طیف گسترده ای از نیروهای سیاسی در جامعه ما در زیر پرچم های سرخ که تاریخا به صورت نماد مبارزه طبقه کارگر درامده است، جانفشانی می کنند. ولی به نظر می رسد که تعریف جا افتاده ای از مفهوم طبقه کارگر وجود ندارد. بنابراین منافع آنی و آتی این طبقه نیز روشن نیست. عده ای تمام مزد بگیران را در این مقوله قرار می دهند و عده ای دیگر آنرا به کارگران یدی صنعتی محدود می کنند، و در نهایت گاهی طبقه کارگر بر پایه تعاریف انتشارات دولت جمهوری اسلامی تبیین می گردد. ولی تعریف طبقه کارگر٬ آنچه که پرولتاریا نام گرفته است، چیست؟
طبقات مقولاتی تاریخی هستند و پرولتاریا نیز مستثنا از این قاعده نیست. تاریخی بودن پرولتاریا ناشی از این حقیقت است که پرولتاریا محصول جامعه ای بر پایه تولید سرمایه داری و نیزیکی از پایه های فرماسیون سرمایه داری است. فرماسیونی که اشخاص حقیقی و یا حقوقی ( از جمله دولت ) که مالکیت وکنترل وسایل تولید را دارند٬ و به عبارتی سرمایه دار هستند، انسانهای دیگری را که فاقد این مالکیت وامکان کنترل هستند٬ یعنی کارگران را استخدام می کنند تا در برابر دریافت هزینه تامین زندگی خود وخانواده هایشان برای انها کار کنند. این اشخاص محصول کار کارگران را تصاحب و به صورت کالا در بازار جهانی عرضه می کنند، به این امید که اولا ارزش انها را به پول تبدیل کنند و در عین حال ارزش افزوده حاصل را به صورت سود تصاحب نمایند. بنابراین کارگران فاقد تملک وامکان کنترل وسایل تولید هستند. این عدم تملک وجه افتراق لازم آنها ، با دیگر طبقات است ولی شرط کافی این افتراق نیست. پرولتاریای روم باستان٬ آزادگان تهیدست، نیز فاقد مالکیت ابزار تولید بودند، ولی مارکس به روشنی دریافت که پرولتاریای روم باستان از قبل جامعه ارتزاق می کند ولی این جامعه نوین است که از قبل کارگران ارتزاق می نماید. بنابراین مقوله پرولتاریا به مزد بگیرانی که کار مولد می کنند٬ محدود می شود.
مولد بودن کار، به ماهیت اقتصادی آن اطلاق می شود. بدین معنی که کاری مولد است که ارزش اقتصادی داشته باشد. محصول این کار باید که اولا مورد تقاضای دیگران باشد ( ارزش مصرفی )، ثانیا در بازار قابل مبادله باشد (ارزش مبادله ای)، ثالثا بتواند هزینه های تولید خود را پس از مبادله جبران کند. بنابراین تولید یک قوطی سیگار، علیرغم تمام مضرات آن کاری مولد است، ولی تولید بهترین غذا توسط خانم خانه چون به فروش نمی رسد، کار مولد نیست.
این کار مولد تنها به معنی تولید محصولات فیزیکی، مثلا توسط کارگران صنعتی یا کشاورزی، نیست. فراورده های ذهنی چون ایده های علمی نوین٬اختراعات٬ نرم افزارها٬اثار هنری٬ خدمات مشاوره و خلاصه بسیاری از محصولات کسانی که کارکنان یقه سفید خوانده می شوند٬ تا جایی که به صورت کالا عرضه می شوند از جمله محصولات کار مولد هستند. اگر این محصولات توسط کارکنان مزد بگیر ونه بوسیله خود ـ کارفرمایان مستقل، انجام، و توسط سرمایه دارانی که این کارکنان را استخدام کرده اند تصاحب شود٬ این کارکنان را باید کارگران مولد محسوب کرد.
ولی ارزش در حوضه مبادله وتوزیع ایجاد نمی شود . بنابراین مزد بگیران این حوضه ها٬ کارکنان بانکی٬ فروشنگان اجناس و… در زمره پرولتاریا قرار نمی گیرند. از طرف دیگر نیروهای نظامی و انتظامی که وظیفه اصلی انها حفاظت ارزش تصاحب شده توسط سرمایه داران وجلوگیری از اختلال در روند استثمار است، ارزشی تولید نمی کنند بنابراین علیرغم حقوق بگیری پرولتاریا محسوب نمی شوند.
