یکی ازبزرگترین درسهای انقلاب بهمن، افسون همه باهم بود.البته محتوای آن گردآوری توده وارمردم وادغام ومنفعل ساختن همه دگراندیشان ودگرباشان زیرچتروحول هژمونی یک گفتمان بود.گفتمانی که حاکمیت مذهب و روحانیت و وروایت آنها ازمبارزه ضداستبدادی –سلطنتی، حرف اول را می زد.درواقع هیچ خوره ای هم چون همه باهم بودن(همه درزیرچترمن) ذات دموکراتیک وبالنده یک جنبش واقعا توده ای را تهدید نمی کند.گفتمانی که با ایجاد کمترین تکان درجامعه فلاکت زده واستبدادی درصددحفظ بنیادهای فاسد وتبعیض آمیز آن است.
بخاطرآوردن این آموزه بویژه درشرایطی که جنبش درفرایند رادیکالیزه شدن قرارگرفته است، اهمیت زیادی برای اجتناب از تکرار فاجعه شکست انقلاب بهمن، تجربه ای که دیگرکشورهای همسایه فاقد آنند، دارد. “همه باهم” حتی اگربتواند درشرایطی به سرنگونی استبداد حاکم منجرشود، که حتی این هم درصورت فرادستی اصلاح طلبان بدست آمدنی نیست، ازهمان فردای پیروزی پایه استبداد جدیدی را بنامی می نهد.
فرایند رادیکالیزه شدن جنبش:
رویکرد مثبت به ضرورت انقلاب برای درهم شکستن کلیت نظام حاکم، مطرح شدن شعارهای ساختارشکن وعلیه اصل ولایت فقیه، تقویت پیوند آزادی ونان و بالأخره گسترش اشکال رادیکال ترمبارزه و حرکات اعتراضی نشانه های محسوسی ازچنین روندی هستند که تحت تأثیرتحولات منطقه و سرنگونی دبکتاتورها شتاب بیشتری گرفته است.
درپی برآمد انقلابی مردم درروزعاشورا، بخش اصلاح طلبان جنبش سبز، که بارهبری موسوی وکروبی شناخته می شوند وازجانب حاکمیت که حاضربه مذاکره و به رسمیت شناختن آنها نبود وبویژه فشارازپائین که عملا ازمرزهای مجازمبارزه درچهارچوب نظام فراتررفته و شعارهای ساختارشکن معطوف به سرنگونی و نفی کلیت نظام را می دادند، دچارانفعال شدیدی شدند. ازاین رو برای تقویت موقعیت چانه زنی خود و مهمترازآن برای کنترل جنبش درحال رادیکالیزه شدن، تجدید سازماندهی خود را، که زیرضرب هم قرارگرفته بود، دردستورکارخود قراردادند. ایجاد یک شورای مرکزی هدایت کننده که مدتها برسرعنوان حزب و جبهه یا جنبش و نظایران آن درمیانشان بگوومگوهم وجود داشت، تهیه یک منشور دربرگیرنده مطالبات اصلی آنها، ایجاد یک رسانه وایجاد تشکل ها وشبکه های توده ای و انتقال بخشی ازرهبری و کادرهای خود به خارج کشورازعناصراصلی تجدید سازماندهی نوین بود.
انتشارمنشوراول که توسط موسوی و دستیارانش-بدون مشارکت عمومی- تهیه شد، گام اول بود که پس ازحک واصلاحات جزئی وباحفظ همان محتوا با امضای موسوی وکروبی اکنون انتشارمجدد پیداکرده است. هدف عمده برگزاری انتخابات آزاد دردرون نظام واجرای بی تنازل قانون اساسی و باصطلاح همه مواد آن است.بنابراین کلیت نظام ولایت فقیه و تداوم حکومت مذهبی وسرکوب آزادی ها هم چنان برقراراست و دعوا صرفا برسرقرائتی ازقانون اساسی وچرخش قدرت درمیان حامیان آن است (دعوا برسرلحاف ملا).
باین ترتیب اصل سرنگونی استبدادمذهبی وهم چنین مطالباتی هم چون درهم شکستن سیاست لغو یارانه ها وسایروجوه سیاست های نئولیبرالیستی ولغواعدام وجدائی دین ازدولت وآزادی های بی قید و شرط سیاسی و برابری جنسیتی وملی و… بطورکلی برقراری برابری اجتماعی- اقتصادی، به عنوان مطالبات عمده جنبش هم چنان دربیرون ازاین منشورودرمتن جامعه بی پاسخ می ماند. بدیهی است که وظیفه پیش بردآنها بردوش نیروهای اجتماعی دیگری قراردارد.
