چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۸:۵۲

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۸:۵۲

بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!
برای رهایی ایران از اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی، با رنج و اندوه خون ریخته‌شدهٔ جوانان در این چند دهه در جان، بر خلاف دور اول، در دور دوم انتخابات شرکت می‌کنم...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زهره تنکابنی
نویسنده: زهره تنکابنی
جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی

شرط بندی

مرد تفنگ را بالا آورد، لوله اش را به تخته سنگ نسواری تکیه داد. به دقت از مگسک تفنگ به نقطه سفید نگاه کرد. دلش می خواست آن نقطه همین طور ساعتها و ساعتها راه برود و او از مگسک تفنگ حرکت او را دنبال کند. نقطه داشت کوچکتر می شد. تفنگ را بالا آورد. مردد بود بزنم؟ نزنم؟ "هان نمی توانی بزنی؟" هنوز جواب نداده بود، که صدای گلوله سکوت سنگین دشت را بر هم زد. نقطه سفید حرکتی سریع به جلو کرد وسپس روی زمین پخش شد: "رئوف من می خواستم بزنم!" رئوف خندید: "نتوانستی."

مرد یقه پیراهن خود را باز کرد، چنگ در موهای خود برد و آن ها را بالا کشید. موهای عرق کرده اش مانند چسبی لزج زیر انگشتانش ماسید و کلافگی اش را بیشتر ساخت. به زیر بغل های خود فوت کرد. کفشهای صندل روباز پاکستانی خود را، که دورتادور آنها میخ کوبی شده بود، از پای در آورد. پاها را به تخته سنگ روبروی خود تکیه داد. ساقهای تنبان گشاد خود را تا آن جا که می توانست بالا کشید. از نگاه کردن به دشت خالی و زرد که لهیب گرما مانند موجی از آن بر می خاست، از صدای خش خش خشک علفها چندشش می شد! دستهایش را زیر سر گذاشت. سعی کرد چشم های خود را ببندد.

پیراهن قهوه ای رنگ کتانی اش که از زور عرق و خاک مانند پوست سفت و کشیده شده بود، تنش را فشار می داد. یاد پیراهن نازک و سفیدش افتاد. خیلی سالها پیش، پیش از آن که جنگ شروع شود دوخته بود؛ با یقه ای از نخ ابریشم دوزی شده. شاید بیشتر از دو بار نپوشیده بود. چه نرم و خنک بود! پاهایش را جمع کرد و نشست. با دقت به چهره مردی که چند متر آن طرفتر از لنگی خود سایبانی ساخته و زیر آن خوابیده بود، نگاه کرد. مردی بود با هیکل متوسط، بینی کشیده و چشمانی ریز. صورتش پر از لک بود. دو چین عمیق که از کنار پره های بینی شروع می شدند و تا وسط های چانه چهار گوشش ادامه می یافتند، استخوان های گونه اش را بر جسته تر می ساختند؛ طوری که در عین خشونت چهره رقت باری به او می دادند. تمام لباسهایش عبارت بود از یک پیراهن و تنبان سیاه و یک لنگی چهارخانه پاکستانی که از آن سایبان ساخته بود. در تمام هیکل خاک آلود او تنها دندانهای سفیدش بودند که برق می زدند. مرد نشسته گفت: “رئوف کاشکی حال آن پیراهن تنبان سفیدم را داشتم و زیر آن درخت توت کنار کاریز نشسته بودم، یک دخترک مقبول هم کنارم! بیشتر از دو بار نپوشیدم. این جنگ چقدر دوام خواهد کرد؟ چقدر باید پشت این سنگها کشیک بدهیم؟”

مردی که از لنگی خود سایبان ساخته بود، تکانی به خود داد وگفت: “باز هم خیالاتی شدی؟ خیال پلو می زنی! کدام پیراهن؟ کدام کاریز؟ کدام دختر؟ همه چیز تمام شد. زمینها سوختند، مالها رفتند، زن وبچه آواره شدند. تو هنوز در فکر پیراهن و تنبانت هستی! فکر دخترها! من پاک همه چیز را فراموش کرده ام. آن ظرف آب را بده که لبهایم از تشنگی ترکید!”

مرد بلند شد ظرف آب را برداشت یک جرعه سر کشید و آن را به مردی که دراز کشیده بود داد. بی تاب چرخی زد. با فشار به سینه و بغل های خود فوت کرد. آفتاب هم چنان می تابید. تا شب هنوز بسیار وقت بود. فکر این که باید ساعتها همین طور ساکت بنشیند و به دشت خالی گرم نگاه کند چنگ به دلش می زد. قوطی فلزی نسوارش را در آورد کمی نسوار در دهانش انداخت با دقت به آئینه پشت قوطی نگاه کرد، قوطی را عقب و جلو برد. جلوتر آورد، به فاصله چند سانتیمتر از چشم خود، با دقت به سیاهی چشمانش خیره شد. مات و سرد بودند. پشتش تیر کشید. ترسی گنگ از نگاه کردن به آن دو مردمک سرد وبیروح در قلب خود احساس کرد. فکر کرد وجودی غیراز خودش از درون سیاهی چشم به او خیره شده است. قوطی را به سرعت به طرف مردی که دراز کشیده بود انداخت: “نسوار بینداز، نسوار بینداز!”

