرد.
*۳ – مناقشه کارگران “گوریل ها” یا کارمندان سرویس تحویل آنلاین وارد مرحله جدیدی شد. کارگران این شرکت در برلین,شورای کارگری خود را انتخاب کردند. کارگران این شرکت, پیش از این تلاش کرده بودند تا از راه های قانونی به نتیجه برسند, اما همیشه به ممانعت هایی بر سر راه این انتخابات برخورد می کردند.
نویسنده: لوکاس هرمزمایر” LUKAS HERMSMEIER”
دو شنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱- ۲۵ آوریل ۲۰۲۲
منبع:روزنامه آلمانی” Taz “