فراافکنی!
با این همه منشورسبزکه درعین حال بیانگرگفتمان یک رویکرد- مبارزه اصلاحی درون سیستمی است – تلاش دارد که با فراافکنی خود را بیانگرمطالبات عمومی معرفی کند و درعمل نیزبا سوارشدن برموج جنبش سرنگون طلبانه و با ماهیت فرارونده، آن را تحت کنترل خود گرفته و به سوی همان جاده خاکی مورد نظر و درخدمت چانه زنی های خود برای تقسیم قدرت، براند.
دراین رابطه قراردادن منشوردرجایگاه واقعی خود، یعنی به منزله گفتمان یک جریان اصلاح طلبانه ومعترض به این یا آن سیاست حاکمیت، ازطریق نقد وسیع آن وایجاد صف مستقل گفتمان رادیکال (یعنی ازطریق یک اقدام مثبت –دیالوگ باتوده ها و سازمان یابی – و نه پرخاشجوئی های بی حاصل) برای کانونی کردن مبارزه ضداستبدادی – مطالباتی فرارونده مهمترین وظیفه لحظه کنونی را تشکیل می دهد.
موج سواری!
موج سواری برروی جنبشی با محتوا و جهت گیری رادیکال، اکنون مهمترین تلاش اصلاح طلبان را تشکیل می دهد. البته هستند نیروها و رویکردهای دیگری درصفوف بورژوازی و یا حتی درصفوف اپوزیسیون خارج ازکشوروبرخا بایدک کشیدن عنوان چپ(رفرمیستی)، که آنها نیزباتوسل به تاکتیک موج سواری و ابرازهمسوئی و همبستگی با اصلاح طلبان وگذاشتن نیرووتوان خوددرخدمت تبلیغ مشی آنها وفراخوان های آنها ودادن اطلاعیه های حمایتی ازآنها، به نوبه خود مشغول موج سواری دراین آشفته بازارسیاست هستند. نمونه سازگاراها و شماری دیگرازاین جماعت تجسم بارزاین نوع از موج سواران هستند با این سودا که روزی نوبت خودشان و گفتمان خودش فرابرسد. هم چنان که رفرمیست های مدعی چپ وموارد مشابه آن نیزمشغول موج سواری برهمین بستر و باهمین سوداها هستند.
اما نیروهای واقعا معطوف به ریشه ها و مدافعان آزادی وبرابری اجتماعی که مطالبات واقعی و پرنسیب های خویش را فدای موج سواری و سودای دست یابی به قدرت نمی کنند، بجای موج سواری باید تمامی نیرو و تلاش خود را برای شکل گیری این صف مستقل که ازقضا دارای زمنیه های مناسب اجتماعی برای گسترش هستند، متمرکزکنند. آن پایگاه اجتماعی که بجای سواری دادن به دیگران دریک جامعه استبداد خیز و صغیرپرور، آنقدرخویشتن را بالغ وصاحب صلاحیت و توانانی می داند که زمام کنترل واداره جامعه و هرآنچه را که خود خالق ومولد آنهاهستند، بدست گیرد.
