نظام ضدانسانی امپریالیستی از سالها پیش به حادترین ترین مرحله بیماری خود وارد شده است. جهان تحت سیطره امپریالیسم، امروزه به کشتی ئی می ماند که ناخدای بیمار آن بمرگ عنقریب خود یقین دارد. بیماری عود کرده و محتضر که جهان خویش را پایان یافته می بیند، می خواهد همه سرنشینان کشتی را نیز همراه خود به کام مرگ ببرد. این بیمار مبتلا به مردم آزاری، با منطق ِِ «یا همه چیز برای من، یا برای هیچ کس» حرکت می کند. حرکتی که فرجام فاجعه بار آن برای بشریت جهان، از هم اکنون روشن است.
سران و گردانندگان نظام امپریالیستی جهان که از دو سال پیش به بروز بحران ساختاری سرمایه داری اعتراف کرده اند، در عرض این مدت به بیهوده ترین و ابلهانه ترین تلاشها متوسل شده اند تا بزعم خود، این نظام غیرانسانی را نجات دهند. به سبب همین اقدامات نابخردانه بود که تا کنون نه تنها هیچ نتیجه مثبتی نگرفته اند، حتی اوضاع مالی و اقتصادی جهان را هر روز بیش از روز پیش وخیم تر کرده و می کنند.
اوجگیری بحران مالی- اقتصادی سامانه ارتجاعی سرمایه داری نه غیرمنتظره بود و نه غیرقابل پیش بینی. این سیتم اقتصادی- اجتماعی سارقانه بدلیل اتکاء بر استثمار و تاراجگری و فرمول اقتصادی «پول- کالا- پول» که با توسعه بازارهای بورس و بانکداری(قمارخانه ها و اهرمهای غصب عدوانی سرمایه داری) کالا نیز از آن حذف شده و بازار بی بندوبار، بازار دلالان و سوداگران، بازار مبتنی بر وحشیانه ترین اصل «عرضه و تقاضا» بنام «بازارآزاد» بنیانهای اقتصادی و مالی جهان را بدست گرفته است، خواهی نخواهی با بحران ادواری و ساختاری همیشگی، گاهی بصورت حاد و گاهی خفیف مواجه بوده و بحران اخیر نیز بعلت عدم وجود رقیب، دیگر غیرقابل خروج و لاینحل است. این موضوع را متخصصان اقتصادی و سیاستگزاران سرمایه داری بهتر از هر کس دیگری درک نموده و بر آن واقف بوده و هستند. این جماعت بدلیل دوری از خرد و عقلانیت و بنا به ماهیت طبقاتی خود، همیشه با کاربست رویکردهای غیرمنطقی، نسنجیده و بطور کلی، ضدانسانی، سعی کرده اند بامید بروز معجزه، امروز را به فردا برسانند تا شاید حیات نحس این نظام را برای چند صباح بیشتری طولانی سازند.
بحرانی که پانزدهم سپتامبر سال ٢٠٠٨ را سرآغاز آن اعلام کرده اند، از دهه هشتاد قرن گذشته شروع شد و برای مهار کردن آن از تخریب بلوک شرق، نابود کردن صنایع تولیدی و تصرف بازارهای بکر و دستیابی بمنابع جدید مواد خام آن گرفته تا درگیر کردن جنگهای قومی در همان منطقه، جنگ اول خلیج و بالکانیزه کردن یوگسلاوی و اشغال نظامی افغانستان و عراق، راهکارهای ابلهانه ای بود که نتیجه عکس ببار آورد و نظام سرمایه داری را با چالشهای هر چه جدی تری مواجه ساخت.
بحرانها همیشه از آنجا سرچشمه می گیرند که در میان تمام موجودات زنده و قادر به تولید مثل، انسان تنها موجود دارای توان اندیشیدن و تعقل می باشد که بر خلاف موجودات زنده دیگر که نیازمندیهای خود را در طبیعت موجود می جویند، از توانائیهای فکری و جسمی خویش در جهت تولید و تأمین خواربار و دیگر نیازمندیهایش بهره می گیرد. فقط بخش بسیار کوچکی از انسانها هستند که در اثر عقب ماندگی و رشد نایافتگی عقلی، با حفظ خصایل و ویژگیهای نسلهای اولیه موجودات انسانی، بدون مشارکت در فرایند تولید، تنها با توسل به زور و خشونت، حاصل کار و تلاش دیگر انسانها را تصرف و غارت نموده و زندگی خود را تأمین می کنند. این گروه انسانها، علیرغم کمی تعدادشان، با توجه به امکاناتی که از راههای خارج از حوزه عقلانیت و خرد انسانی بدست می آورند، یک طبقه اجتماعی دارای ماهیت و موقعیت طبقاتی خاصی بنام استثمارگران را تشکیل داده و نظام اجتماعی- اقتصادی مطلوب خود را می سازند. بگواهی تاریخ بشری، برده داران، فئودالها و اخلاف سرمایه دار آنها در ردیف این قبیل انسانها قرار می گیرند و تشکیل نظامهای برده¬داری، فئودالی و سرمایه¬داری نیز محصول مستقیم اقدامات و فعالیتهای زورمدارانه آنهاست.
