شهناز اکملی (کریم بیگی) در فروردین ۱۳۴۴ در محله امیریه تهران به دنیا آمد. تا مقطع دیپلم به تحصیل پرداخت و پس از آن علاوه بر امور خانه، کارمند نیز بود. پس از ازدواج صاحب دو فرزند شد. مریم و مصطفی. مصطفی نیز به گفته یکی از نزدیکانش «در کار نصب تلفن سانترال و شبکه و کامپیوتر بود.» اما مصطفی علاوه بر زندگی معمول هر جوان ایرانی و امور شغلی و زندگیاش، دغدغههای سیاسی نیز داشت. مادر نیز بیعلاقه به مسائل سیاسی نبود اما به صورت فعال در فعالیتهای سیاسی شرکت نمیکرد. خرداد ۸۸ سر رسید و اعتراضات به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری اوج گرفت. در اعتراضات سال ۱۳۸۸ مصطفی نیز در تظاهرات مردمی شرکت کرد. تا این که در عاشورای سال ۸۸ و در حالی که ۲۶ سال بیشتر نداشت، به ضرب گلوله به قتل رسید. قتلی که زندگی مادر را نیز دگرگون کرد. از آن روز به بعد شهناز اکملی تبدیل به صدای هزاران نفری شد که در جریان اتفاقات ۸۸ به قتل رسیدند و یا آنها که در حبس صدایشان به جایی نمیرسد. او به یاد پسرش نام فامیل خود را نیز به کریم بیگی تغییر داد و خود را شهناز کریم بیگی نامید.
«بچه من فقط یک اعتراض ساده داشت»
شهناز کریم بیگی در مورد روزهای پس از عاشورا و جان باختن فرزندش مصطفی می گوید: «پانزده شانزده روزی دنبال مصطفی گشتیم، به هر قیمتی که بود گشتیم و گشتیم آخر توی پزشکی قانونی کهریزک پیدایش کردیم با یک تیر توی سرش. بعد از پیگیریها و مراحل قانونی باید میرفتیم پلیس امنیت و به هزاران سؤالشان باید پاسخ میدادیم. شبانه بچه مرا با مأموران امنیتی آوردند و ساعت هشت و نیم شب ۲۲ دی ماه به خاک سپردند.» او تاکید میکند که هیچ گاه آن صحنهها از یاد او نخواهند رفت. به گفته او ماموران امنیتی حتی مانع از برگزاری یک مراسم کفن و دفن معمولی شدند: «مگر یک مسلمان را شبانه دفن میکنند؟ بچه من مسلمان بود، بچه من فقط یک اعتراض ساده داشت. بچه من چیزی نگفته بود، بچه من اسلحهای دستش نبود، چطور به خودشان اجازه دادند که همانجا رأی صادر کنند، بدون این که محاکمهای کنند؟ چه جوری بچههای ما را کشتند و این طوری ما را داغدار کردند؟»
بیش از هفت سال از آن روزها میگذرد. شهناز کریم بیگی علیرغم این که میداند تا وقتی نظام جمهوری اسلامی است، شکایتشان به جایی نمیرسد، اما حتی یک روز هم ساکت ننشسته است و از هیچ تلاشی برای احقاق حق خون پایمال شده فرزندش فروگذار نمیکند. او در سالگرد عاشورای ۸۸ گفته بود: «اگر قرار بود پیگیریها به نتیجه برسند که نمیکشتند. به چه کسی شکایت کنم؟ چرا پسر ۲۶ ساله مرا کشتند؟ آیا ندای آزادی سردادن با دست خالی جرم است؟ پسر من جزء هیچ گروه و دستهای نبود. جرم پسر من آزادیخواهی بود.» نه تنها شکایت و پیگیریهای قانونی خانوادههای جانباختگان سال ۸۸ – و از جمله خانواده کریم بیگی – به جایی نرسیده است بلکه مدام زیر سایه تهدید نیروهای امنیتی به سر میبرند. به عنوان مثال مانع برگزاری مراسمی مانند سالگرد فوت، سالگرد تولد و غیره میشوند. خود شهناز کریم بیگی به خاطر شرکت در اینگونه مراسم به همراه دخترش بازداشت و تهدید شده است.