نیروی کار کارگران (پتانسیل خلق ارزش وارزش افزوده توسط انها) ٬به صورت کالا درآمده است اهمیت این نکته نه تنها در افتراق پرولتاریا از بردگانی که خود جسم و روح انها ونه نیروی کار آنان به تملک غیر در می آمد نهفته است، بلکه در گسترش مفهوم پرولتاریا به مزد بگیرانی است که برای صاحبان موسسات تعلیم و تربیت و یا بهداشتی و درمانی نیز کار می کنند. اگر نیروی کار کالا است، کسانی که در ارتقای کیفیت این کالا فعالیت می کنند و برای صاحبان موسسات خود سود می سازند و تنها هزینه بازتولید نیروی کار خود و امرار معاش خانواده خویش را دریافت می کنند٬ کارگران مولد هستند. شاید مترادف بودن روز معلم و روز کارگر چندان هم بی معنی نباشد.
دلیل عدم توجه کافی اندیشمندان مارکسیست در گذشته به بخش یقه سفید ومعلمین و مربیان و پرستاران و سایر کارکنان بهداشتی و درمانی٬ هنرمندان ومبتکران ودانشمندان٬ به عنوان بخشی از پرولتاریا در این حقیقت نهفته است که در گذشته ای نه چندان دوراین افراد عمدتا به صورت خود کارفرمایان مستقل و یا به صورت بخشی از موسسات خیریه و یا مذهبی فعالیت می کردند و یا درامد آنان عمدتا از طرق دیگر تامین می شد. ولی امروز این افراد به صفوف کارگران، در معنای اقتصادی آن پیوسته اند.
رابطه تولید ارزش وارزش افزوده رابطه ای استثماری است. این رابطه فقط بر اساس اجبار اقتصادی کارگران برای تامین وسایل امرار معاش خود و خانواده خود برقرار است. کارگران برای ادامه زندگی خود وخانواده هایشان مجبور به فروش نیروی کار خود هستند و این تنها راه امرار معاش آنهاست. ضروری بودن فروش نیروی کار برای ادامه حیات مستلزم این است که مزدبگیران رده بالا٬ هنرپیشه های میلیون دلاری و… را که به اندازه کافی درامد دارند، که تا مدتها بدون فروش نیروی کار گذران زندگی کنند در زمره پرولتاریا محسوب نکنیم. بنابراین پرولتاریا نه تنها از نظر کیفی بلکه از نظر کمیت درآمد نیز از دیگر طبقاتی که ظاهرا کاری با کیفیت یکسان دارند، متمایز است
در عین حال تاریخی بودن طبقه کارگر، تنها بدین معنی نیست که این طبقه محصول پروسه انباشت اولیه سرمایه و کنده شدن انسانها از زمین، به عنوان وسیله معاش آنها بوده، که در گذشته ای دور یا نزدیک اتفاق افتاده و پایان یافته است، بلکه این زایش پدیده مستمری است که هم اکنون نیز در جریان است. هنوز دهقانانی که زمین خود را از دست می دهند کاسبکارانی که ورشکسته می شوند و به صفوف کارگران می پیوندند. معدود کارگرانی نیزکه به هر دلیلی توانسته اند سرمایه ای فراهم کنند، از این صف خارج می شوند. کارگرانی از نقاط گوناگون به اکناف و اطراف جهان مهاجرت می کنند و مهاجرینی با سوابق گوناگون به سلک کارگران سرزمین جدید درمی آیند. شاخه هایی از تولید که خارج ازحیطه روابط کارگری – سرمایه داری قرار داشتند به این حیطه وارد می شوند و بخشهایی دیگر متروک شده به سراشیب تولید پیشه وری سابق در می غلتند
پرولتاریا فقط شامل بخش شاغل آن نیست. بخشی از پرولتاریا به عنوان ارتش ذخیره بیکار و بخشی دیگر به عنوان شاغلین موقتی و یا پیمانی و یا بازنشستگان و یا نیروی تحت تعلیم و یا از کار افتادگان در جامعه حضور دارند. این ارتش ذخیره بیکار نه تنها شامل کارگران سابق که حالا بیکارشده اند، بلکه شامل بازنشستگان با پتانسیل بازگشت په کار، افراد تحت تعلیم شامل دانشجویان رشته های کار مولد که می توانند با اندکی تسریع در اموزش وارد بازار کار شوند، نیز می شود. بنابراین پرولتاریا طبقه ای سیال نیز هست که از اقشار گوناگون تشکیل شده است.
این طبقه نه تنها شامل افراد فعال، بلکه شامل تمام اعضای خانواده های آنهاست که از قبل کار آنها زندگی می کنند. روز اول ماه مه گرامی باد!