پدید آمدن نظامهای برده¬داری، فئودالی و سرمایه¬داری برمبنای غصب و تاراج دسترنج انسانهای صاحب عقل و خرد، انسانهای کار و زحمت، جوامع بشری با گرانبارترین مصیبتها مواجه ساخت. تسلط زورمداران بر جوامع انسانی همیشه با مبارزه سخت و سهمگینی بین تاراج شدگان با غارتگران، بین خردمندان با بی بهرگان از عقل و تفکر توأم بوده و هست. کشتارهای انبوه صاحب خردان بدست محرومان از عقل و اندیشه، تداوم تاراج دسترنج انسانها در جوامع مبتنی بر تصرفگری و خشونت، موجب انباشت نعمت و ثروت در دست بیخردان و تقسیم گسترده فقر و محرومیت در میان اکثریت جامعه و بروز بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دائمی بوده و در دوره های مختلف تاریخی، به اشکال مختلفی خود را نشان داده است. به کلام دیگر، جامعه بشری تحت سلطه این نظامها، هیچگاه عاری از بحران، تشنج و تنش نبوده است.
نظامهای برده¬داری، فئودالی و سرمایه¬داری که به ترتیب دومی جایگزین اولی گردید و سومی بجای دومی وارد عرصه وجود شد، هر چند هر یک از آنها در مقایسه با نظام ماقبل خود مترقی شمرده می شوند، ولی، بدون تغییر در بنیادها، کار مهمی از پیش نبردند و تحولات از حد شکلها فراتر نرفت.
نظام مسلط دوران کنونی، دوران گذار از سرمایه داری به نظام عالی تر، نظام سوسیالیستی، از زمان ورود سرمایه داری به بالاترین مرحله خود، به مرحله امپریالیستی، بی سابقه ترین اشکال و شیوه های تصرف و غارتگری را به کار گرفته، جامعه جهانی را با بی سابقه ترین بحرانها مواجه ساخته است. سامانه سرمایه داری برای تصرف ثروتهای مردم جهان و خروج از بحرانهای مالی- اقتصادی، سیاسی- اجتماعی ساختاری خود، بی خردانه ترین و وحشیانه ترین شیوه ها و متدها را به کار گرفته ولی، همه آنها جز بجا گذاشتن بزرگترین فجایع برای بشریت، نتیجه ای دیگری ببار نیاوردند. دوجنگ جهانی اول و دوم با قریب ٩٠ میلیون نفر کشته و ویرانیهای عظیم و هزینه های هنگفت، پیروزی در جنگ بیش از چهل ساله سرد، که هزینه ها و خرابی های آن بمراتب بزرگتر و گسترده تر از دو جنگ جهانی برآورد می شود نیز، نتوانست برای هیچ یک از مشکلات و مصایب جامعه بشری که نظم امپریالیستی عامل و مسبب آن است، چاره ای بیابد. در نتیجه باز هم بحران، باز هم جنگها و باز هم هزاران مشکلات، فقر، محرومیت، که حیات بشری را تباه می کند، بجای خود باقیست.
در طول دو دهه اخیر پس از پیروزی امپریالیسم در”جنگ سرد“، صرفنظر از این که دنیای ”غرب“، دنیای سابقا سوسیالیستی ”شرق“ را با سرعت و شدت بی سابقه تا آخرین قطره دوشید، بحران ساختاری سرمایه داری باز هم عود کرد. در چنین شرایطی، سران و سیاستگزاران نظم امپریالیستی مسلط بر جهان، تمام امکانات بشری را برای غلبه بر بحران کنونی بکار گرفتند. ولی، همه آنها بعلت دوری از خرد و عقلانیت، ثمری نداد و در آینده نیز نخواهد داد. مثلا؛ دولت تحت مدیریت جناب جرج بوش پسر، فرزند خلف جرج بوش پدر، دولت مقروض ترین کشور جهان، ٧٠٠ میلیارد دارائی مردم را به صندوق بانکهای خصوصی اهداء کرد، آقای باراک حسین اوباما نیز بلافاصله پس از بدست گرفتن زمام امور، ٧٨٧ میلیارد دلار از اندوخته مردم در خزانه دولتی را به بانکهای خصوصی بخشید، دولت آقا براون، نخست وزیر محترم انگلیس ”کبیر“ نیز با اعطای ٨٠٠ میلیارد پوند به بانکها بر همپالگیهایش پیشی گرفت. دولتهای آلمان، فرانسه، ایتالیا و دیگر کشورهای سرمایه داری نیز، هر یک سهم خود را پرداختند، بگذریم از صدها میلیون دلار پول ”خرد“ که به شرکتهای بیمه و غیره پرداخت شد، این حاتم بخشی های دول امپریالیستی نه تنها کمکی به حل بحران مالی- اقتصادی جاری نکرد، بلکه موجب خالی شدن خزانه های دولتی و افزایش بدهی های دولتهایشان نیز گردید.