با آغاز ریاست جمهوری حسن روحانی در ایران، امیدی نیز در دل خانواده جانباختگان به وجود آمد، تا بلکه بتوانند داد خود را بستانند. دولت حسن روحانی با وعدههایی چون آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر به قدرت رسیده بود. همان سال نخست ریاست جمهوری حسن روحانی، خانوادههای پنج تن از جانباختگان سال ۸۸ در نامهای درخواست دیدار با او را کردند و از او خواستند تا پروندههایشان در دستگاه قضایی پیگیری شود.اما علی رغم تمام شعارهای انتخاباتی، دولت روحانی نه تنها قدمی برای این خانوادهها برنداشت، بلکه در پیدا و پنهان، اعتراضات و تظاهرات مردمی سال ۸۸ را منکوب و محکوم کرد. میتوان به دفاع پیاپی حسن روحانی از راهپیمایی حکومتی ۹ دی ۸۸ اشاره کرد که اساساً یک مانور حکومتی در پاسخ به تظاهرات و اعتراضهای مردمی بود. روحانی درباره تظاهرات حکومتی ۹ دی گفته بود: «۹ دی یک حرکت بزرگ مردم برای دفاع از اباعبدالله الحسین، خاندان رسالت، حق، نظام جمهوری اسلامی ایران و مسیر حق بود.»
فعالیت مدنی – اجتماعی
شهناز کریم بیگی، خون فرزند جانباختهاش مصطفی را به دغدغههای سیاسی – اجتماعیاش گره زده است و اعلام کرده است که خون بهای فرزندش، آزادی زندانیان سیاسی و آزادی ایران است. او در عمل نیز به این گفته خود پایبند است و همواره در کنار محرومان سیاسی و مادران داغدیده و رنجدیدگان دیده میشود. او در اعتراضهای مدنی همواره در کنار فعالان مدنی همچون محمد ملکی، محمد نوریزاد و نسرین ستوده است، به احکام ناعادلانهای چون ممنوعیت کار نسرین ستوده اعتراض میکند یا در سالگرد بازداشت مدیران جامعه بهایی به دیدار خانوادههایشان می رود.
او همچنین در امور زنان نیز فعالیت دارد. در بزرگداشت روز هشتم مارس – روز جهانی زن – در کنار زنان فعالی همچون رخشان بنی اعتماد، پروین فهیمی (مادر سهراب اعرابی)، نیره توکلی، مرضیه وفا مهر و دیگر گروههای فعالان جنبش زنان شرکت کرد. کریم بیگی در کمپین «تغییر چهره مردانه مجلس» نیز در کنار فعالین حوزه زنان جضور داشت.
این فعالیتها برای او هزینهزا نیز بوده اند. یکی از نزدیکان خانم کریم بیگی به یک بازداشت و اخراج موقت او و دخترش از کار اشاره میکند و به توانا میگوید: «خانم کریم بیگی سال ٨٩ به همراه گروهی از سوی اطلاعات شهر ری بازداشت شده بودند. بارها نیز اطلاعات سپاه و پلیس امنیت ایشان را احضار کردهاند و از او بابت فعالیتهایش توضیح خواستهاند. در پی اتفاقی که در بند ۳۵۰ اوین افتاده بود و زندانیان سیاسی-عقیدتی مضروب شده بودند، او موهای سرش را به نشانه اعتراض تراشید و بلافاصله او و دخترش مریم از کار اخراج شدند. اخراجی که خوشبختانه بیش از هفده روز طول نکشید و آنها توانستند سرکار برگردند.»
شهناز کریم بیگی در جریان اعتصاب غذای آرش صادقی، زندانی سیاسی نیز بسیار فعال بود. هنگامی که خبر اعتصاب غذای آرش صادقی در زندان بازتابی گسترده داشت و درخواست آزادی او و گلرخ ابراهیمی ایرایی، همسرش در توییتر به ترند یک جهان تبدیل شده بود، اصلیترین مرجع برای پیگیری وضعیت آرش صادقی، صفحه توییتر شهناز کریم بیگی بود. شهناز کریم بیگی صدای آرش صادقی شده بود. او بود که با توییتهای خود در توییتر، اخبار این مساله را بهروزرسانی میکرد و با رسانهها درباره آرش و گلرخ و وضعیت اعتصاب غذای آرش مصاحبه میکرد و پیاپی از وضعیت او خبر میداد. او از معدود کسانی بود که آرش صادقی به او اعتماد کرده بود و از زندان با او تماس میگرفت و درخواستها و شرح حالش را میگفت.