باز دراز کشید. پاهایش را از هم باز کرد و بر روی تخته سنگ مقابل نهاد. بند تنبان خود را شل کرد دست در لیفه تنبان خود برد. جفت بیضه های خود را در کف دست هایش گرفت و به آرامی شروع به مالیدن آن ها کرد. با دست دیگرش کمر تنبان را بالا کشید وبلند کرد طوری که هوای کمی از فاصله بین شکم وکمربند به درون پاهایش خزید. احساس آرامش ولذت کرد. مرد دیگر خندید: “هوا خوری است؟ مواظب باش!” مرد شروع به خواندن کرد: “الا دختر سبد بر دست میل باغ داری…” آب دهانش را جمع کرد و با دقت تف سبز رنگ مخلوط با نسوار را به طرف سنگ مقابلش انداخت. خندید و گفت: “رئوف باز به هدف خورد! تا جنگ تمام بشه من هر چه سنگ در این کوه است سبزش کرده ام!” مردی که دراز کشیده بود گفت: “معلوم هم نیست، شاید سرخشان کنی!”

مرد در هم رفت. یک لحظه از تصور این که روزی به جای تف سبز تف خونالودش روی این سنگها بریزد و بعد زیر این آفتاب لعنتی دلمه ببندد و خشک شود، بدنش کشیده شد. تصور امعاء و احشاء ریخته شده روی سنگ نسواری وغژغژ خشک کشیده شدن روده ها زیر آفتاب و پرنده هائی که از آسمان پائین می آمدند و نوک می زدند دلش را به آشوب کشید. فکر این که شاید جنازه اش روزها و روزها زیر این آفتاب خواهد ماند او را یاد جنازه هائی انداخت که بارها و بارها دیده بود. جنازه های بادکرده، بیضه هائی که هر کدام مانند توپی ور آمده بودند. حدقه های دریده شده، خالی از چشم، بوی تعفن.

احساس کرد نافش کشیده می شود، درست مثل این که نخی را از درون دلش بیرون بکشند و دلش را خالی کنند. از جا پرید، چرخی زد، دستی به سنگ سبز شده از تفاله نسوار کشید. انگار که بر جنازه ای دست می کشید: “رئوف بیا جایمان را عوض کنیم! من خیلی خسته شده ام برویم آن طرف تر!” مردی که زیر سایبان دراز کشیده بود گفت: “نمی شود تا یک هفته دیگر باید همین جا باشیم؛ این جا محل نگهبانی ماست.”

مرد چشمهایش را بست. تلاش کرد به یک باغ انگور فکر کند، اما باغ دورتر و دورتر می گشت و درست مثل دشت روبرو خشک می شد. تاکهای سوخته را می دید که مثل خود او له له می زدند، انگار که دهان گشوده می گفتند “آب! آب!” برخاست و از تخته سنگ کوچک مقابلش بالا رفت. چمباتمه روی تخته سنگ نشست. به دشت خالی خشک خیره شد. چشمهایش را تنگ تر کرد، نقطه سفیدی در دورترین قسمت دشت دیده می شد. سایه مبهمی از یک انسان که حرکت می کرد. پائین پرید: “رئوف بیا نگاه کن! گمانم یک سرباز است با کوله پشتی.” مرد دیگر خندید: “دیوانه شدی؟ یک سرباز تنها در این دشت آن هم با لباس سفید ممکن نیست. رهگذری است.” مرد چشمهایش را تنگتر کرد، با دقت به نقطه سفید خیره شد. نقطه نزدیکتر نمی گردید، در موازات آنها حرکت می کرد. فکر این که چند لحظه دیگر این نقطه متحرک را نیز نخواهد دید دلش را فشرد: “رئوف از گرمای وحشتناک، از این سکوت سنگین حوصله ام سر رفته، بیا سر آن نقطه شرط بندی کنیم! سرچند شرط به بندیم که از همی جا آن نقطه را بزنیم؟” مرد دیگر با دقت به نقطه سفید که داشت دور می شد نگاه کرد: “پنجاه تا.”

مرد تفنگ را بالا آورد، لوله اش را به تخته سنگ نسواری تکیه داد. به دقت از مگسک تفنگ به نقطه سفید نگاه کرد. دلش می خواست آن نقطه همین طور ساعتها و ساعتها راه برود و او از مگسک تفنگ حرکت او را دنبال کند. نقطه داشت کوچکتر می شد. تفنگ را بالا آورد. مردد بود بزنم؟ نزنم؟ “هان نمی توانی بزنی؟” هنوز جواب نداده بود، که صدای گلوله سکوت سنگین دشت را بر هم زد. نقطه سفید حرکتی سریع به جلو کرد وسپس روی زمین پخش شد: “رئوف من می خواستم بزنم!” رئوف خندید: “نتوانستی.”

مرد نشست. نسواری به دهان انداخت. دراز کشید: “رئوف فکر می کنی بار پشتش چه بود؟” مرد دیگر بی تفاوت به دشت خیره شد. به نقطه سفیدی که داشت در موج گرما ذوب می شد: “چه فرق می کند، دارد ذوب می شود.” مرد دیگر آهی کشید، سرش را بالا آورد، آب دهانش را جمع کرد و تف درشت و سبزرنگش را بطرف سنگ مقابل انداخت.

تاریخ انتشار : ۱۲ اردیبهشت, ۱۳۹۴ ۲:۴۳ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!