نتایج نا گوار چنین اقدامات نابخردانه، دول امپریالیستی را به برداشتن گامهای ناعاقلانه تر بیشتری وادار کرد. آنها که با بخشیدن ثروتهای مردم به بانکهای خصوصی، نتیجه دلخواه نگرفتند، به شیوه های علنی تر اخاذی و غصب عدوانی دست زدند و بنام اصلاحات، حملات بی سابقه ای را به درآمدهای ناچیز مردم آغاز کردند. افزایش ساعات کار در هفته، بالا بردن سن بازنشستگی، کاهش حقوق کارکنان و بازنشستگان، اعمال محدویتهای بیشتر در تأمینات اجتماعی و اقدامات همسو با این قبیل تدابیر نابخردانه، در واقعیت امر، غصب عدوانی دسترنج و اندوخته های مردم بودند. افزایش ساعات کار، بالا بردن سن بازنشستگی، کاهش حقوق بازنشستگان وکارکنان را مگر می توان چیز دیگری جز اخاذی و غصب عدوانی اندوخته های مردم برای دوران پیری، معنی کرد؟ بدین ترتیب، حاکمان این نظام که با بلعیدن ثروتهای جهان سیر نشده اند، اینک که کفگیرشان به ته دیگ خورده، سعی خود را بر آن متمرکز کرده اند تا با لیسیدن ته کاسه های مردم، شکم خود را سیر کنند. در اثر همه این اقدامات، رقم بیکاران افزایش یافت، فقر و نداری، بویژه در میان بازنشستگان تشدید گردید، ولی بحران به حیات خود ادامه داد. نتیجه ها همه این اقدامات احمقانه، حکایت از این واقعیت روشن دارد که نظام ضد انسانی سرمایه داری از سر تا پا گندیده است.
هم امروز در پی شکست قطعی همه این اقدامات رسوا و اوجگیری اعتصابات و اعتراضات عمومی در اکثر کشورها، بخصوص در کشورهای پیشرفته غربی، دول پیشرو امپریالیستی که تا زمان تخریب بلوک سوسیالیستی به بهانه هراس از شبح کمونیسم جهان را به فقر، فساد و تباهی سوق دادند، اینک سعی بر آن دارند با دامن زدن به شونیسم و عظمت طلبی جعلی آمریکائی و راسیسم، نژادپرستی و خودخواهی در جوامع اروپائی و با طرح و تولید دشمنان فرضی جدید، بشریت جهان را با مشکلات و مصایب بمراتب خطرناکتر و هولناکتری مواجه ساخته، افکار عمومی خلقهای تاراج شده جهان را از مصایب نظم غیرانسانی موجود منحرف سازند.
دولت تروریستی آمریکا، مردم خاور میانه، این منطقه سرشار از انرژی های فسیلی را مسلمان و مسلمان را تروریست تعریف می کند و بدین بهانه نیز، جنگهای صلیبی براه انداخته است، کشیش تری جونز آمریکائی، که بر خلاف مواضع ظاهرسازانه مقامات دولت آمریکا، بی ارتباط با آنها نیست، قرآن سوزی راه می اندازد، آنگلا مرکل، صدر اعظم «محبوب» آلمان به کارکاتوریست دانمارکی که در سال ٢٠٠۵ با ترسیم یک کاریکاتور توهین آمیز، مسلمانان کوته فکر را تحریک کرد و باعث کشته شدن چندین ده نفر انسان در نقاط مختلف جهان گردید، جایزه اعطاء می کند، یکی از مقامات عالیرتبه بانک مرکزی آلمان برعلیه اسلام کتاب منتشر می کند، آقای خرت ویلدرز هلندی، در سالروز حوادث یازده سپتامبر، در آمریکا مسیحیان را به قیام علیه مسلمانان فرامی خواند، جناب نیکولا سارکوزی نیز که به پاس به آتش کشیدن فرانسه در سال ٢٠٠۶ در دوره تصدی وزارت کشور در کابینه ژاک شیراک، به جایگاه ریاست جمهوری این کشور دست یافت، طی اصلاحات خود، با بیکار کردن یکصد هزار نفر از معلمان و مربیان مدارس، کودکستانها و مهدکودکهای این کشور در فاصله سالهای ٢٠٠٧ تا ٢٠٠٩ و ٣۴٠٠٠ هزار نفر از آنها در سال جاری و بیرون کردن چند ده هزار کولی از فرانسه، به خلق دشمنان فرضی برخاست اند تا در ورای گرد و خاک آنها، توجه مردم جهان را از بحران ساختاری سرمایه داری منحرف سازند.