ضرورت شکل گیری شبکه های آلترناتیو
اگراین واقعیت دارد که ضربان قلب جنبش، درتفاوت با ضربان اصلاح طلبان، به نوع دیگری می زند و کارگران وزنان وجوانان و دانشجویان و مزد و حقوق بگیران درصحنه خیابان ها، کارخانه ها و ادارات ودانشگاه ها و مدارس وخانه ها و … عمدتا درگیریک مبارزه ضداستبدادی ازنوع دیگر و با مطالبات دیگری هستند واگرعموما برخلاف شعارها و تلاش های اصلاح طلبان شعارهای ساختارشکنانه می دهند، پس چرا نباید سریعا سازوکارهای مناسب خود را به وجود بیاورند؟ اگرمثلا جوانان مصرجنبش ۶ آپریل را به وجود آوردندو قادر به دادن فراخوانهای اعتراضات و تجمعات ضداستبدادی با استفاده ازشبکه های مجازی و شبکه های واقعی شدند و سرانجام هم مبارک را سرنگون کردند، چرا جوانان وجنبش ما باوجود سابقه وتجربه بیشترنتواند فراخوان دهندگان و شبکه های مستقل خود را برای پیشبرد مبارزه هم اکنون جاری خود بوجود آورند؟ بی شک بلوغ جنبش درگرو عبوربه این مرحله است. بنابراین اکنون ایجاد شبکه ها وحلقات مستقل برای جمع بندی پیشنهادات و تنظیم فراخوان های جوشیده ازمتن خود جنبش توسط جوانان و فعالین حاضروآگاه درجنبش، توسط نیروهائی که نبض واقعی انقلاب درآنها می تپد، اهمیت مبرم دارد وگامی است تعیین کننده برای حضورمستقل وبرطرف کردن شکاف عمده موجود درجنبش (بین ماهیت جنبش ومدعیان رهبری آن)، برای ایجاد یگانگی وهم آهنگی بین رهبری وخود جنبش است: خودرهبری. اکنون هم شکاف فوق به عنوان مهمترین معضل جنبش، وهم شکل دادن به شبکه های آلترناتیوبه عنوان ضرورتی حیاتی پاسخ به این معضل، نیازلحظه حاضر برای تداوم وگسترش دامنه کمی و کیفی جنبش و روند انقلابی است. بدیهی است که درهمین رابطه تلاش برای دسته بندی و لیست کردن مطالبات اصلی (منشورمطالبات پایه ای هم اکنون موجود جنبش)، ایجاد کانون های هم آهنگ کننده و فراخوان دهنده درپیوند با شبکه های واقعی و مجازی و تقویت رسانه های مستقل این گفتمان و بهره گیری حداکثر ازامکانات داخل وخارج برای پیشبرداین هدف، ضرورتی درنگ ناپذیراست. وگرنه حتم بداریم که خطربه بادرفتن پتانسیل آزاد شده و یا درشرف آزادشدن جنبش توسط رویکردهائی باافق های محدود و تنگ که بدنبال اهداف دیگری هستند، جدی است. چنانکه ازهم اکنون شاهد نمونه هائی ازآن نظیرصرف این شور و شوق به وجود آمده پیرامون بزرگداشت برگزاری روزتولد و یا شعارزنده باد این یا آن رهبر و ساختن اگرنه خمینی ها که به اصطلاح “ماندلاهای جدید” ( درواقع درجهت رهبرسازی) و دادن شعارمعطوف به چهارچوب نظام و مرمت آن بجای شعارهای ساختارشکن و فرارونده و بطورکلی تقلیل دادن و تجزیه کردن مطالبات انقلابی واساسی و راهبردی انقلاب مردم به مطالبات خردهستیم. درهرحال ایجاد شبکه های آلترناتیومبرم ترین مساله کنونی است، شبکه هائی که بستر وعناصرمهم و اصلی آن فراهم شده است و تأخیردرشکل یابی و بلوربندی آنها موجب خلأی می شود که توسط جریانات اصلاح طلب و سایرموج سواران پرمی می گردد. مردم باید خلأی را که توسط مبارزات خودآنان بوجودمی آید بلافاصله ازطریق اقدام های مستقل و ارگانها وسازمانی جوشیده ازمتن خود پرکنند.
بهرحال فعال شدن رویکرد اصلاح طلبانه و درون سیستمی ویا حتی برون سیستمی صرفا معطوف به تغییر چهره ها و نه ریشه های نظام، درشرایطی که جنبش مردم به دیواره های نظام و مرزهای خروج ازآن رسیده است و تحولات شگرف و انقلابی منطقه هم براین رویکرد تأثیرمثبت وشتابنده می گذارد، معنائی جز عروج گفتمان نابهنگامی که زمانش سپری شده، ازطریق موج سواری برروی یک جنبش عمیقا ساختارشکن، جهت کسب هژمونی وهدایت آن به سوی باتلاق نیست. مقابله با آن نیزجزازطریق سازمان یابی مستقلانه پایگاه اجتماعی اکثریت بزرگ به گردمطالبات پایه ای خویش و بکارگیری اشکال متنوع و مکمل مبارزاتی نیست. نقد وآگاهی بخشی نسبت به آکسیونیسم آنها پیرامون مطالبات خرد برای تسخیر و انحراف اذهان توده ها و جوانان ازمطالبات کلان و نبردهای اساسی علیه نظام حاکم، ازدیگرشروط لازم برای پرکردن شکاف موجود بین پایگاه اجتماعی این اکثریت عظیم و گفتمان و سازمان یابی و حضور باسیمای مستقل و متعلق به خود است.