اما، این گردانندگان دول امپریالیستی می فهمند که همه اینگونه اقدامات مفسده جویانه، چیزی جز تبه کاری و جنایت علیه بشریت نیست و غیر از فجایع هر چه عظیم تر، حاصل دیگری نیز در پی نخواهد آورد. بموازات این، فقدان عقل و شعور به آنها اجازه فهم این مسئله را نمی دهد که پرداخت پول مردم به بانکها، کاهش حقوق مزدبگیران و بازنشستگان، راندن شاغلان به صف بلند بیکاران، موجب تشدید فقر و کاهش توان خرید مردم و در نهایت، باعث انباشت تولیدات، ورشکستگی مؤسسات تولیدی و بالا رفتن نرخ تورم و تعمیق بحران خواهد گردید. در صورتی که اگر اقتصاددانان نادان و سیاستگزاران شیاد امپریالیسم از خرد بشری بهره بگیرند و کمی هم اندیشیدن بیاموزند، می توانند با انجام اقدامات زیر، بحران مالی- اقتصادی سرمایه داری را برای یک دوره نسبتا طولانی مهار کنند:
• پایان دادن به حاکمیت دلار و خارج کردن آن از موقعیت تنها ارز قابل مباله در سراسر جهان که این خود، می تواند مانع جدی در راه چاپ بی حساب و کتاب دلار بعنوان یکی از عوامل اصلی و مؤثر در بالا رفتن دائمی نرخ تورم و افزایش مستمر قیمتها در جهان، ایجاد نماید؛
• بستن تمام قمارخانه هاس سرمایه داری (بازارهای بورس و بانکهای خصوصی)، که هیچ نقشی در فرایند تولید، ایجاد ارزش و ارزش اضافه ندارند؛
• برچیدن بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، مهمترین اهرمهای غارتگری امپریالیسم و عامل فشار آن به کشورهای تحت ستم جهان؛
• خلع ید از واسطه ها و سوداگران در بازار و تشکیل بازار ملی بر مبنای اقتصاد برنامه ریزی شده؛
• برآورد کامل از همه پولهای رایج بی پشتوانه و خارج کردن تدریجی آنها از چرخه گردش؛
• تشکیل کمیسیون های ارزیابی و قیمتگذاری، که بتواند هم قیمتها و هم حقوق مزدبگیران و بازنشستگان را تثبیت نماید؛
• پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی که محصول کار و فعالیت انسان متفکر و خردمند است، بر خلاف آنکه بورژوازی با سوءمدیریت و سوءاستفاده برعلیه انسان بکار گرفته و بطور سیستماتیک باعث بیکار کردن و فقیر شدن هر چه بیشتر انسانها می شود، باید بخدمت بشر در آید و موجبات رفاه و راحتی آن را تأمین نماید. بنابراین، با توجه به سطح پیشرفت علم و تکنولوژی در شرایط معاصر، کاهش ساعات کار روزانه حداقل تا شش ساعت، یک ضرورت جدی بحساب می آید که در این صورت، مؤسسات علمی و تولید، خدماتی و غیره، می توانند بجای سه شیفت، چهار شیفته فعالیت نموده و با اضاقه شدن یک چهارم بمیزان کارکنان و شاغلان، مشکل بیکاری نیز حل خواهد شد؛
• پائین آوردن سن بازنشستگی تا ۴۵ سال برای زنان و ۵٠ سال برای مردان که با اجرای آن، امکان کار برای جوانان و جوانترها و تأمین زندگی آسوده برای میانسالان و افراد پا به سن و مسن فراهم می شود؛
اگر سران، گردانندگان و سیاستگزاران امپریالیسم ارتجاعی نخواهند تدابیر فوق را به کار ببندند، به صلاح آنهاست که فکر خارج کردن نظام سرمایه داری از بحران را از مخیله خویش بیرون کنند و بیش از این «عرض» خود نبرند و «زحمت» مردم جهان ندارند.